هنگاميکه ماهر ترين پزشک کوفه زخم امام علي(ع)را ديد گفت:
يا على وصيتهاى خود را بكن , زيرا اين ضربت به مغز رسيده و معالجه مؤثر نيست . در ايـن هـنـگام امام (ع) كاغذ و دواتى خواست و وصيت خود را خطاب به دو فرزندش حسن وحسين (ع) نوشت . ايـن وصـيت , گرچه خطاب به حسنين ـ عليهما السلام ـ است ولى در حقيقت براى تمام بشر تا پايان عالم است .

مـفـسـرمـعـروف شـيعه ابوالفتوح رازى در تفسير خود نقل مى كند:على ـ عليه السلام ـ در نخستين ركعت از نمازى كه ابن ملجم او را ضربت زد, يازده آيه از سوره انبياء راتلاوت كرد. دانـشـمـنـد مـعـروف اهل تسنن سبط ابن جوزى مى نويسد:هنگامى كه امام در محراب قرار گـرفـت چـند نفر به او حمله كردند وابن ملجم ضربتى بر آن حضرت فرود آورد وبلافاصله با همراهانش گريختند. خون از سر على ـ عليه السلام ـ در محراب جارى شد ومحاسن شريفش را رنگين كرد. در اين حال آن حضرت فرمود:((فزت و رب الكعبة )) به خداى كعبه سوگند كه رستگار شدم.
سپس اين آيه را تلاوت فرمود:[منه ا خلقناكم و فيه ا نعيدكم و منه ا نخرجكم ت ارة ا خرى ]. پس قثم بن عباس پيش تاخت و او را بغل گرفت وبه زمين كوبيد. چون او را به نزد على ـ عليه السلام ـ آوردند, به او گفت : پسر ملجم ؟ گفت : آرى . وقـتـى حضرت ضارب راشناخت به فرزندش حسن فرمود:مواظب دشمنت باش , شكمش را سير وبندش را محكم كن . پس اگر مردم او را به من ملحق كن تا در نزد پروردگارم با او احتجاج كنم واگر زنده ماندم يا او را مى بخشم يا قصاص مى كنم .

حسنين ـ عليهما السلام ـ به اتفاق بنى هاشم , على ـ عليه السلام ـ را در گليم گذاشتندوبه خانه بردند.بار ديگر ابن ملجم را به نزد آن حضرت آوردند. امـيـرالـمـؤمنين ـ عليه السلام ـ به او نگريست وفرمود: اگر من مردم او را بكشيد, چنان كه مرا كشته , واگر سالم ماندم خواهم ديد كه راى من در باره او چيست . فرزند مرادى گفت: من اين شمشير را به هزار درهم خريده ام وبه هزار درهم ديگر زهر داده ام . پس اگر مرا خيانت كند حق تعالى او را هلاك گرداند. در اين موقع ام كلثوم به او گفت : اى دشمن خدا, امير المؤمنين را كشتى ؟ آن ملعون گفت : اميرالمؤمنين را نكشته ام , بلكه پدر تو را كشته ام . ام كلثوم گفت : اميدوارم كه آن حضرت از اين جراحت شفا يابد. ابن ملجم باز با وقاحت گفت : مى بينم كه برايش گريان خواهى بود.واللّه كه من او را ضربتى زده ام كه اگر آن را در ميان اهل زمين قسمت كنند همه را هلاك كند.
قدرى شير براى آن حضرت آوردند. كمى از آن شير را نوشيد وفرمود به زندانى خود نيز از اين شير بدهيد و او را اذيت نكنيد. هنگامى كه امام ـ عليه السلام ـ ضربت خورد پزشكان كوفه به بالين وى گرد آمدند. در بين آنان از همه ماهرتر اثير بن عمرو بود كه جراحات را معالجه مى كرد. وقتى او زخم را ديد دستور داد شش گوسفندى را كه هنوز گرم است براى او بياورند. سـپس رگى از آن بيرون آورد ودر محل ضربت قرار داد وآن گاه كه آن را بيرون آورد گفت :يا على وصيتهاى خود را بكن , زيرا اين ضربت به مغز رسيده و معالجه مؤثر نيست . در ايـن هـنـگام امام ـ عليه السلام ـ كاغذ و دواتى خواست و وصيت خود را خطاب به دو فرزندش حسن وحسين ـ عليهما السلام ـ نوشت . ايـن وصـيت , گرچه خطاب به حسنين ـ عليهما السلام ـ است ولى در حقيقت براى تمام بشر تا پايان عالم است .

