گنبد در مکتب معماري مسلمانان، معنايي از هدف و جايگاه رسيدن به هدف، يعني الله را دارد. کارشناسان براي گنبد و گلدسته که يکي از اصلي ترين رمز پردازي ها در مساجد است، رموز و دلايل خاصي را مطرح کرده اند؛ بعضي مي گويند که گنبد مانند سرانسان است و دو گلدسته، مانند دو دست که به حالت التجا و التماس و خواهش در کنار سر، رو به آسمان و رو به ذات اقدس الهي بلند شده است؛ مانند کسي که دست هايش را در جلوي سر و صورت، حتي از سر بالاتر هم برده است و دعا مي کند گرچه اين تشبيه جالبي است، امام فلسفه ي اصلي گنبد و گلدسته، فراتر از اين است و علاوه بر اين، اهل تسنن که يک گلدسته در مساجد مي سازند ، مطلب فوق را تا حدي بي اعتبار مي کند. بعضي از صاحب نظران، گلدسته ها را عامل ايستايي و ايستادگي در کنار ايوان هاي بلند، براي حفظ ايوان ها مي دانند تا از در رفتگي ايوان ها جلوگيري شود. گرچه وجود گلدسته ها تا حدودي براي حفظ ايوان ها بي تأثير نيست، ولي دليل اصلي اجراي گلدسته، آنهم دو تا نمي باشد؛

زيرا ما ايوان هاي رفيع و بسيار بلندي را مي بينيم که بدون داشتن گلدسته در کنارشان، صدها سال بدون هيچ عيبي دوام آورده و حتي تعداد زيادي زلزله را هم پشت سر گذاشته اند؛ مانند ايوان بلند شبستان اصلي مسجد امام کرمان، ايوان هاي بلند حضرت ثامن الحجج(ع) در مشهد در واقع، معمار خوش ذوق و متبحر ايراني، با گذاشتن پايه هايي قطور، آن هم به طور مخفي، در کنار ايوان هاي بلند نياز خود را در مواقع غير ضروري، آن هم به صورت ارزان تر، حل نموده است.

پس اين مطلب هم نمي تواند دليل اصلي اجراي گلدسته ها باشد. عده اي ديگر گنبد و گلدسته را شاخص هايي بلند براي ديد، شکوه سازي و راهنمايي از دور دانسته اند؛ ولي آن چه در بحث گنبد و گلدسته بايد در نظر داشت، اين است که طبق نظر پيش کسوتان معماري، ايده آل قضيه در عناصر معماري اين است که هر عنصري در معماري، بايد هم عملکرد و هم زيبايي داشته باشد. مطالب فوق، گرچه لازم و تا حدي درست است، ولي کافي نيست و دلايل ديگري مکمل دليل اخير است و از طرفي، اگر تنها چنين باشد، فقط يک تک مناره هم مي تواند مسئله ديد و راهنمايي به طرف مسجد را حل کند و ديگر نيازي به ساخت گنبد و مناره اي ديگر نيست. بعضي ديگر، گنبد و گلدسته را براي قبله يابي مي دانند در مکتب تشيع، خطر عمود منصف بر خط واصل دو گلدسته را ، تأمين کننده جهت قبله مي دانند. در مکتب معماري اهل تسنن، خط گذرا از گنبد و گلدسته (تک گلدسته)، جهت قبله را معلوم خواهد کرد. رمز پردازي فوق، درست است و در بسياري از جاها، اجرا گرديده است؛ اما هنوز علت دو گلدسته بودن در مذهب تشيع و تک گلدسته بودن در مذهب تسنن ارائه شده است.

