ساعته 15:30دقیقه ی روز چهارشنبه 22فروردین 97مصادف با 24رجب1439از قم به سمت مشهد حرکت کردیم.

خانواده ها 41 نفر و پرسنل 5 نفر که در مجموع 46 نفر می شدند قم را با هدف زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام ترک کردیم.

پرسنلی که در این سفر حضور داشتند آقایان رضوی و امینی و خانمها فردوسی زاده مظلومی و جوادی بودند. حرکت ما مصادف شده بود با شهادت آقا موسی بن جعفر علیه السلام و کاروان     صاحب الزمان هم عزادار ایشان بود. بعد از چند ساعت رانندگی به مسجدی برای شام و نماز رسیدیم قرار بر این بود تا شام ابتدای سفر را خانواده ها کوکو یا کتلت درست کنند که الحمدلله همینطور هم شد در محوطه ای که پارک کوچکی برای بازی بچه ها داشت زیر اندازها را انداختیم و شام خوردیم خیلی خوش گذشت همه به هم آنچه را آورده بودند تعارف می کردند و همین باعث شد تا در ابتدای سفر جوی صمیمی بوجود آید.

بعد از حدود یک ساعت به طرف مقصد حرکت کردیم. بنده و خانم فردوسی زاده و خانم مظلومی به انتهای اتوبوس رفتیم تا با بچه ها صحبت کنیم .ما وسط اتوبوس روی زیر اندازی که بچه ها انداخته بودند نشستیم و درباره موضوعات مهم صحبت کردیم موضوعاتی اعم از مذهبی و اجتماعی .بچه ها سوالات زیادی داشتند مثل اینکه چرا باید در دنیا سختی کشید و یا اینکه اگر مُردیم و آن دنیا خبری نبود چه؟ که با روایات و آیات جواب داده شد. البته در این بین ماشین هم خراب شد که به حمد الهی چون سر بچه ها گرم بود متوجه تاخیر یک ساعته نشدیم.

بعد از بحث و صحبت با بچه ها به همراه خانم فردوسی زاده  و مظلومی  برای برنامه های سفر صحبت کردیم.

صبح برای نماز هم در جای بسیار شلوغی ایستادیم که تقریبا یک ساعت از وقتمان را گرفت و برای همین هم نتوانستیم به قدمگاه برویم .ساعتهای 8:30به مشهد رسیدیم و بعد از جابجایی اتوبوس بیرون شهری با درون شهری به سمت اقامتگاه که در بازار معروف سرشور بود حرکت کردیم.

بعد از حدود نیم ساعت به اقامتگاه واقع در سرشور 34 رسیدیم خانه ای که یک خیر اصفهانی برای زوار امام رضا  علیه السلام تدارک دیده بود .خانه بزرگ بود و با صفا.

سالنی که ما در آن اقامت داشتیم با چهار فرش 12متری پوشیده شده بود در کنار سالن آشپزخانه قرار داشت و در کنار آشپزخانه دو سوییت که بسیار تمیز بود. دو تا از خانواده ها در آنجا ساکن شدند.

آقایی که ظاهرا سرایدار آنجا بود آمد و برایمان از قوانین گفت اینکه ساعت 11شب نباید بیرون از خانه باشید و….

بعد از کمی استراحت برای مشرف شدن به حرم حضرت رضا علیه السلام اماده شدیم.شور و شوق عجیبی در بین همراهان ما بوجود آمده بود یکی از بچه ها که حدودا 8ساله بود با مادرش می گفت: “مامان واقعا داریم میریم حرم؟ چه شکلیه ؟مثل فیلماشه که توی تلوزیون نشون میدن؟”و مادر سری تکان داد به نشانه ی تایید.

همه آماده بودند. از حسینیه خارج شدیم صدای نوحه می آمد ،همه جا سیاه پوش شهادت موسی بن جعفر علیه السلام بود. کمی که توی محله جلو رفتیم، دسته ی عزاداری بزرگی با علم و کتل دیدیم که پیشاپیش آن تابوتی نمادین بود. حال و هوای خوبی بود به چهره ی همراهانم که نگاه می کردم نوعی غم همراه با رضایت میدیدم غم برای شهادت امام مظلوم و رضایت از اینکه در اولین زیارت برای عرض تسلیت خدمت ولی نعمتشان می رسند.

