روش هاي پسنديده ي مناظره

1- شناخت فكر و روحيه:

شايد مهم ترين نكته اي كه دربحث بايد به آن توجه شود به دست آوردن علم و آكاهي هم مباحثه خود مي باشد. ” ظرفيت فكري، عقل و درايت” طرف مقابل را سنجيدن، باعث مي شود بدانيم چگونه بايد با او، دروازه گفت و گو را باز كرد. وقتي انسان به شناخت رفيق هم بحث خود پرداخت، به اندازه ي درك او سخن مي گويد تا از مرز قوه گيرايي يا تأثير پذيري او تجاوز ننمايد؛درغير اين صورت به هدف مناظره نخواهد رسيد. براي اين كار، پس از سلام، ابتدا خود را معرفي كرده، سپس از او مي خواهد تا به معرفي خود بپردازد و با پرسش هاي لازم از قبيل اينكه در باره فلان موضوع – كه قرار است بحث كنيم – ، تا چقدر اطلاعات داريد؛ كتاب هايي كه درس گرفته يا مطالعه كرده ايد، نام ببريد؛ اساتيد خود را در اين موضوع معرفي كنيد و… پس با اين نوع شناخت آگاهي و ظرفيت فكري، مي توانيم به اندازه اي عقل و درايت با هم كلام خود در مناظره گفت و گو نمايم. به اضافه، دقت اين نكته نيز ضروري است كه بايد توجه داشت با انديشه و افكاري كه او قبول دارد، بحث كنيم تا حالت زدگي و فرار ازگفت و شنود پديد نيايد؛ درست همانگونه كه امام علي (ع) وقتي ابن عباس را براي بحث با خوارج اعزام مي فرمود، سفارش كرد: ” درمناظره با آنان از قرآن استفاده نكن زيرا قرآن معاني گوناگوني در بر دارد، وقتي آيه اي مي آوري، آنان نيز با آيه ديگري پاسخ مي دهند؛ از سنت پيامبر براي شان دليل آور چون نمي توانند آن را رد كنند و گريزگاهي براي خود بيابند”17.

بنا بر مطالب فوق:” توجه به ظرفيت فكري“ ، ” استفاده از دلايل قابل قبول “ و ” عدم استفاده از منابعي كه از همان برضد خود ما بهره گيرد “ نكاتي هستند كه در پيش ورود مناظره، لازم به دقت است و همچنين زود رنج بودن يا حساس بودن هم بحث، بايد مشخص شود. البته غالباً نمي شود انساني را پيدا كرد كه حساس و زود رنج نباشد مگر اينكه با ترتيب اخلاق اسلامي خود را به درجاتي رسانده باشد كه اين عادت را از خود زدوه و به جاي آن “ملكه خويشتن داري”، “بردباري” و “توجيه به خير عمل مؤمن” را در خود به وجود آورده باشد ولي ما بايد فرض كنيم حساس و زود رنج بودن رفيق هم بخث در حد بالا و مرز نهايي آن قرار دارد و با اين پيش فرض، وارد مناظره شويم. پس اينها نکاتي هستند که بايد نصب العين ما قرار گيرد يا همچون تابلو و لوحي در مقابل ديدگان ما باشد.

2- گفتار ناصحانه:

