عدم پذيرش حکومت توسط امام

زمازمه هي بسياردرعصرامام صادق (عليه السلام) وحتي بعدهادرباره اين مسأله بودكه چراامام صادق (عليه السلام) دربرابردستگاه ظلم وجورزمان قيام مسلحانه ندارد؟  وچرادرآن شرايط كه قدرتمندان وسرمداران انقلاب وقيامهاي مسلحانه ازاودرخواست پذيرش حكومت كردندازقبول آن سرباززد؟ آياكاراونوعي طفره رفتن ازسياست ودوري ازخط سياسي نبود؟ مگرجزاين است كه حضرات ائمه (عليهم السلام)رادعوي زمامداري است؟ مگرنه اين بودكه حضرت علي (عليه السلام) به همراهي حضرت فاطمه زهر(سلام الله عليها) وپاره اي ازاصحاب براي احقاق حق خويش تلاش مي كرد؟ اگردرعصرامام سجاد (عليه السلام) آن شرايط فراهم نبود؟ اينك كه عصراقبال مردم به سوي خاندان پيامبراست وافرادي چون ابومسلم باآن قدرت شمشيرحكومت رابه اوعرصه مي كنند چراپذيراي آن نمي باشد؟ اين گونه سؤالات گاهي ازسوي دوستان مطرح مي شد وزماني هم ازسوي دشمنانش وحتي راحت طلبان كه ميخواستند. امام رادرگيرمسائلي كنندكه نجات ازآن بعدها برايش مشكل مي شد.

صلاحيت براي حكومت

پيش ازهرچيز اعتراف كنيم كه امام صادق (عليه السلام) درعصرخوددررأس گروه علويون قرارداشت .وبراي امرامامت ،زعامت،مرجعيت ديني ودريك عبارت خلافت حضرت رسول الله (صلي الله عليه وآله) ازهمه سزاوارتروصالح تربود. اوشايسته ترين فردبراي تصدي امرخلافت بودومردم داناوموثق مي دانستند. كه همه عناصرواسباب خلافت دراوجمع بودوهمه افرادحق اومي دانستند. كه اوبه خلافت برسد. امابه هنگامي كه به اوپيشنهادمي كنندحكومت رادردست بگيردامام اينكاررانمي كند. برخي مي گويندمصلحت امت اسلامي اين اقتضاراداشت . كه اوزمام دين ودنياي اسلام رادردست بگيرد. امابااين وضع چه شدكه امام پذيراي آن نبودامري است كه مادرباره آن درفصل بعدبحث خواهيم كرد.

دعوت ها

دعوتهاازاوبراي پذيرش حكومت بسياربود. اماامام پذيراي آن نبودومي انديشيدكه درچنان جووشرايطي اگربه آدم سازي بپردازد. براي اواصلح است. بويژه كه دنياي اسلام وسيع وفرهنگ هاي بيگانه ومتعددي واردآن مي شدند. كه درتطابق خودنيازبه فردي خردمند چون امام داشتند . نوع دعوت ها بسيارومهمترين آنهاعبارت بودنداز: 1

