روايت قرآن از قصه هاي ديني پيش از آن به گونه اي تدوين شده که بازخواني تازه اي از آنها به دست مي دهد و قطعه هاي خاصي از يک قصه در زمان و مکاني متنوع، شکلي بديع به آن داده است. بخشي از اين چگونگي روايت، مربوط به ايجاز قرآن است. شيوه بازخواني قصه هاي قرآن به گونه اي است که مثلاً يک رمان ده جلدي قطور در کمتر از يک جلد تدوين شود و با حفظ مفهوم و معناي خود، بار معنايي بيشتري نيز همراه داشته باشد. به عبارتي مي توان چنين گفت که حشو و زوايد در اين قصه ها پيراسته شده و بيان، پالايشي تازه يافته است. اما بايد توجه داشت که در اغلب موارد، قرآن بنا را بر آن مي گذارد که مخاطب با اصل قصه آشنايي دارد و يا اينکه مي تواند به آن دسترسي پيدا کند.

در قرآن همواره قصه هاي موجود مورد اشاره قرار مي گيرند. در مورد کامل ترين قصه قرآن، يعني قصه يوسف نيز مي توان گفت که در اغلب موارد، روايت بر اين فرض بنا شده است که مخاطب مي تواند شکاف ها و خلأهاي روايتي را پر کند. همان گونه که قبل از اين نيز اشاره شد، مخاطب مي تواند اين شکاف ها را با تخيل و ادراک خود پر نمايد. پديد آمدن تفسيرهاي مختلف در کنار قرآن، نشان دهنده اين واقعيت است که در اغلب موارد، رجوع به اصل قصه و توضيح خلأهاي روايتي، ضروري بوده است. در اينجا براي روشن شدن بحث، قصه يوسف و آغاز آن در تورات (عهد عتيق) و قرآن را بررسي مي کنيم: در روايت تورات چنين آمده است: چون يوسف هفده ساله بود گله را با برادران خود چوپاني مي کرد و آن جوان با پسران بلهه و زلفه، زنان پدرش مي بود و يوسف از بدسلوکي ايشان خود پدر خود را خبر مي داد و اسرائيل يوسف را از ساير پسران خود بيشتر دوست داشتي زيرا که او پسر پيري او بود و برايش ردايي بلند ساخت و چون برادرانش ديدند که پدر ايشان او را بيشتر از همه برادرانش دوست مي دارد از او کينه داشتند و نمي توانستند با وي به سلامتي سخن گويند و يوسف خوابي ديده آن را به برادران خود بازگفت پس بر کينه او افزود و بديشان گفت اين خوابي را که ديده ام بشنويد. اينک ما در مزرعه بافه هايي مي بستيم که ناگاه بافه من برپا شده بايستاد و بافه هاي شما گرد آمده به باف? من سجده کردند. برادرانش به وي گفتند آيا في الحقيقه بر ما سلطنت خواهي کرد و بر ما مسلط خواهي شد و به سبب خواب ها و سخنانش بر کينه او افزود.

از آن پس خوابي ديگر ديد و برادران خود را از آن خبر داده گفت اينک باز خوابي ديده ام که ناگاه آفتاب و ماه و يازده ستاره مرا سجده مي کنند.(عهد عتيق، سفر پيدايش، باب سي و هفتم) توجه داشته باشيم که خواننده اي که تورات را از آغاز خوانده است، در فصل هاي قبل، از تمام جزييات مربوط به زندگي و خاندان يوسف آگاه شده است و سرگذشت او را با تمام جزييات مي داند. و اما آغاز قصه يوسف در قرآن: آن گاه يوسف به پدر خود گفت: اي پدر، من در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه ديدم، ديدم که سجده ام مي کنند. گفت اي پسر کوچکم، خوابت را براي برادرانت حکايت مکن، که تو را حيله اي مي انديشند. زيرا شيطان آدميان را دشمني آشکار است. و بدينسان پروردگارت تو را بر مي گزيند و تعبير خواب مي آموزد و همچنان که نعمت خود را پيش از اين بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام کرده بود بر تو و خاندان يعقوب هم تمام مي کند که پروردگارت دانا و حکيم است. در داستان يوسف و برادرانش براي آنها که از آن پرسيده اند عبرت هاست. آن گاه که گفتند: يوسف و برادرش نزد پدرمان محبوب تر از ما هستند، حال آنکه ما خود گروهي نيرومنديم. پدرمان در گمراهي آشکاري است.

يوسف را بکشيد، يا در سرزميني ديگرش بيندازيد تا پدر ، خاص شما گردد و از آن پس مردمي شايسته به شمار آييد. (قرآن کريم، سوره يوسف، ترجمه عبدالمحمد آيتي) مي بينيم که نوع تدوين و چگونگي افشاي اطلاعات در قرآن از شکل و شيوه مدرن تري برخوردار است ضمن اينکه به داستاني که وجود دارد، اشاره مي شود. و در واقع قرآن از ابتدا فرض را بر آن نمي گذارد که مخاطب از اين قصه هيچ نمي داند. اگر چنين فرضي در کار بود، مي بايست به مانند کتاب هاي قبلي شجرنامه يوسف و روند شکل گيري خاندان او را توضيح مي داد. اما مي بينيم که چنين نيست، و قرآن مدام بر روايت هاي قبل از خودش تأکيد دارد؛ حال آن که مي دانيم اين قصه در برابر خواست پيروان فرود آمده است و قصد آن است که براي ياران پيامبر (ص)، قصه اي باشد که سرگرمشان نيز بکند؛ قرآن اين بار تأکيد را بر «نقل» قصه مي گذارد و در اين قصه کمتر نشانه اي از جملات معترض هاي که در ديگر قصه ها وجود دارد،ديده مي شود. کل ماجراي يوسف و برادرانش حالت پازلي کامل را دارد. از مهمترين ويژگي هاي اين قصه چگونگي چيده شدن قطعات اين پازل در کنار يکديگر است. از سوي ديگر قصه يوسف کامل ترين قصه قرآن است.

به اشتراک بگذارید