پيامبران از در” ستيزه جويي و خصومت “ با مردم وارد گفت و گو نمي شدند بلكه به طور ” دلسوزانه “ جهت هدايت مردم،‌ به آنچه صلاح آنان درآن وجود داشت،‌ سخن مي گفتند. قرآن اين روش پيامبران را، با واژه اي ” نُصح“ مطرح كرده است18، لذا مناظره گر بايد از آن به عنوان يك أسوه اي پايدار و هميشگي استفاده كند. لازم است مراقب و مواظب باشد كه نه تنها به طرف گفت و گوي خود گزند عقيدتي نزند بلکه بايد اورا از گزند عقايد ديگران كه در او اثر كرده، حفظ كند و از تأثير آن ها بر او بكاهد كه اين رفتار، ناصحانه و دلسوزانه مناظره كردن است. در گفتمان يا مجادله قرآني جايگاه براي عناد و دشمني وجود ندارد، اگر مناظره با اين حالت شروع شود، ديگر در راه حق سخن گفتن و به راه حق رساندن معنا ندارد؛ بلند گوي شيطان شدن است و بس؛ به طور قطع از شيطنت نيز حق تراوش نمي كند. مناظره كننده اگر عداوت و كينه اي از طرف مقابل در دل دارد، بايد قبل از حضور در اين چنين جلسه و نشست مقدسي، همه را بيرون ريزد و به جاي آن، ” عشق و محبت“ ، ” مهرباني و شفقت‌‌‌ “‌ ، ” دلسوزي و جذّابيت “ و ” صفا و صميميت “ را مبناي گفتمان خود قرار دهد و همان گونه كه خداوند زبان را نرم و لطيف آفريده، با ملاطفت بر خورد نمايد. در اين امور انسان، از مسير بدگماني موفقيتي به دست نمي آورد.19 ، بد گماني با ” رفق‌“‌ نمي سازد، با نرمخويي مجالست ندارد، بامدارا، موافقت و مرافقت، همنشين نيست. در اصل ” رفق “ يعني رفيق شدن؛ در عالم رفاقت آنچه جايي ندارد: بد ذاتي و بد گماني است. وادي سؤظن را به كاروان مناظره چه كار! نصيحت فقط در قافله ي رفاقت معنا پيدا مي کند كه دلسوزانه، بي غل و غش، با هم حركت كردن و ره پيمودن است تا به مقصد برسيم. جايي كه انسان درصدد باشد از در ديگري، غير از آن چه اسلام آن را مجاز شمرده، وارد شود،‌ در حقيقت ازهدف دور شدن است. بد گماني دروازه اي به روي شيطان گشودن است و در واقع زمينه ي عداوت و دشمني را فراهم مي آورد. به قول شهيد ثاني در منية المريد: « بايد او چنين تصور كند كه طرف و شريك مناظره ي او، يار و ياور او مي باشد، نبايد طرف خود را به عنوان خصم و دشمن خويش تلقي كند» وقتي رفيق مناظره خود را دوست پنداشت نه دشمن، اثرهاي مهمي برايش دارد:

– حالت كشمكش و ستيزه گراي جايش را به آرامش و حقيقت گرايي مي دهد.

– كلام هم بحث خود را شمشيري برضد خود نمي پندارد.

– تذكراتي كه در باره كج انديشي ها و اشتباه ها مطرح مي گردد، قابل قبول مي شود و نه تنها از هم مباحثه ي خود نمي رنجد؛ بر عكس به خاطر تذكرات دقيق و بجاي او، از او تشكر مي كند.

لذا بد گماني اسب سر كشي است كه به راكب خود سواري نمي دهد بلكه او را از زين فرو مي افکند. اگر مناظره گر نتواند دراين زمينه خود را بسازد، علامه ي را دهر هم كه باشد، فايده ندارد. ضرر او براي عقايدش بيشتر از كسي است كه آن عقايد را قبول ندارد و در بحث با او شريك شده است. از پندار نيك، گفتار نيك تراوش مي كند و گفتار ناصحانه چون از دل حقيقي انسان، كه سوز و گداز عاشقانه دارد، بر مي خيزد، لاجرم بر دل مي نشيند و آن چنان تأثيري مي گذارد كه هر چه شنونده عناد هم داشته باشد، اثر آن را نمي تواند انكار كند و در حداقل پذيرش، آن را ساحرانه مي داند.