-ازابوسلمه ،ياابومسلمه كه جايگاه عظيمي درعراق ومحبوبيت زايد الوصفي درنزدعباسيان داشت. اوازسرمداران مبلغان بود. وحتي اوخلافت رابه سفاح عرضه كردوازمردم براي اورأي گرفت. بعدها چون ازعمق فكرعباسيان خبريافت و متوجه حيله و تزويروبي ديني آنهاگرديدنامه اي به امام صادق (عليه السلام) نوشت و از او خواستار پذيرش خلافت شد. اودرنامه خودبه امام متذكرشدكه 70هزارشمشيرزن دراختياردارد. وهمه رادرراه تحكيم موقعيت اوبكارخواهدگرفت. تااوخلافت علوي رابرپا كند. امام ازديدن نامه متعجب شدوفرمود: ماراباابوسلمه چكار؟ اوتابع ديگران است . وآنگاه آتشي فراهم كردونامه رادرآتش سوزاندوبه قاصد فرمود: آنچه راكه ديده براي ابوسلمه بازگويد. وآنگاه شعري ازكميت به اين مضمون براي قاصد فراخواند: -اي كسي كه آتش برمي افروزي وروشنائي آن براي ديگري است. -اي كسي كه هيزم مي چيني وآنرابراي ديگران فراهم مي سازي.. امام دعوت ابوسلمه رانپذيرفت زيراكه مي دانست اومبلغ بني عباس بود. وحتي سفاح رابه خلافت رسانده وبعداً منصرف شده است وهم ميدانست بني عباس شهوت زيادي براي تصرف اين مقام دارند. وازارتكاب هيچگونه ظلم دراين راه خودداري نمي كنند . بدنيست يادآورشويم كه ابوسلمه همين دعوت رابراي عبدالله محض هم نوشت. وعبدالله آن رادريافت كردوازآن خوشحال هم شد. اگرچه خلافت نصيب اوهم نشده بود.

2-ازابومسلم ،ابومسلم نيزكه بيش ياكم ازخيانت وتزويربني عباس خبريافت ازكرده خودپشيمان شده وتصميم گرفت خلافت رابه امام صادق (عليه السلام) محول نمايد. نامه اي به امام نوشت ودرآن متذكرشد: من مردم رابه دوستي اهل بيت دعوت مي كنم. شعارشماراآشكاركردم . كه مقصودآن توئي . مردم راازپيرامون بني اميه دوركرده وبه سوي شمافراخواندم. اگرمايل به اينكارباشيد كسي ازشمابهترنيست. امام درپاسخ اونوشت : نه توازياوران ماهستي ونه زمان زمان من است . وبدين گونه پاسخ منفي به درخواستش داد. امام مي دانست كه اوفردقابل اعتمادومسلماني راستين نيست. دستش به خون بسياري ازنيكان وپاكان آلوده است. بويژه كه ابومسلم نوه عبدالله جعفرهمسر زينب كبري(سلام الله عليها) راكه اسيري بيگناه بودبه قتل رساند. واوازبستگان امام صادق (عليه السلام) بود. وقبلاً ازابومسلم درخواست آزادي كرده بود. وهم امام ازخونريزيهاي بي باكانه اودرراه نصرت بني عباس خبرداشت. وچه خوب شد كه امام اورانپذيرفت . زيرا كه اين مايه ننگي بود كه فردي چون امام صادق (عليه السلام) حكومت راازدست جنايتكاري چون ابومسلم تحويل بگيرد واما درپاسخ خوبي به اوداده بود: مَااَنتَ مِن رِجاليِ وَلاَ الزَّمانُ زَمانيِ وتجربه بعدي هم همين مسأله رانشان دادوامام حق داشت كه اوراازخودنداند. چون تمام خونريزي هاي اوبه خاطرابوالعباس سفاح ومنصوربود،نه براي خدا.

3-ازديگران ،ديگران نيزدراين زمينه دعوت هائي ازامام داشته اندمثلاً: -شيعيان،كه بخاطرجنبه هاي اعتقادي خودبه دنبال امام بودند . واوراازهرنظر شايسته خلافت رسول الله (صلي الله عليه وآله) وحق ائمه (عليهم السلام) درطول تاريخ غصب شده مي دانستند. وحتي بسياري ازآنها كه به زيروبم امورآشنائي نداشتند امام رابخاطر عدم پذيرش حكومت تحت فشارقرارميدادند. علويون كه جاي خودداشتند،آنهاامام صادق (عليه السلام) رارئيس وزمامدارواقعي خودمي شناختند. ودرنسل حضرت علي (عليه السلام)كسي راازاوبرتروگرامي ترونيزشايسته تربه خلافت رسول الله (صلي الله عليه وآله) نمي شناختند. مطمئن بودندكه اگراوزمام حكومت رابدست گيرد شيوه اي ازنوع شيوه حكومت عدل حضرت علي (عليه السلام) رادرجامعه استوارخواهدكرد. -عامه مردم،حتي آنان كه شيعه نبودند،بخاطرسابقه پاكي وطهارت امام وخاطره خوش وداستانهائي از حكومت حضرت علي (عليه السلام) كه ازپدران خودشنيده بودند. دوست مي داشتند حكومت امام راشاهدباشند. ودرمواردي هم آنراازامام خواستارشدند.

