با همت بخش آموزش موسسه روز یکشنبه 1395/6/28 مجلس جشن غدیر برای 300 نفر از بچه های کلاسهای مهتاب به همراه مادران و برخی از دوستان برگزار گردید. در تهیه گزارش این جشن ابتکاری جدید به خرج دادیم و از دو تا از بچه های کلاسهای مهتاب خواستیم تا با قلم و دیدگاه خود گزارشی از این جشن برای ما بنویسند. همچنین خانم فردوسی زاده (مسئول آموزش) گزارشی از این جشن ارائه نمودند. در ادامه هر سه گزارش را که بسیار جالب و جذاب است می خوانید. (از شما تقاضا می شود که هرچند متن نسبتا طولانی است آن را بخوانید، چون با زحمت بچه ها نوشته شده است.)

گزارش اول: به قلم خانم فردوسي زاده (مسئول آموزش موسسه)
روز پنج شنبه بعد از کلاس قرآن در مورد کارهای روز جشن نشستی با بچه های مهتاب 1 و 2 در جمکران داشتیم و گروه انتظامات و پذیرایی و تزئینات مشخص شد ( با توجه به اینکه هر کلاس یک مسئولیتی در این جشن داشت مسئولیت کارهای فوق با کلاس مهتاب 1 و 2 بود )

مزیتی که جشن غدیر نسبت به جشن های گذشته داشت این بود که در این جشن علاوه بر بچه های کلاس های مهتاب، مادر آنها هم در این مراسم حضور داشتند. همچنین تمام برنامه های جشن توسط بچه ها اجرا می شد و این موضوع شادی ما را دوچندان كرده بود.

از ساعت 12 روز یکشنبه با 16 نفر از بچه ها مشغول دسته بندی کارها، مرتب کردن سالن جشن، تزئین سالن و … شدیم ( مادر یکی از بچه ها در روز های برگزاری جشن زحمت تزئینات سالن  را با کمک تعدادی از بچه ها انجام می دهند).

 مهمانان از ساعت 15:30 به محل برگزاري جشن می آمدند و با ورود به سالن ،با شیرینی و آجیل و شکلات پذیرایی مي شدند. در همين حال با همراهی گروه انتظامات که با آرمی مشخص بودند در جایگاه خود بصورت منظم می نشستند.

برنامه ساعت 16 آغاز شد: قرآئت قرآن مجید، تواشیح، نمایش، سرود محلی، دکلمه، مسابقه پانتومیم و نمایش.  جوايزی هم برای برندگان مسابقه کتاب غدیر اهدا گرديد.

بعد از اجرای هر برنامه مهمانان با دست و شادی فراوان رضایت خود را اعلام می کردند و انرژی زیادی به اجرا کنندگان برنامه ها می دادند.

برنامه ها تا ساعت 18:45 ادامه داشت .
همچنين جناب حجت الاسلام آقاي حيدري ابهري (نويسند كتاب هايي كه براي بچه ها بعنوان مسابقه كتابخواني انتخاب شده بودند) در جلسه تشريف آوردند ودقايقي براي بچه ها صحبت كردند و دو بيت شعر نيز براي بچه ها خواندند و قرار شد به 5 نفر از كسانيكه آن دو بيت را حفظ شدند نفري 50000 تومان از كتابهاي تاليف خودشان هديه بدهند.

در بخش پاياني جلسه با اهداء لوح تقدیر و یک شاخه گل از مربيان هر كلاس تشكر به عمل آمد سپس هدايايي به همه شركت كننده گان در مراسم بعنوان عيدي اهدا گرديد

مراسم جشن با برنامه شام به پايان رسيد. ميهمانان حاضر در جشن 300 نفر بودند. با تشکر و قدردانی از همه دوستان

گزارش دوم: یک گزارش کامل از روز یکشنبه 28/6/1395 مراسمی به مناسبت عید غدیر ـ به قلم خانم محمودی (کلاس مهتاب 2)

یکشنبه ظهر بود خانم فردوسی و جمعی از بچه ها وارد مدرسه امام هادی (علیه السلام) شده بودند، همهمه و سرو صدا سکوت مدرسه را شکسته بود. دختران گروه گروه شده بودند و هر گروه کاری را بر عهده گرفته بود. عده ای در حال تزئین سالن بودند و گروهی دیگر کادو و هدیه هايی را که قرار بود به مهمانان بدهند را بسته بندی می کردند. کارها به خوبی پیش می رفتند و بچه ها همچنان شاد و پر انرژی بودند.