3- حق پذيري:

آنچه در مناظره محوريت دارد و بايد مانند كعبه بر دورش طواف كرد و بر گردش چرخيد، حق پذيري است. چون آنچه ما در اينجا به دنبالش مي گرديم،‌ حق است تا آن را بيابيم و در مقابلش سر تسليم فرود آوريم. اين، برخاسته از فطرت انسان است كه حق گرا مي باشد اما آنچه اين كشش را در ما مي كُشد يا پوششي بر روي آن مي كشد، لجبازي يا لجاجت است. لجاجت در بستر ’’ خود رأيي‘‘ جاي دارد و لجباز به كسي گويند كه بر آنچه خود مي فهمد تكيه مي كند، آن را درست مي داند و بر آن اصرار مي ورزد. پيامبر اسلام (ص) ما را فرا مي خواند كه از اين صفت مذموم دوري گزينيم زيرا آغازش جهالت و ناداني، آخرش ندامت و پشيماني است.20

چيزي كه در حوزه ي جهالت قرار گيرد با حق پذيري كه در ميدان عقلانيت جاي دارد، سرسازش ندارد. عاقل كس است رأي و نظر خود را متهم مي كند و به آنچه نفسش برايش مي آرايد، اعتماد نمي كند21 ، احتمال اشتباه كردن در انديشه و برداشت غلط داشتن حرکت در مسير عقل است. به عبارت ساده تر، كج فهمي را در خود محتمل دانستن، كار عاقلانه اي است. اينگونه نبودن يعني خود را حق دانستن و ديگران را باطل گرا پنداشتن است. اين روحيه با حق پذيزي مطابقت ندارد و ادعاي حق گرايي، ما را حق پذير نمي كند. تسويل نفس و شيطان در وجود انسان دامنه ي گسترده اي دارند و هميشه با زمينه چيني هاي توجه گرايانه، حق پذيري در پستوي اندروني، پشت در هاي تو در تو، قرار مي گيرد و فرياد يا غياث المستغيثينش به جايي نمي رسد. در اكثر مواقع يقين داريم ديگران اشتباه مي كنند ولي در باره اي خود چنين برداشتي نداريم22،  به همين جهت خود را عاري از خطا و ديگران را باري از خطا و بر عكس خود مي پنداريم. كساني كه با كتاب مكاتب شيخ اعظم آشنايي دارند، مي دانند چگونه طرف صحبت خواجه نصير يعني آسيابان بي سواد، خودش و سگش بهتر از آن دانشمند منجم و استاد يگانه ي دوران فهميدند كه شب باران خواهد باريد ولي خواجه سخن او را نپذيرفت و با محاسبات نجومي احتمال بارش را منفي دانست و در فضاي باز خوابيد ولي باران او را وادار كرد، حق را بپذيرد. از آسيابان پرسيد: از كجا دانستي شب باران خواهد آمد؟ گفت: هر وقت قرار باشد چنين شود، اين سگ زير سقف مي خوابد! امام علي عليه السلام لجاجت را اين طور توصيف مي فرمايد: رأي و نظر را از بين مي برد بذر شّر و بدي، و جايگاه برافروختن جنگ و منازعه است و عقل را معيوب مي كند.23

