1. حضرت امام موسی بن جعفر ( ع )

نام امام هفتم ما ، موسي و لقب آن حضرت کاظم ( ع ) کنيه آن امام ” ابوالحسن “و ” ابوابراهيم ” است . شيعيان و دوستداران لقب ” باب الحوائج ” به آن حضرت داده اند . تولد امام موسي کاظم ( ع ) روز يکشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجري در ” ابواء ” اتفاق افتاد . دوران امامت امام هفتم حضرت موسي بن جعفر ( ع ) مقارن بود با سالهاي آخر خلافت منصور عباسي و در دوره خلافت هادي و سيزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترين دوران عمر آن حضرت به شمار است . امام موسي کاظم ( ع ) از حدود 21سالگي بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسيد ، و زمان امامت آن حضرت سي و پنج سال و اندکي بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بيشتر بوده است ، البته غير از حضرت ولي عصر (عج)

2. صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت

حضرت کاظم ( ع ) داراي قامتي معتدل بود . صورتش نوراني و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود . بدن شريفش از زيادي عبادت ضعيف شد ، ولي همچنان روحي قوي و قلبي تابناک داشت . امام کاظم به تصديق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است . موسي بن جعفر از عبادت و سختکوشي به ” عبد صالح ” معروف و در سخاوت و بخشندگي مانند نياکان بزرگوار خود بود . بدره هاي ( کيسه اي ) سيصد ديناري و چهارصد ديناري و دو هزار ديناري مي آورد و بر ناتوانان و نيازمندان تقسيم مي کرد . از حضرت موسي کاظم روايت شده است که فرمود : ” پدرم ( امام صادق (ع ) ) پيوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش مي کرد ” . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواري و بخشندگي خود لباس خشن بر تن مي کرد ، چنانکه نقل کرده اند : ” امام بسيار خشن پوش و روستايي لباس بود ” و اين خود نشان ديگري است از بلندي روح و صفاي باطن و بي اعتنايي آن امام به زرق و برقهاي گول زننده دنيا . امام موسي کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربان بود . هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک مي کرد . برخي از فقراي مدينه او را شناخته بودند اما بعضي – پس از تبعيد حضرت از مدينه به بغداد – به کرم و بزرگواريش پي بردند و آن وجود عزيز را شناختند . امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادي داشت . قرآن را با صدايي حزين و خوش تلاوت مي کرد . آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مي آمدند و از روي شوق و رقت گريه مي کردند . بدخواهاني بودند که آن حضرت و اجداد گراميش را – روي در روي – بد مي گفتند و سخناني دور از ادب به زبان مي راندند ، ولي آن حضرت با بردباري و شکيبايي با آنها روبرو مي شد ، و حتي گاهي با احسان آنها را به صلاح مي آورد ، و تنبيه مي فرمود . تاريخ ، برخي از اين صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب ” کاظم ” از همين جا پيدا شد . کاظم يعني : نگهدارنده و فروخورنده خشم . اين رفتار در برابر کسي يا کساني بوده که از راه جهالت و ناداني يا به تحريک دشمنان به اين کارهاي زشت و دور از ادب دست مي زدند . رفتار حکيمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت ( ع ) را روشن مي ساخت ، اما آنجا که پاي گفتن کلمه حق – در برابر سلطان و خليفه ستمگري – پيش مي آمد ، امام کاظم ( ع ) مي فرمود : ” قل الحق و لو کان فيه هلاکک ” يعني : حق را بگو اگرچه آن حقگويي موجب هلاک تو باشد . ارزش والاي حق به اندازه اي است که بايد افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتني – مانند صفات شايسته ديگر خود – نمونه بود . با فقرا مي نشست و از بينوايان دلجويي مي کرد . بنده را با آزاد مساوي مي دانست و مي فرمود همه ، فرزندان آدم و آفريده هاي خدائيم . از ابوحنيفه نقل شده است که گفت : ” او را در کودکي ديدم و از او پرسشهايي کردم چنان پاسخ داد که گويي از سرچشمه ولايت سيراب شده است . براستي امام موسي بن جعفر ( ع ) فقيهي دانا و توانا و متکلمي مقتدر و زبردست بود ” . محمد بن نعمان نيز مي گويد : ” موسي بن جعفر را دريايي بي پايان ديدم که مي جوشيد و مي خروشيد و بذرهاي دانش به هر سو مي پراکند ” .

3. امام ( ع ) در سنگر تعليم حقايق و مبارزه

نشر فقه جعفري و اخلاق و تفسير و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملي شده بود ، در زمان حضرت امام موسي کاظم ( ع ) نيز به پيروي از سيره نياکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ، تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مکتب جعفري آشنا گردند ، و اين مشعل فروزان را از وراي اعصار و قرون به آيندگان برسانند . خلفاي عباسي بنا به روش ستمگرانه و زياده روي در عيش و عشرت ، هميشه درصدد نابودي بني هاشم بودند تا اولاد علي ( ع ) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست و تعليم و ارشاد کنار زنند ، و دست آنها را از کارهاي کشور اسلامي کوتاه نمايند . اينان براي اجراء اين مقصود پليد کارها کردند ، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفري را تشويق نمودند تا مکتبي در برابر مکتب جعفري ايجاد کنند و به حمايتشان پرداختند .