بعد از حدود نیم ساعت به حرم رسیدیم. نزدیک نماز ظهر بود. در صحن جمهوری صف ها بسته شده بود و تقریبا جایی برای نشستن نداشتیم، تا اینکه یک جای خالی برای همه ی ما باز شد. خانمها چادر نماز شان را روی زمین انداختند و ما نماز مان را به جماعت خواندیم. بعد از نماز خانواده ها به زیارت رفتند. همه خیلی خوشحال بودیم. ساعتهای 2بود که به اقامت گاه مان برگشتیم غذا چلو مرغ بود .قبل از سفر خانم فردوسی زاده برای کارهای اردو مسول انتخاب کرده بودند، مثلا کارهای صبحانه با یک گروه بود، نهار با گروهی دیگر و همینطور هم شام برای همین هیچکس اذیت نمی شد و بار کارها روی دوش یک یا چند نفر نبود. زحمت نهار و کارهایی از قبیل مهر زدن به کارتهای اتباع در مشهد که بسیار وقت گیر بود با جناب آقای رضوی بود .(همسر خانم فردوسی زاده)

بعد از خوردن نهار از خانواده ها خواستیم تا استراحت کنند.  تا برای نماز مغرب و عشا به حرم برویم. قبل از رفتن به حرم درباره ی شام صحبت کردیم، خانواده ها معتقد بودند که نهار باقی مانده را گرم کنیم و با پنیر و سبزی بخوریم رای گرفتیم و همه موافق بودند .نماز مغرب به حرم رفتیم هنوز حال و هوای حرم غم بار بود. وقتی برگشتیم شام خوردیم و برای خواب آماده شدیم .

شب خانم فردوسی زاده مادرها را توی یک اتاق جمع کرد تا به آنها مقداری پول جهت خرید بدهد یک خیر یک میلیون داده بود تا بین خانواده ها تقسیم شود. خیلی خوشحال شدند آنقدر که بلافاصله می خواستند به بازار بروند البته قرار شد فردا بعد از ظهر به بازار بروند و آنها قبول کردند.

هنگام خواب خانم فردوسی زاده به خانواده ها گفتند که فردا سه صبح هم می توانیم به حرم برویم و اینکه فردا راس ساعته 7:30 باید رواق شیخ حر عاملی باشیم چون صبحانه دعوت حضرتیم.چند نفر اعلام آمادگی کردند تا سحر به حرم برویم و بقیه هم قرار شد همان ساعته 7:30به حرم بیاییند.

سحرهای حرم چقدر با صفا ست بی نظیر است. آنجا بود که آرزو کردم کاش همه را می آوردیم، صبح جمعه بود. بعد از نماز صبح که در مسجد گوهرشاد خواندیم در صحن جمهوری به مناجات حاج منصور ارضی گوش دادیم و منتظر همراها نمان شدیم.

ساعتهای 7بود که با سرپرستی خانم مظلومی به حرم آمدند و ما به آنها ملحق شدیم .از درب جوادالايمه تا رواق شیخ حر عاملی ده دقیقه راه بود بعد از اینکه به رواق رسیدیدم تازه متوجه شدیم چه جمعیتی برای صبحانه آمده است. ساعتهای 8بود که در رواق را باز کردند و کاروان ما داخل رواق نشستند .متاسفانه بی نظمی و عدم اطلاع ما باعث شد تا خیلی دیر برای صبحانه برویم به غذاخوری حضرت. بعد از ورود سر میزها نشستیم و از ما با عدسی، نان و پنیر و حلوا ارده پذیرایی شد.

بنظرم خیلی خوب بود جدای آن بی نظمی که در دادن  ژتونها اتفاق افتاد، همه چیز خوب بود.