پس وقتي انسان بذر بدي را بپاشد، زمينه عدم كارايي عقل و درايت را فراهم آورده و چيزي جز جنگ و درگيري براي خود و ديگران نمي آفريند. پذيرش حق، با لجاجت، آن هم در مناظره معنايي ندارد. در بحث و گفت و گو، بايد از اين حالت مبرّا گشت و لباس لجبازي زا ازتن برون كرد و رداي حق پذيري را برازنده خود دانست. « اگر شريك مناظره ي وي، او را به اشتباهش واقف سازد يا حق را براي او ظاهر و روشن نمايد، بايد از او تشكر كند و همانند كسي باشد كه راهي را در پويش و جست و جوي گمشده ي خويش طي مي كند، ولي شخص ديگري او را از طريق ديگر به گمشده اش رهنمود مي گردد. حق و حقيقت نيز گمشده ي هر فرد با ايمان است كه بايد هر مؤمني بدينسان درصدد پويايي از آن برآيد. بنابر اين اگر حق به وسيله ي بيان طرف و شريك مناظره او پديدار گردد، بايد شادمان گشته و از او سپاسگزاري كند نه آنكه احساس شرمساري نموده و احساس خواري و روسياهي نمايد و رنگ چهره اش دگرگون شود و در صدد برآيد و بكوشد نظر طرف را درهم بكوبد»24،  در صورتي كه روشي غير حق پذيري داشته باشيم، مناظره سير طبيعي و اسلامي خود را طي نخواهد كرد؛ بر عكس به ستيزه گري و نپذيرفتن نظر هاي يك ديگر مي رسيم و جولانگاه شيطان در نفس ما توسعه مي يابد و ما را در مسيري حركت مي دهد كه دنبال سؤال ها و پاسخ هاي لجوجانه در مقابل رفيق گفتاري خود بگرديم تا مناظره به مناقشه و درگيري فيزيكي منجر شود و به قول شهيد ثاني: « و ينقضي المجلس علي ذالك الانكار و الاصرار علي العناد و ذلك عين الفساد و الخيانة للشرع المطهر و الدخول في ذم من كتم علمه:25،  و بالاخره جلسه ي مناظره سر انجام به انكار و اصرار و كينه منقضي مي شود و بديهي است كه چنين مناظره اي عين تباهكاري و خيانت به شرع مقدس و موجب ورود در مسلك و كادر كساني است كه به خاطر كتمان علم- در قرآن – مورد نكوهش قرار گرفته اند.26» اصرار بر انجام چنين اشتباه فاحشي دور از شأن علم و عالم است. حق پذيري كجا و سخنان شيطان پسند، شعله ور ساز، عداوت و دشمني و مواد آتش زا كه خرج گلوله ي خصومت و كينه توزي است كجا؟ تفاوت از زمين تا آسمان است. امام علي عليه السلام، اصرار ورزي و پافشاري بر مخالفت را از بزرگترين گناهان كبيره و سنگين ترين جرم ها مي داند27.

پس بايد نهايت دقت را در انتخاب عبارت ها، جمله ها پاسخ و سؤال ها داشته باشيم تا در اين وادي برَهَوت قدم بر نداريم كه جز نابودي حتمي براي ما سر انجامي نخواهد داشت. باشد تا پند گيريم و خط مشي مناظره را بيرون از جولانگاه شيطان انتخاب كنيم. اين نكته نيز قابل ياد آوري است كه اگر انسان، آنچه را مي فهمد، به خاطر اينکه ممكن است اشتباه باشد، نمي پذيرد به اين حالت بر مي گردد كه فكرمي كند از ديگران، بهتر و بيشتر مي فهمد. (بعداً به آن مي پردازيم) ولي بايد دانست وقتي طرف مناظره حاضر به پذيرفتن گفتار عاقلانه نيست و بر آنچه استنباط مي كند پا فشاري مي كند، نبايد به بحث با او ادامه داد و بهتر است هر چه سريع تر مجادله را قطع نمايد تا خانه آخرت خويش را آباد كند.28، پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: هر کس در حالي که حق با اوست جدال را ترک کند خداوند خانه اي در بالاترين درجه بهشت براي او بسازد و هر کس جدال را ترک کند در حالي که جدال وي باطل باشد خداوند خانه اي در وسط بهشت براي او بنا کند( مجموعه ورام ج1 ص219) براي تأكيد بر اين نكته به فرمايش صاحب منبة المريد اشاره مي كنيم: « يكي از نشانه هاي قصد و هدف حق گرايي در مناظره اين است كه اميد اثر گذاري و اثر پذيري وجود داشته باشد؛ اگر به اينجا رسيديم كه شريك بحث ما، حق پذير نيست و با اين كه روشن است اشتباه مي كند از ديدگاه خود بر نمي گردد، جايز نيست مناظره ادامه پيدا كند… زيرا به نتيجه ي نهايي كه مورد نظر ما بوده، نخواهيم رسيد.»?29،  ديگر وظيفه ي ما كه همان اتمام حجت كردن است به پايان مي رسد و ادامه دادن مناظره با اين جوّ حاكم، بيهوده و ” لغو“ به حساب مي آيد. به طور كامل روشن است انسان مؤمن از ” لغو“ اعرض مي كند.30

4- ادب درگفتار:

