نیکلا کپرنیک ستاره شناس بزرگ لهستانی در سال 1473 میلادی به دنیا آمد. وی در ده سالگی پدرش را از دست می دهد و تحت سرپرستی عمویش رشد می کند. نظریه گردش زمین به دور خورشید، از نظریات اوست که با مطرح کردن آن جنجالی در بین مردم به وجود آمد چرا که بیش از هیجده قرن، مردم عقیده داشتند که زمین محوریت تمام اجرام آسمانی است.

نیکلا یک لحظه ایستاد؛ نگاهش به آسمان پرستاره افتاد. کنجکاو شد و شروع کرد به شمارش: یک، دو، سه، چهار…
ستاره ها آن قدر زیاد بودند که هر چه می شمرد تمامی نداشت. نگاهش را از آسمان برگرفت و به قد بلند عمویش که در لباس کشیشان بلندتر هم به نظر می رسید خیره شد و پرسید عموجان چرا ستاره ها نورانی هستند؟
عمویش دست او را گرفت و گفت: تو چه کار به این کارها داری؟ تو باید به جای این حرف ها، درس هایت را بخوانی و وقتی بزرگ شدی، مثل من کشیش بشوی! این آرزوی پدرت هم بود؛ حیف که زنده نماند تا تو را در لباس کشیشی ببیند.
نیکلا کمی فکر کرد، پدرش را به یاد نمی آورد. شنیده بود یک ماه پیش از تولد او، پدرش درگذشته است. آهی کشید و دوباره ستارگان نگاهش را ربودند. آرزو داشت به جای هر درسی فقط درباره آسمان و ستارگان مطالعه کند.
علاقه زیاد به ستاره ها، آینده متفاوتی با آنچه که عمویش انتظار داشت برایش رقم زد. ستاره شناسی!
آن قدر در این علم پیشرفت کرد که توانست فرضیه ای که سالیان سال، مردم روی آن پافشاری داشتند را بشوید و کنار بگذارد. « فرضیه چرخیدن خورشید به دور زمین!».
او برای مردم سرزمین خود ثابت کرد این زمین است که به دور خورشید در گردش است و تا کنون مردم در اشتباهی بس بزرگ بوده اند.

منبع :

– قطره هایی که دریا شدند، ص 171.