خلاصه کردن عالم خلقت در یک موجود و

بزرگ کردن یک موجود تا مقام خدایی

عشق یعنی این

عشق درود فرشتگان است به کواکب

جان آدمی چه محزون است هنگامی که حزنش از عشق است

چه فقدان عظیمی است فراق موجودی که خود به تنهایی جان جهان است

چه حقیقت بزرگیست که موجودی که دوستش داریم خدا می‌شود

شبهه نیست که خدا هم به این خدای زمینی حسد می ورزید

اگر خود بی چون و چرا جهان را برای جان

و جان را برای عشق نیافریده بود

خدا پشت گوش همه چیز است اما همه چیز خدا را پنهان می‌دارد

همه اشیا سیاه و همه مخلوقات حاجب ماورائند

دوست داشتن یک موجود شفاف ساختن اوست

بعضی افکار به منزله عبادتند

در زندگی لحظاتی هست که جسم به هر حال که باشد

جان در حال سجود است

دوست داشتن یگانه چیزی است که می تواند ابدیت را فرا گیرد و سرشار سازد

خدا منتهای عظمت عالم خلقت است،

عشق منتهای عظمت آدمی

شما یک ستاره را به دو دلیل می نگرید

برای آنکه درخشان است و برای آنکه نفوذناپذیر است

نزدیک به خود تشعشعی دلنوازتر و رازی بزرگتر دارید

و آن زن است

ما همه هر که باشیم موجوداتی داریم که برای تنفسمان لازمند

اگر نداشته باشیم هوا نداریم و می‌میریم

مردن از فقدان عشق هولناک است خفقان جان است

وقتی که عشق دو موجود را بگذارد و در یک اتحاد ملکوتی در هم آمیزد

راز حیات بر آن دو فاش می‌شود

دیگر جز دو سر یک سرنوشت نیستند

دیگر جز دو بال یک روح نیستند

دوست بدارید پرواز کنید

چیزی که عشق شروع می‌کند تمام شدنی نیست مگر به دست خدا

برای عاشق هیچ چیز کفایت نمی‌کند

عاشق سعادت دارد، بهشت می‌طلبد..

بهشت دارد، آسمان می‌طلبد

عشق کودکی‌هایی دارد، سوداهای دیگر شامل حقارتهایی است

پست باد سوداهایی که آدمی را کوچک می‌کنند

شریف باد آنکه آدمی را کودک می‌کند!

امر عجیبی است هیچ می‌دانید من در تاریکی افتاده‌ام

موجودی است که وقتی می‌رفت آسمان را با خود ‌برد

شما که به خاطر دوست داشتن رنج می‌برید

باز هم بیشتر دوست بدارید

مردن از عشق زندگی واقعی است

دوست بدارید

تغییر شکلی تیره ولی ستاره نشان با این شکنجه آمیخته است

عشق یک تنفس آسمانی از هوای بهشت است

دریغا بدبخت کسی که چیزی جز اجسام و اشکال و ظواهر را دوست ندارد

مرگ همه چیز را از وی خواهد ربود

عاشق جانها باشید

همه جا بازشان خواهید یافت

جوانی بسیار فقیر را در کوچه دیدم که

دوست می‌داشت

کلاهش کهنه بود

لباسش مستعمل بود

آرنجهایش سوراخ بود

آب در کفشهایش نفوذ می‌کرد

و ستارگان آسمان در جانش

چه چیز بزرگیست محبوب بودن!

و چه چیز بزرگتریست دوست داشتن..

دل به نیروی عشق دلاور می‌شود

اگر در جهان کسی نبود که دوست بدارد

خورشید خاموش می‌شد

ویکتور هوگو