نكته ديگري كه در مناظره حايز اهميت است و نقش بارزي در خوش گمان بودن انسان دارد، گفتار نيك يا بد زبان نبودن با هم صحبت خود مي باشد. بعضي از كساني كه اهل علم و دانش هم هستند متأسفانه در مجادله و گفت و گو با ديگران، سخافت و سبکي خود را نشان مي دهند؛ با گفتار بد، هو كردن، خنده هاي نابجا و حركت هاي نا درست براي پريشان كردن افكار همگفتار خود، باطن خويش را كه گوياي بد گماني و كينه توز بودن است، بروز مي دهند. اين حالت با تقدس مناظره واهداف آن سازگاري ندارد؛ جايي براي گفتار ناصحانه باقي نمي گذارد. بد زباني اين نيست كه من گوينده بگويم بد صحبت نمي كنم؛ بد زباني اين است كه شنونده – اگر بد گمان نباشد – آن را بد قلمداد نكند و فرار را بر قرار ترجيح ندهد. لذا هر نوع گفتاري كه به آزرده خاطر كردن هم بحث خود بيانجامد، در محدوده ي بد زباني و در پرونده ي آن جاي دارد. اين نکته قابل توجه است كه فرهنگ گفتاري همه فارسي زبانان نيز مانند ديگر زبان ها يكسان نيست در بعضي از مناطق به كار بردن واژه اي هيچ اثر سوء و عكس العمل بدي ندارد ولي در جاي ديگر كاربرد آن نا خوشايند است. حتي قران هم به مسلمانان تذكر داده بعضي واژه ها را استفاده نكنيد.31 براي همين جهت مناظره گر با يد دقت كند از واژه هاي عاميانه، محلي و حتي چاله ميداني پرهيز كند تا باعث كدورت نشود و شريك گفتاري خود را نرنجاند.

در صورتي كه انسان در مناظره، رفيق خود را به خاطر كلمه يا جمله يا چيزي ديگر، سرزنش و ملامت نمايد، كار درستي انجام نداده بلكه بايد آنرا نوعي از بد زباني به حساب آورد. البته ملامت با تذكر دادن، تفاوت دارد. تذكر دادن، ياد آوري نكته يا جريان و موضوعي است كه بدون عتاب و حساب كشي باشد؛ با حالت نصيحتگري توأم است. اما ملامت، ياد آوري جريان و موضوعي است كه توأم با تنبيه زباني و توبيخ كردن باشد و با حالت خشم و ناراحتي از عمل و كردار طرف مقابل بيان مي شود.

در اصل سرزنش و ملامت نمودن ديگران، عمل درستي نيست؛ اگر به تكرار و افراط برسد كه به مراتب بدتر و مذموم تر است. لذا مناظره گر بايد از افراط در سرزنش كردن رفيق و همكلام خود پرهيزد، تا آتش لجاجت را در او برانگيخته نكند32، كه يكي از ثمره هايش ايستادگي و پا فشاري بر نظريه و گفته اش مي باشد و ديگري عامل دشمني و كينه توزي، تفرقه و جدايي در بين دوستان مي شود.33

درست بر عكس آنچه كه هدف و قصد ما از برگزاري مناظره بود، اتفاق خواهد افتاد و شيطان هم در اين موفقيتي كه به دست آورده شاد و شنگول به ريش ما مي خندد و قهقهه ي مستانه ي پيروزي سر مي دهد. ماهم شكست خورده و مغبون از عمل انجام شده ي نابخردانه، نا آگاهانه و – صريح تر بگويم – جاهلانه؛ دست از پا دراز تر، و سر افکنده از عدم موفقيت در مأموريت خدا پسند انه، مجبور به ترك مناظره خواهيم شد و جز تأسف چيزي عايد ما نشده است. اما اگر لحظاتي بر زبان سركش لگام زده بوديم و آن را در حصاري كه خداوند برايش فراهم آورده نگه داشته بوديم، مشكلمان به اين جا نمي رسيد و ملازمت به مفارقت نمي انجاميد. امام علي (ع) مي فرمايد: بسا كار بسته اي كه با صبر و شكيبايي گشوده مي شود و چه بسا امر مشكلي كه با رفق و نرمي به سهولت و آساني مي رسد.34