پاسخ امام

پاسخ امام به همه دعوت كنندگان روشن بود. بحث اين بودكه اينك زمان به نفع آل محمد(صلي الله عليه وآله) نيست . وبه تشكيل حكومت اسلامي دراين شرايط نمي توان پرداخت فعلاً كاروبرنامه ديگري بايدمطرح باشد. گاهي به حامل نامه اي ميفرمود: اين نامه توپاسخ ندارد،زودازاينجابرو. گاهي آتشي حاضرمي كردونامه رادرآتش مي سوزاندومي فرمود: اين پاسخ نامه تست درمواردي بصراحت مي فرمود: توپيرومانيستي پيروغيرمائي… اوبه شيعيان مي فرمود: اگرشخصي ازطرف من آمدوشمارادعوت به رضاي ماكردنپذيريد . من اكنون شماراشاهد مي گيرم كه به اين امرراضي نيستم. اودرباره ابومسلم مي گفت: اوالان يك نفراست وازمااطاعت نمي كند . چگونه وقتي كه پرچمهارابرافراشت اطاعت خواهدكرد.

جاسوس بازيها

جاسوس بازيها برخي ازآنهاكه دعوت كننده امام به پذيرش حكومت بودند . درواقع جاسوسهاي اعزامي ازسوي بني عباس بودند ومي خواستندببينند. امام درموردحكومت چه رأي ونظري دارد. اينكه گاهي امام درحضوريك قاصد نامه راروي چراغ مي سوزاند. خودسياستي بودكه عمال جورراغافل مي كردواي چه بسا كه همان قاصد خودجاسوسي ازسوي بني عباس بود. آنهاحتي فردي راباپولي به خدمت امام مي فرستادند وازاومي خواستند كه نوشته اي وخطي درموردرسيد پول به آنان بدهد. وامام نقشه آنهاراخواند،پول رانمي گرفت وخط ونوشته اي هم نمي داد. ونمونه هاي اين امتحانات براي امام صادق (عليه السلام) اندك نبودند. آنهادرپي آن بودند كه سندي ازقدرت طلبي وحكومت خواهي ازامام بدست آورندوكربلاي ديگري رابوجودآورند. كه درچنان صورت تشيع رابراي هميشه ريشه كن كرده وازميان برمي داشت وديگراسمي ازعلويون وفقه شيعي وتفسيرقرآن باقي نمي ماند.

علل عدم قيام

ازمباحث مورداختلاف واظهارنظرازسوي دوست ودشمن مسأله عدم قيام امام است . سخن اين است كه امام صادق (عليه السلام) درآن جووشرايط كه شاهدنابساماني هاوجوروستم هاازسوي زمامداران طاعي بودچراازجاي برنخاست وچراباتمام وجوددربرابرآن جوقيام نكرد؟ وحتي برخي معتقدندكه اولازم بودچون امام حسين بن علي (عليه السلام)قيام مسلحانه اي عليه زمامداران زمان ترتيب مي داد. ودرچنان صورت يابه شهادت مي رسيد كه فوزي عظيم بود. ويابه پيروي وحكومت دست مي يافت كه آن خودمقصدي مهم وقابل عنايت بود. مادراين فصل سعي داريم علل عمده اي كه امام راوادارمي كرددست ازقيام مسلحانه بكشد وشيوه خاص خودراقيامي عميق تروسازنده تربودبكاربردمطرح مي كنيم ولي قبل ازآن ضروري است شرايط اوراتصويركنيم.