بدين طريق مذاهب حنفي ، مالکي ، حنبلي و شافعي هر کدام با راه و روش خاص فقهي پايه ريزي شد . حکومتهاي وقت و بعد از آن – براي دست يابي به قدرت – از اين مذهبها پشتيباني کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند . در سالهاي آخر خلافت منصور دوانيقي که مصادف با نخستين سالهاي امامت حضرت موسي بن جعفر ( ع ) بود ” بسياري از سادات شورشي – که نوعا از عالمان و شجاعان و متقيان و حق طلبان اهل بيت پيامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزديک داشتند – شهيد شدند . اين بزرگان براي دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهي از منکر ، به پا مي خاستند و سرانجام با اهداء جان خويش ، به جوهر اصلي تعاليم اسلام جان مي دادند ، و جانهاي خفته را بيدار مي کردند .

طلوعها و غروبها را در آباديهاي اسلامي به رنگ ارغواني درمي آوردند و بر در و ديوار شهرها نقش جاويد مي نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه هاي مساجد اسلام شعله ور مي ساختند ” . در مدينه از کارگزاران مهدي عباسي فرزند منصور دوانيقي در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سياه بني اميه را پيش گرفتند ، و نسبت به آل علي (ع) آنچه توانستند بدرفتاري کردند . داستان دردناک ” فخ ” در زمان هادي عباسي پيش آمد . علت بروز اين واقعه اين بود که ” حسين بن علي بن عابد ” از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسني و از بزرگان علماي مدينه و رئيس قوم بود ، به ياري عده اي از سادات و شيعيان در برابر بيدادگري ” عبدالعزيز عمري ” که مسلط بر مدينه شده بود ، قيام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادي از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع را در تنگناي محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده اي را نيز اسير کردند .

مسعودي مي نويسد : بدنهايي که در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد . سياهکاريهاي بني عباس منحصر به اين واقعه نبود . اين خلفاي ستمگر صدها سيد را زير ديوارهاي و ميان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نيز در تاريکي زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه اين همه جنايتها را زير پوشش اسلامي و به منظور فروخواباندن فتنه انجام مي دادند . حضرت موسي بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنين وضعي و با ديدن و شنيدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهاي بسيار ، آرامشي نبود . امام به روشني مي ديد که خلفاي ستمگر در پي تباه کردن و از بين بردن اصول اسلامي و انساني اند . امام کاظم (ع) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود ، و در مدتي که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تک سلولها و سياهچالهاي بغداد – در غل و زنجير – به سر مي برد .

امام موسي بن جعفر ( ع ) بي آنکه – در مراقبت از دستگاه جبار هاروني – بيمي بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگي مي کرد و از گردآوري و حفظ آنان و جهت دادن به بقاياي آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام (ع) در مدينه بود ، هارون کساني را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام ( ع ) مي گذرد ، وي را آگاه کنند . هارون از محبوبيت بسيار و معنويت نافذ امام ( ع ) سخت بيمناک بود . چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسي بن جعفر ( ع ) مي گفت : ” مي ترسم فتنه اي بر پا کند که خونها ريخته شود ” و پيداست که اين ” قيامهاي مقدس ” را که سادات علوي و شيعيان خاص رهبري مي کردند و گاه خود در متن آن قيامها و اقدامهاي شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عيش و تنعم بناحق ” فتنه ” ناميده مي شد . از سوي ديگر اين بيان هارون نشانگر آن است که امام (ع) لحظه اي از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است .