مهمان ها یکی پس از دیگری وارد می شدند و فضا را گرمتر می کردند، سالن زیبایی خاصی را به خود گرفته بود و پارچه ساتن آبی آسمانی همانند پرده ای سلطنتی از سقف آویزان بود و پارچه ساتن سوسنی دیگر پشت منبر نصب شده بود و اسم زیبای علی بر روی آن نقش بسته بود و از میان پرده های آسمانی رنگ این اسم مولای مان علی بود که در آن وسط تجلی می کرد. چراغ های رنگی دور تا دور دیوار چشمک می زدند تقریبا همه ی مهمان ها آمده بودند. انتظامات در حال راهنمایی و خوش آمد گویی مهمان ها بودند. صدای گوش نواز قرآن از بلند گوها بلند شد و فضای معنوی را به خود گرفت. مجری خانم گرجی بودند و پس از کمی حرف زدن از خانم جوادی خواستند که کمی در مورد غدیرخم سخنرانی کنند.

 خانم جوادی پشت میز آمدند و سخنرانی مختصر اما مفید و دلنشینی کردند پس از آن مجری از مادران بچه ها خواست تا در ادامه ی برنامه همراه مان باشند.

گروهی از بچه ها سرودی در باره ی امام علی (ع) خواندند بعد از آن گروهی دیگر از دختران سرود عربی – فارسی در مورد امام علی (ع) سرودند.

 بعد از این دو سرود زیبا نمایش زیبایی از گروه پیروان غدیر درباره ی حقانیت شیعه به نمایش گذاشته شد.

بعد از این نمایش مولودی زیبایی از سوی خانم زکیه کریمی خوانده شد و با هماهنگی بچه ها انرژی و شادی جیغ و صدای دست زدن بچه ها فضا را پرکرد. بعد از اتمام، آقای ابهری، نویسنده ی توانا و خوش ذوق تشریف آوردند و سخنرانی کردند و در بین سخنرانی سوالاتی پرسیدند و به برندگان 50 هزار تومان کتاب جایزه داده شد. پس از رفتن ایشان مسابقه هايی از جمله پانتومیم برگزار شد و جوایزی نفیسی به برندگان داده شد و در آخر دکلمه ای خوانده شد و صوت گوش نواز قرآن دوباره شنیده شد.

 این مراسم با شکوه با صوت قرآن شروع و با صوت قرآن پایان یافت و در آخر به همه مهمان ها شام و هدیه های شامل لوازم التحریر داده شد و در آخر ما باید از خانم فردوسی و کسانی که ما را در این جشن یاری کردن تشکر کنیم.

 

گزارش سوم: جشن غدیر در نگاه من ـ به قلم خانم حسینی

جشن خوبی بود، البته اگر من هم مثل بقیه بچه ها تماشاچی بودم شاید بهم بیشتر خوش میگذشت. خوب عرضم به حضور شما که من و دوستانم که برای بقیه اجرا کردیم اصلا فازمون با اون های که به عنوان تماشاچی بودن یکی نبود.

 اون ها فقط نگاه می کردن موقع ورود مون صلوات می فرستادن و یا تشویق مون می کردن و موقع برگشتنمون هم با هم دیگه در مورد برنامه اجراء شده حرف می زدن ولی ما خوب شرایطمون با بقیه فرق داشت؛

 من الآن نمی تونم براتون جشن غدیری رو که در به وجود اومدنش نقشی داشتم رو براتون توصیف کنم چون به نظر خودم من تواین جشن نبودم. نمی تونم جوری بنویسم که فردی که تو این مراسم حضور نداشته باخوندن متن من تصویری دقیقی از مراسم رو تو ذهن خودش بسازه، نمی تونم.

ولی خوب می تونم هرچی برای خودم گذشته رو بهش بفهمونم من پشت پرده رو می نویسم نه اون چه همه دیده.

این روز برام اینطوری بود اولش من و مادرم باهم زودتر از بقیه اومدیم تا محل برگزاری مراسم رو تزئین کنیم با مادرم کمک کردم چند ساعت بعد هم استادم خانم رمضانی به همراه بچه های گروه نمايش و سرود وارد شدن. اون ها زودتر از بقیه اومده بودن تا قبل از اجراء تمرینی داشته باشن برای بهتر بودن.