شرايط زمان او

مادرفصول پيشين ازشرايط زمان وجو آن روزگارتصويري ارائه داديم ودراينجا سعي داريم به آن جنبه هائي ازشرايط اشاره كنيم . كه به مسأله قيام ياعدم قيام امام مربوط مي شودوبازضروري است . اين نكته راموردتوجه قراردهيم كه: اوامام است ،يعني كسي كه حائل بين شعورظاهري وباطني اونيست . مؤيدمن عندالله است. ملهم ازعنايات وامدادهاودانش هاي عيني است. مسائل رابي واسطه درك مي كند. واين همان مسأله اي است كه ديگران آنرادرقالب علم لدني مطرح مي كنند. پندارشناسي بزرگ وزمان شناسي عميق ونكته سنجي دقيق است. پس ميتواند جوزمان راموردسنجش وارزيابي قرارداده نيكوتصميم بگيرد. اوازسيرنزولي اموي ها وبه خاموشي گرائيدن چراغ عمرشان آگاهي داشت . ومي دانست مردم فعلاً دريك شرايط هيجاني هستند . وانقلاب آنهارافكري درست وانديشه اي هموارهمراهي نمي كند. اوزمينه رابراي استقرارحكومت بني عباس فراهم مي ديد . نه ادامه كارمروانيان ونه حكومت اهل بيت وعلويون . ازتبليغات بني عباس وازپيشرفت كارشان آگاه بود. ومي ديدكه آنها حكومت رابه بهاي خون ريزي بدست آوردند . آنچنان كه نمونه آنرادرتاريخ كمترميتوان يافت. ولي مردم درهيجان وتب انقلابند وازاين جنايات بي خبرند. اوبراساس تصويري كه ازآينده درپيش روي داشت به عبدالله به حسن فرمود: دولت اين قوم مسجل است . خودرابي جهت به زحمت مي ندازدوبراين اساس آرزوي مردم رادرحكومت اهل بيت وعلويون بي حساب خواند.

علل عدم قيام

درموردعلل عدم قيام امام دلايل بسياري رامي توان اقامه كردكه شايد ذكرهمه آنها دراين كتاب ميسرنباشد. ولي درعين حال بايدنكاتي رامورداشاره قراردادكه اهم آنها عبارتنداز:

1-وجودتفرقه ها: جوسالمي وجودنداشت وپراكندگي دربين مردم فوق العاده بود. بني عباس درآغازكاربه اسم اهل بيت وتشيع تبليغ مي كردند كه تشيع كيسانيه بود. عده اي رابه اسم انتقاددرقاتل امام حسين (عليه السلام) به خودسرگرم مي داشتند. علويون قصدتصرف حكومت راداشتند بدون اينكه دربين آنهاوحدت وانسجامي باشد. حتي درخاندان امام علي (عليه السلام) نيزدودسته طلبكارحق به چشم مي خورد. دسته اي ازخاندان امام حسين (عليه السلام) ودسته اي ديگرازخاندان محمدحنفيه واين دودستگي هاموجب پديدآمدن لطماتي برحكومت اهل بيت بحساب مي آمدكه فعاليت امام راخنثي مي كرد. گروهي مردم رابه حكومت فرامي خواندند وخط ابوبكروعمرراتاييدمي كردند. شيعيان درست درنقطه مقابل بودند وبه اين شرايط تن درنمي دادند. كاركردن دراين جووقيام مسلحانه تلفات سنگيني ميداد. بدون اينكه بازدهي ارزنده اي براي اسلام پديدآيدوياگردونه رابه نفع آل علي (عليهم السلام) بچرخاند.