اينك قسمتى از آن را مى آوريم :

شما را به تقوى وترس از خدا سفارش مى كنم واينكه در پى دنيا نباشيد, گرچه دنيا به سراغ شما آيد و بر آنچه از دنيا از دست مى دهيد تاسف مخوريد. سخن حق را بگوييد وبراى اجر وپاداش (الهى ) كار كنيد ودشمن ظالم وياور مظلوم باشيد.

مـن , شما وتمام فرزندان وخاندانم وكسانى را كه اين وصيتنامه ام به آنان مى رسد به تقوى وترس از خـداونـد ونـظـم امـور خود واصلاح ذات البين سفارش مى كنم , زيرا كه من ازجد شما (ص ) شنيدم كه مى فرمود: اصلاح ميان مردم از يك سال نماز و روزه برتر است .

اللّه اللّه في الا يتام فلا تغبوا ا فواههم ولا يضيعوا بحضرتكم . واللّه اللّه في جيرانكم فا نهم وصية نبيكم . ما زال يوصي بهم حتى ظننا ا نه سيورثهم . خـدا را خـدا را در مورد يتيمان ; نكند كه گاهى سير وگاهى گرسنه بمانند; نكند كه در حضور شما, در اثر عدم رسيدگى از بين بروند. خـدا را خـدا را كه در مورد همسايگان خود خوشرفتارى كنيد, چرا كه آنان مورد توصيه و سفارش پيامبر شما هستند. وى همواره نسبت به همسايگان سفارش مى فرمود تا آنجا كه ما گمان برديم به زودى سهميه اى از ارث برايشان قرار خواهد داد.

واللّه اللّه في القرآن لا يسبقكم بالعمل به غيركم . و اللّه اللّه في الصلاة فا نه ا عمود دينكم . و اللّه اللّه في بيت ربكم لا تخلوه م ا بقيتم فا نه ا ن ترك لم تن اظروا. خدا را خدا را در توجه به قرآن ; نكند كه ديگران در عمل به آن از شما پيشى گيرند. خدا را خدا را در مورد نماز, كه ستون دين شماست . خـدا را خـدا را در مـورد خانه پروردگارتان ; تا آن هنگام كه زنده هستيد آن را خالى نگذاريد, كه اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى شويد وبلاى الهى شما را فرا مى گيرد.

خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال وجانها وزبانهاى خويش در راه خدا. وبر شما لازم است كه پيوندهاى دوستى ومحبت را محكم كنيد وبذل وبخشش را فراموش نكنيد واز پشت كردن به هم وقطع رابطه برحذر باشيد. امـر بـه مـعـروف ونهى از منكر را ترك مكنيد كه اشرار بر شما مسلط مى شوند وسپس هرچه دعا كنيد مستجاب نمى گردد.

سـپس فرمود:اى نوادگان عبد المطلب , نكند كه شما بعد از شهادت من دست خود را از آستين بـيـرون آوريـد ودر خـون مـسلمانان فرو بريد وبگوييد اميرمؤمنان كشته شد واين بهانه اى براى خونريزى شود. ….

فـرزنـدان امـام ـ عليه السلام ـ خاموش نشسته بودند و در حالى كه غم واندوه گلوى آنان را مى فشرد به سخنان دلپذير وجانپرور آن حضرت گوش فرا مى دادند. امام در پايان اين وصيت از هوش رفت وچون مجددا چشمان خود را باز كرد فرمود:اى حسن , با تو سخنى چند دارم . امشب شب آخر عمر من است . چـون درگذشتم با دست خود مرا غسل بده وكفن كن وخود شخصا مباشر اعمال كفن ودفن من باش وبر جنازه من نماز بخوان ودر تاريكى شب جنازه مرا دور از شهر كوفه مخفيانه به خاك بسپار تا كسى از آن با خبر نشود.

عـلـى ـ عليه السلام ـ دو روز زنده بود و در شب جمعه نخستين روز از دهه آخر ماه رمضان (شب بيست ويكم سال 40 هجرى ) در سن 63 سالگى بدرود حيات گفت . پـسـر گـراميش امام حسن ـ عليه السلام ـ او را با دست خود غسل داد وبر او نماز خواند در نماز هفت تكبير گفت وسپس فرمود: بدانيد كه پس از على ـ عليه السلام ـ بر جنازه هيچكس هفت تكبير گفته نمى شود. على ـ عليه السلام ـ در كوفه در جايى بنام ((غرى )) (نجف اشرف فعلى ) دفن شد.

منبع : فروغ ولايت – جعفر سبحاني