از اون جايی که من هم جزء گروه نمایش و سرود بودم مادرم رو تنها گذاشتم و رفتم تا با دوستانم تمرین کنم .اول سرود تمرین کردیم سرودمون به صورت تواشیح بود. اون رو که تمرین کردیم موقع نهار شده بود و برای ناهار هم خانم فردوسی عزیز برای بچه ها فلافل و دوغ و نوشابه گرفته بود. بچه دورهم نهارشون رو میل کردن و بعد به تمرین ادامه دادن اونجا غیر از ما بچه های دیگه ای هم بودن که از جاهای دوری اومده بودند مثل جمکران. این دوستان هم که واقعا دستشون در نکنه و جای تشکر مخصوص دارند کار تزئین سالن و درست کردن هدیه بچه ها و بسته بندی شام رو بر عهده داشتن.

تا ما به خودمون آمدیم خبر رسید که بچه ها اومدن و اولین کسانیکه باید برن حاملان قرآن و قاری بود. من هم متأسفانه و یا خیلی خوشبختانه جزء این گروه هم بودم سریع آماده شدیم. چهار نفر جزء حاملان قرآن بوديم که شال و چادر های یکرنگ پوشیديم و باهم پارچه ای رو که مربعی شکل بود نگه داشتیم و قاری رو تامحل قرائت هدایت کردیم . بعد از به اتمام رسیدن قرائت اون رو برگردوندیم. وقتی برگشتیم سریع چادر هامون رو در آوردیم و لباس های سرود رو پوشیدیم مانتوهای سفید، شلوار های مشکی و با روسری های یک مدل ولی رنگارنگ یعنی هر فردی یک رنگ پوشیده بود( من لیموئی یکی دیگه صورتی و دیگری سبز، رنگ های مختلفی بود) خوب آماده شدیم و بعد دوباره رفتیم برای اجرا.

 تواشیح رو خوندیم و سرود رو شروع کردیم وقتی هم تموم شد به صف برگشتیم. وقتی برگشتیم سریع لباس هام رو عوض کردم و برای نمایش آمده شدم من لباس خاصی نداشتم ( چون راوی بودم) ولی بقیه اعضای گروه آماده شدن شون کمی طول کشید؛ شاه داشت با سبیل هاش ور می رفت عالم شیعه با عمامش و عالم سنی با عباش و وزیر هم با کلاهش،همه سرشون گرم بودن و میخواستن هرچه سریع تر آمده بشن که قبل از اجراء تمرین بکنند.

بالآخره وقت موعود فرارسید صدامون کردن (گروه نمایش تقدیم می کند) اول من باید وارد می شدم و بقیه رو صدا می زدم، وارد شدم متن رو که از قبل روش خیلی کارکرده بودم رو داشتم برای بچه ها می خودندم .اولین نفری رو که باید صدا می زدم شاه بود و وقتی صداش زدم تازه متوجه شدم شاه اون عقب گیر کرده و نمی تونه از کنار بچه ها رد بشه و بیاد به خاطرش چند لحظه وایستادم تا آقازاده رد بشن و بیان و بقیه رو هم به همین منوال صدا زدم. یکی یکی وارد شدند و اجراء کردند. این نمایش حدودا 20 دقیقه طول کشید. همه افرادی که در سالن حضور داشتن محو تماشای نمایش شده بودند.

 نمایش هم با معرفی بچه های گروه تموم شد. صدای دست و جیغ و هورای بچه ها هم بلند شد و برای اجرای خوبمون تشویقمون کردند. نمایش که تموم شد ما هم دیگه از پا افتاده بودیم .من که دیگه حوصله نداشتم برم ببینم ادامه برنامه چی شد تا اینکه صدای بچه ها نظرم رو جلب کرد. رفتم ببینم چه خبره که متوجه شدم خانم فردوسی دارن از بقیه معلما تقدیر می کنند با تقدیر نامه و یک شاخه گل و بچه ها هم دارند معلم هاشون رو تشویق می کنند.

 بعد از تقدیر معلم ها به بچه هايی که در مسابقه ی کتاب غدیر برنده شده بودن هم به قید قرعه جوایزی دادند.

بعد هم متوجه شدم بچه ها دارند میرن بسمت در خروج  و قبل از خروج هدیه ای به همراه شام به افراد داده می شود.

براهمین میگم تو جشن نبودم چون فقط خودم و دوستانم رو دیدم من فقط تو رفت و آمد بودم. منو خیلی از بچه ها به صورت متداول بالباس های مختلف تو جشن دیدن ولی خوب من اون جوری که باید می نوشتم نتونستم بنویسم چون نبودم .

میدونم اون چیزی که توقع داشتید باشه نیست ولی این متن تنها چیزی بود که از جشن تو ذهنم مونده بود اگر هم مورد قبول نیست به بزرگی خودتون ببخشید. با تشکر