صحت مطلب فوق را در چند مورد ذکر مي کنم تا به دقت نظر معماران خوش ذوق ايراني توجه شود. در حرم مطهر حضرت معصومه(س)، گر چه گلدسته هاي با شکوه و بلند کنار ايوان آيينه آن حضرت در صحن اتابکي ، به عنوان پرتناسب ترين و زيباترين گلدسته هاي دنيا، چشم هر بيننده اي را خيره مي کند، ولي اينها گلدسته هاي اصلي نيستند که ترکيب فوق گنبد را تشکيل دهند؛ بلکه گلدسته هاي اصلي، همان دو گلدسته کوتاهتري هستند که در دو صحن عتيق (صحن کهنه) کنار ايوان طلا قرار دارند و با ترکيب گنبد، جهت قبله را تعيين مي کنند. اتفاقاً معمار با سليقه، کلاهک بالاي اين دو گلدسته را هم طلا کرده است تا همخواني و با هم کارکردن اين گلدسته ها را با گنبد نشان دهد. (شکل 3) نمونه هاي ديگر، گنبد و گلدسته آقا امام حسين (ع) و آقا حضرت عباس(ع) در کربلا مي باشند که معمار خوش ذوق صفوي، به گونه اي بسيار زيبا و ماهرانه، کج بودن قبله نسبت به بين الحرمين را حل کرده است و با نماد گنبد و گلدسته ، جهت قبله را به خوبي به زائرين نمايانده است. اجراي کج حرمين، دليلي جز اين مطلب نداشته است. والا براي او بسيار راحت تر و زيبنده تر بود که گلدسته ها را در جهت بين الحرمين در طرف دو حرم قرار دهد. (شکل 4)

همان گونه که گفته شد، گنبد و گلدسته، شاخص و مونومان و از رموز مساجد مي باشند. گنبد مونوماني از هدف، يعين خداست و گلدسته ها، مونوماني از دو يار واقعي خدا، دو آفريده کامل حق، يعني محمد و علي مي باشند. در روايت داريم که پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: يا علي! کسي خدا را نشناخت؛ جز من و تو. کسي تو را نشناخت؛ جز خدا و من و کسي مرا نشناخت؛ جز خدا و تو. حال گنبد و گلدسته ، يعني خدا و محمد و علي کنار هم قرار گرفته اند. همان گونه که محمد(ص) و علي (ع) در کنار خدا معنا مي يابند، گلدسته هم در کنار گنبد معناي گلدسته و دسته گل مي گيرد. بدون گنبد، مناري بيش نيست؛ حتي اگر دو عدد باشد. در مذهب تسنن که حساسيت بر روي مولاي متقيان علي (ع) دارند تک گلدسته مي گذارند؛ يعني فقط گنبد و يک گلدسته (الله و محمد(ص)). هر چه از مناطق شيعه نشين به سمت مناطق سني نشين مي رويم، مي بينيم که از تعداد مساجد دو گلدسته کاسته و بر تعداد مساجد تک گلدسته اي افزوده مي شود. به همين خاطر است که تأکيد مي شود که علاوه بر رعايت و حفظ معاني قبلي گنبد و گلدسته، به ويژه جهت قبله، حتماً و به طور مؤکد ، مسئله ي دو گلدسته اي بودن رعايت گردد تا حتي از فاصله هاي بسيار دور هم نوع مذهب ديگري به وسيله اين عناصر معماري تداعي نگردد. اين سه عنصر را حرکتي نمادين براي بيان اين مهم مي دانند. به اين لحاظ، در مکتب تشيع، اگر تمکن مالي وجود ندارد، بايد فقط گنبد ساخته شود؛ چون گنبد بدون گلدسته، باز معناي خود را دارد که معناي آن ازلي بودن خداوند است؛ ولي گلدسته بدون گنبد، معنايي ندارد؛ يعني محمد(ص) و علي(ع)، در کنار خداوند و با او هستند که معنا مي گيرند و تمام ارزش محمد (ص) ون علي(ع) و مکتب و مذهبشان، اتصال کامل به حق تعالي است و اگر تمکن مالي وجود دارد، حتماً دو گلدسته ساخته شود. متأسفانه در عصر ما هستند معماراني که بدون هيچ اطلاعي از رمزپردازي هاي مسجد، در تعداد گلدسته ها و جهت آنها، اشتباه مي کنند و هستند کساني که هنوز نمي دانند که محراب در معماري ايراني، نمادي از غار حراست و خيلي چيزهاي ديگر را نمي دانند؛ ولي دست به طراحي ظريف ترين و پرمغزترين فضاي معماري مي زنند.