بعد از آن به اقامتگاه برگشتیم چون قرار بود به یاسر، ناصر علیهما السلام واقع در طرقبه برویم و بعد از آن به باغ پدر آقای قدمگاهی یکی از مربیان موسسه رفته تا نهار را آنجا بخوریم و بچه ها بازی کنند.

بعد از زیارت امام زادگان در طرقبه به باغ رفتیم .در بدو ورود پسر(برادر آقای قدمگاهی) صاحبخانه و همسرشان بسیار مودبانه جلوی در ایستادند و ما را خوش آمد گویی کردند.  خانم و آقای دیگری هم بودند که بعد فهمیدیم خواهر عروس صاحبخانه است. بسیار مهمان نواز و دوست داشتنی. وقتی از بچه ها می پرسیدیم که کجا خیلی به شما خوش گذشت با لبخند می گفتند باغ .کلی بازی کردند ،از وسطی گرفته تا آب بازی و جرات یا حقیقت.

نهار چلوکباب بود خیلی خوشمزه بود همه غذا خوردیم و بعد از کمی استراحت به طرف اقامتگاه رفتیم.

در بین راه یکی از مربیان از ما جدا شد تا به دیدن خانواده اش برود .شب قرار بود که جشن داشته باشیم و خانواده ها به بازار بروند.

نزدیکهای ساعته 10:30شب بود که جشن شروع شد. جشن ساده و خوبی بود یکی از مربیان برای همراهان از مبعث گفت و خانم کریمی هم برای حاضران مداحی کرد.

بعد از آن همه رفتند تا بخوابند. قرار بود تا یکبار دیگر ساعته 3صبح به حرم برویم ولی بخاطر اینکه باران می آمد نشد. صبح ساعتهای 9بعد از صرف صبحانه عازم حرم شدیم برای وداع با حضرت می شد غم را توی چهره ی خانواده ها دید هوا خیلی خوب بود قرار بر این شد تا بعد از زیارت خانواده ها یکبار دیگر به خرید بروند و راس ساعته: 13:30محل اقامت باشند تا نهار را بخوریم و ساعته 15 به پایانه برویم و از آنجا عازم قم شویم.

ساعتهای 13 بود که خانواده ها می آمدند و تا ساعته 14 همه آمدند. نهار قورمه سبزی داشتیم یک گروه هم در حال تدارک شام بودند. شام ساندویچ مرغ بود.

بعد از نهار همه آماده ی حرکت شدند. همه جا را تمییز کردند و سرویسها را شستند جز قوانین آنجا بود.بعد از آن با یک اتوبوس خط واحد عازم پایانه شدیم.

در آنجا هم بعد از حدود 40دقیقه همه سوار شدند و ساعته 16:20دقیقه مشهد را به مقصد قم ترک کردیم. هنوز از مشهد خارج نشده بودیم که صدای رعد و برق و بارش شدید بارن بلند شد. انگار خداوند تمام این باران را نگه داشته بود تا بعد از خروج ما از مشهد سرازیر شود. چون اگر هوا اینطور بود اصلا نمی توانستیم به زیارت برویم و این از قدم خیر این خانواده ها بود که بعضا اصلا به مشهد نیامده بودند و یا سالها بود که مشرف نشده بودند و هم نیت خیر خیر محترمی که هزینه را پرداخت کرده بودند.

شام را در اتوبوس خوردیم باران خیلی شدید بود برای همین هم نشد تا به قدمگاه برویم آخر قول داده بودیم ولی نشد .

ساعتهای 5صبح بود که به قم رسیدیم همان مکانی که سوار شده بودیم .برای خانواده ها تاکسی گرفتیم و بعد از خداحافظی از آنها با اندوه فراوان جدا شدیم. خدا حافظشان باشد.

از جناب آقای محقق هم متشکریم که این سفر زیارتی را تدارک دیدند.

 

والسلام علی من التبع الهدی
رجب سال 1439 مصادف با فروردین سال1397
نویسنده: سرکار خانم جوادی از مربیان کلاسهای مهتاب