وقتي مهدي عباسي به امام ( ع ) مي گويد : آيا مرا از خروج خويش در ايمني قرار مي دهي ” نشانگر هراسي است که دستگاه ستمگر عباسي از امام ( ع ) و ياران و شيعيانش داشته است . به راستي نفوذ معنوي امام موسي ( ع ) در دستگاه حاکم به حدي بود که کساني مانند علي بن يقطين صدراعظم ( وزير ) دولت عباسي ، از دوستداران حضرت موسي بن جعفر ( ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل مي کردند . سخن چينان دستگاه از علي بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئيها کرده بودند ، ولي امام ( ع ) به وي دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتيک خاص اغفالگرانه ( تقيه ) که در مواردي ، براي رد گمي حيله هاي دشمن ضروري و شکلي از مبارزه پنهاني است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شيعيان و هواخواهان آل علي ( ع ) و ترويج مذهب و پيشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پاي فشارد – بي آنکه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهي حاصل شود – . سرانجام بدگوئي هائي که اطرافيان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفري که در سال 179ه . به حج رفت ، بيش از پيش به عظمت معنوي امام ( ع ) و احترام خاصي که مردم براي امام موسي الکاظم ( ع ) قائل بودند پي برد . هارون سخت از اين جهت ، نگران شد . وقتي به مدينه آمد و قبر منور پيامبر اکرم ( ص ) را زيارت کرد ، تصميم بر جلب و دستگيري امام ( ع ) يعني فرزند پيامبر گرفت . هارون صاحب قصرهاي افسانه اي در سواحل دجله ، و دارنده امپراطوري پهناور اسلامي که به ابر خطاب مي کرد : ” ببار که هر کجا بباري در کشور من باريده اي و به آفتاب مي گفت بتاب که هر کجا بتابي کشور اسلامي و قلمرو من است ! ” آن چنان از امام ( ع ) هراس داشت که وقتي قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند ، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام ( ع ) بستند و بعضي را نابهنگام و از راههاي ديگر ببرند ، تا مردم ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا يأس بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقي خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعيدگاه امام ( ع ) بي خبر بمانند .

و اين همه بازگو کننده بيم و هراس دستگاه بود ، از امام ( ع ) و از ياراني که – گمان مي کرد – هميشه امام (ع) آماده خدمت دارد مي ترسيد ، اين ياران با وفا – در چنين هنگامي – شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند . اين بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، اين امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعيد امام ( ع ) را فريبکارانه و با احتياطانجام داد . باري ، هارون ، امام موسي کاظم ( ع ) را – با چنين احتياطها و مراقبتهايي از مدينه تبعيد کرد . هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسي بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، يک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زنداني کند ، پس از يک سال والي بصره را به قتل امام (ع) مأمور کرد . عيسي از انجام دادن اين قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربيع سپرد . مدتي حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود . در اين مدت و در اين زندان امام ( ع ) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولي فضل هم از اين کار کناره جست . باري ، چندين سال امام ( ع ) از اين زندان به آن زندان انتقال مي يافت . در زندانهاي تاريک و سياهچالهاي دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقي خود ( الله ) راز و نياز مي کرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت که نصيب وي شده است سپاسگزاري مي نمود . عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجري در سن 55سالگي به دست مردي ستمکار به نام ” سندي بن شاهک ” و به دستور هارون مسموم و شهيد شد . شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصيت والاي موسي بن جعفر ( ع ) پس از درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند که حضرت موسي بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبيعي از دنيا رفته است ، اما حقيقت هرگز پنهان نمي ماند . بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش – در نزديکي بغداد – به خاک سپردند . از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا کرد ، و مورد توجه خاص واقع گرديد ، و شهر ” کاظمين ” از آن روز بنا شد و روي به آبادي گذاشت .

4. زنان و فرزندان حضرت موسي بن جعفر ( ع )

تعداد زوجات حضرت موسي بن جعفر ( ع ) روشن نيست . بيشتر آنها از کنيزان بودند که اسير شده و حضرت موسي کاظم ( ع ) آنها را مي خريدند و آزاد کرده يا عقد مي بستند . نخستين زوجه آن حضرت ” تکتم ” يا ” حميده ” يا ” نجمه ” داراي تقوا و فضيلت بوده و زني بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان حضرت رضا ( ع ) است . فرزندان حضرت موسي بن جعفر را 37تن نوشته اند : 19پسر و 18دختر که ارشد آنها حضرت علي بن موسي الرضا (ع) وصي و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است .حضرت احمد بن موسي (شاهچراغ ) که در شيراز مدفون است . حضرت محمد بن موسي نيز که در شيراز مدفون است . حضرت حمزه بن موسي که در ري مدفون مي باشد . از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهي با عظمت دارد . ساير اولاد و سادات موسوي هريک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند ، که در گوشه و کنار ايران و کشورهاي اسلامي پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گرديده اند ، روحشان شاد باد .

5. صفات و سجاياي حضرت موسي بن جعفر ( ع )

موسي بن جعفر ( ع ) به جرم حقگويي و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم زنداني شد . حضرت موسي بن جعفر را به جرم فضيلت و اينکه از هارون الرشيد در همه صفات و سجايا و فضائل معنوي برتر بود به زندان انداختند . شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : ” او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : ” اللهم اني أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب ” ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کني عفو را به من ارزاني دار ) . امام موسي بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شبها در ظرفي پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلي به فقراي مدينه مي رساند ، در حالي که آنها نمي دانستند از ناحيه چه کسي است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشي قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعي به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب ” زين المجتهدين ” داده بودند . مردم مدينه روزي که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايي عجيب کردند . آن روزها فقراي مدينه دانستند چه کسي شبها و روزها براي دلجويي به خانه آنها مي آمده است .