چرا بايد در قم که مرکز مذهب تشيع است، مساجد تک گلدسته اي ساخته شوند؟ چرا بايد در اين شهر مساجدي بزرگ احداث گردند که حتي جهت قبله در آنها و در عناصر آنها رعايت نگرديده است و يا تک گلدسته اي هستند؟ چرا بايد در مهد مشتاقان علي(ع) گلدسته هاي مسجد امام حسن عسگري(ع) با سبک معماري اهل تسنن مجوز ساخت بگيرند و در حال اجرا باشد؟ چرا بايد بعضي از مراکز حساس ايران با چهار گلدسته در اطراف، اجرا گردد؟ مگر معماران يادشان رفته که چهار و شش مناره، تداعي کننده فهرنگ بيزانسي است که اول بار سيناس پاشا، معمار يوناني الاصل مسيحي براي ساخت مساجد عثماني ها به کار گرفت. به طور کلي، اعراب و ترک ها از هنرهاي تجسمي، نقاشي و معماري، بهره زيادي نداشتند. با چنين زمنيه اي، معماري هنري بود که يوناني ها، سوري ها، قبطي ها و ايرانيان متخصص آن بودند. و به اين ترتيب ، هنگامي که اميري مقتدر مي خواست بنايي ايجاد کند و حاضر به پرداخت مبلغ زيادي هم بود، طبيعتاً افرادي را فرا مي خواند که برجسته ترين معماران زمان آن بودند. شهرت معماران و هنرمندان يوناني، ايراني، سوري و قبطي، در مصر به حدي زياد بود که مسلماً فرمانروايان ترک يا عرب، به معماران خود بسنده نمي کردند و از معماران ديگر نيز بهره مي گرفتند.

اين گزينش، هنوز ادامه هم دارد و از راه مسابقات بين المللي يا مراجعه مستقيم امراي عرب به معماران غربي انجام مي گيرد. با وجود معماري يوناني چون سينان پاشا، تحولي بزرگ در بناهاي عثماني در قسطنطنيه و ادرنه به وجود آورد، شبستان ها شکل مربع به خود گرفتند و گنبدها بزرگتر و بلندتر شدند. و چهار يا شش مناره نيز در اطراف بنا به وجود آمد و بناها ابتدا هشت ضعلي و سپس به دايره تبديل شدند. سينان از معماران بزرگ دوره عثماني است که يوناني الاصل و مسيحي بود و در سپاه عثماني خدمت مي کرد. سه مسجد شاهزاده و سليمانيه شهر ادرنه، دو نيم گنبد شمالي و جنوبي را حذف و به جاي آن، چهار گنبد اضافه کرد؛

سينان در اين مسجد، چهارمناره را در چهار گوشه ي شبستان جاي داد. شايد ذهن و طبع حق ستيز و بهانه جوي بعضي از معماران غير متعهد و ناآگاه بگويد که چرا معماران ايراني در مرقد مطهر کاظمين، چهار گنبد ايجاد کرده اند و بعضي هم در جواب به طور ناآگاهانه بگويند که چون در آن مکان مقدس، دو امام، يعني حضرت امام موسي کاظم (ع) و حضرت امام محمد تقي (ع) به خاک سپرده شده اند؛ چهار گلدسته گذاشته اند. در جواب بايد گفت که به هيچ وجه، چنين نيست؛ مگر در سامرا، دو امام بزرگوار نداريم؛ پس چرا آن جا دو گلدسته است وچهار گلدسته نيست. دليل اين است که در کاظمين دو گنبد داريم و چهار گلدسته، يعني هر گنبد با دو گلدسته آن هم در جهت قبله کار مي کند و در سامرا، فقط يک گنبد داريم؛ پس دو گلدسته نياز بوده است که همان اجرا گرديده است. به طور کلي، درست است که گنبد اولاً علامتي براي مسجد (نقش مونوماني و معنايي و شکوه سازي) دارد و ثانياً براي نورگيري کافي مسجد مفيد است و ثالثاً، پوششي استاتيکي، مقاوم و مناسب براي دهانه بزرگ است و رابعاً فضايي کافي براي هواي مناسب ايجاد مي کند تا هنگام ازدحام، مشکلي پيش نيايد و از طرفي گلدسته، اولاً نقش مونوماني و معنايي و شکوه سازي و جهت يابي قبله و مأذنه دارد، ولي نبايد به گنبد و گلدسته، صرفاً به عنوان عناصر تأسيساتي و يا سازه اي نظر نمود؛ بلکه بايد حق گنبد و گلدسته را در معماري اسلامي – ايراني شناخت و از رمز پردازي هاي مسجد و ديگر مسائل کاربردي آن آگاه بود و آن گاه دست به طراحي مساجد زد.

 

پي نوشت ها:

شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج3، ص 494 همان.

محقق حلي، شرايع الاسلام، ج1، ص 117 همان، ص 118 وسايل الشيعه، ج3، ص 505