2-خودخواهي اعيان: آري،ابوسلمه وابومسلم واعياني كه امام رابه ‍حركت وقيام وپذيرش حكومت دعوت مي كردند. ولي امام درعمق دعوت شان خدارانمي ديد. بلكه درمي يافت كه دعوت شان ناشي ازخودخواهي ها سرخوردگي هاوافتادن دروادي شكست روحي است. اوآنان راياورواقعي خودنمي شناخت وحتي آنهاراطرفداراهل بيت نمي توانست بحساب آورد. دليلش كشته شدن زيدبه صورتي مظلومانه وغريبانه بودكه كسي ازبني عباس وحاميان آنهابه ياريش نشتافته بودند. سديرصيرفي به امام گفت: چراقيام نمي كني؟ امام فرمود: به چه اميدودلگرمي؟ جواب داد به جهت ياران فراوانت ،صدهزار،دويست هزارو… امام ازعده ياران خالص پرسيد وسديرراجوابي نبود. آن فردخراساني هم همين سؤال راازامام پرسيد: ومتذكرشدتواينك صدهزارشمشيرزن داري. امام فرمود: خداي حفظت كندبنشين واونشست . امام به مستخدم خودگفت: تنورراروشن كن . وبه مردخراساني فرمود: برودرتنوربنشين. اوترسيدوخودداري كرد. امام به فردي ديگراين دستوررادادواوعمل كرد. وامام ازآن خراساني پرسيد: درخراسان چندنفرازاين افرادسراغ داري؟ گفت: هيچ. وامام فرمود: تاافرادي اين چنين پيدانشودقيامي نخواهدبود. روزي امام باسديربه طرف ينبع مي رفتند. امام گله بزي راديدوفرمود: اگرمابه تعداداين بزهاياران صادق داشتيم قيام مي كرديم. بزهاراشمردند،تعدادآنها33بود.

-علل ديگر: ذكروشرح ديگرعلل هم كاري آسان نيست آنچه بارعايت اختصارقابل ذكرند عبارتنداز: حفظ جان بازماندگان اهل بيت وجلوگيري ازريشه كن شدن خاندان رسول الله(صلي الله عليه وآله). سوءاستفاده ازمقام وموقعيت امام براي وصول به مقصدخود بي تفاوت بودن گروهي عظيم ازمردم دربرابرخط سياسي بعلت سرخوردگي هاي پي درپي. دوري مردم ازانديشه اسلامي بدانگونه كه حضرت رسول خد(صلي الله عليه وآله) تصويروارائه كرده بود. خطرازهم پاشيدگي وفناي اهل بيت ،شيعيان،علويون به علت قلب عده كه امام درپي حفظ جان آنهابود.

اگرامام مي پذيرفت

اگرامام حكومت رامي پذيرفت ويابه قيام مسلحانه اي تن درميداد. درفاصله اي بس اندك توسط دشمن شكست مي خورد. ودستگيرمي شد . زيراجودرشرايط اوبگونه اي نبود. كه اوبتواند دربرابرخصم دوام آورد. ودرآن صورت سقوط اهل بيت قطعي بود. درآن صورت فرصت طلبان عليه امام ميدان بدست مي آوردند. و با برچسب هااورافردي معرفي مي كردند. زمينه رابراي محكوميت اوفراهم مي آوردند. احتمال قتل اوبسيارنزديك بود. همانگونه كه امام حسين بن علي(عليه السلام) رابه شهادت رساندند. وائمه بعدي رامسموم كرده بودند. وبارهاوبارهانقشه قتل خوداوراهم تهيه ديده بودند. البته شهادت براي امام چيزدردناكي نبود. ولي مهم اين بودكه باشهادت اوآخرين بارقه هاي اميد ازجامعه اسلامي رخت مي بست . وبازمانده علويون وشيعيان تاروماروقتل عام مي شدند . اومي دانست كه اينك زمان قيام نيست وبايد مبارزه اي درقالب فرهنگ راسورصورت داد. وانسانهائي راساخت وپروردوبه گوشه وكنارجهان اعزام داشت. كه آنهامعرف اسلام راستين باشند. وبه مردم بفهمانندحكومت حق كدام است وحكومت ناحق چيست. اوحتي به برخي ازعلويون وشيعيان كه قصد قيام داشتند هشدارميداد. وشرايط جورابراي آنها تشريح مي كرد. وبه آنهامي فهماند كه آنهازمينه قيام وموفقيت ندارندوبي حساب خونريزي وكشتاربه راه نيندازند.