شهيد ثاني در منية المويد نكات جالبي را در اين باره آورده است كه به ترجمه آن بسنده مي كنيم:« … وقتي ميان اهل مناظره نفرت و انزجار بالا مي گيرد و خشم و غضب از رهگذر آن ، چهره مي نماياند و هر يك از دو طرف مدعي مي گردند كه حق با او است و رفيقش اشتباه مي كند و معتقد مي شود كه او بر باطلش اصرار و ابرام دارد و بر مخالفت نمودن با او، محكم پافشاري مي كند، اقتضاي خشم و كينه اين است كه با او قطع رابطه كند و از او فاصله گيرد. اين حالت از گناهان كبيره مي باشد. داوود بن كثير مي گويد از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود، پدرم از رسول خدا روايت مي كند: هر مسلماني كه از مسلمان ديگري قهر كند و فاصله گيرد و مدت سه روز آن را ادامه دهد و با هم سازش نكنند از اسلام خارج شده اند و بين آنان ولايت و دوستي نخواهد بود، هر كدام براي گفت و گو با برادر خود پيشقدم شود، روز قيامت در ورود به بهشت پيشگام خواهدبود… زراره از امام باقر(ع) روايت مي كند كه فرمود، شيطان تا زماني كه مؤمني از اشتباه و گناهش بر نگردد، بين آنان به فريبكاري و اختلاف مشغول مي شود؛ وقتي آنان ار تباط خود را با هم قطع كردند، به پشت مي خوابد و استراحت را ادامه مي دهد و مي گويد موفق شدم! سپس امام ادامه مي دهد: پس، خدا بيامرزد كسي را كه بين دو دوست ما الفت و آشتي ايجاد كند. اي مؤمنان! با هم انس و الفت داشته باشيد و به هم عاطفه و مهرباني نماييد. در حديث ابي بصير از امام صادق (ع) آمده: تا زماني كه دو مسلمان از هم بريده اند، شيطان پيوسته در شادي است ولي چون دوباره باهم ارتباط برقرار مي كنند، تعادل زانوهايش به هم مي خورد و بند از بندش جدا مي شود و با فرياد مي گويد: واي بر من كه نا بود شدم.»35

پس بايد زباني را كه كليد هر خير و شري است، نگه داشت همانگونه كه طلا و جواهرات و نقره خويش را حفظ مي كنيم و اين سخن فرمايش امام باقرعليه السلام است36. پيامبر اكرم(ص) نيز فرمود: مؤمن، ديگران را طعن و لعن نمي كند و فحاشي و بد زباني نمي نمايد.37

بنا بر اين، بايد گفتار تأثير گذار را سر لوحه ي مناظره قرار داد و آن جز رعايت ادب در بحث نيست. ادب را از ياد دادن وضوي صحيح به پير مرد عرب، توسط دو كودك اهل بيت امام حسن و امام حسين عليهماالسلام فراگيريم نه اينكه روش ما براساس عادت، بد زباني و غير مؤدبانه باشد. امام علي عليه السلام مي فرمايد: انسان هاي پست و لئيم زشت گفتار و بد كلام هستند38.

حال كه نوع سخن را در مناظره بيان كرديم و ادب گفتاري و خوش كلام بودن را وظيفه دانستيم، به حدود گفتار مي پردازيم.

5- حد سخن: اطاله ي كلام در مناظره از لحاظ روحي و رواني تأثير مثبتي بر هم بحث ما نخواهد داشت؛ بعيد نيست نتيجه ي عكس نيز داشته باشد و مثل بد زباني عامل رنجش طرف گفت و گو ما گردد. هنگام پاسخ گفتن يا سؤال طرح كردن، بايد دقت لازم را در نظر گرفت كه سخن را كوتاه و پرمغز بياوريم و به اصطلاح معروف: « خَيرُالكلام مَا قَلَّ وَ دَلَّ »: بهترين سخن آن است كه كم و مستدل باشد، تا وقتي مي شود با يك جمله مطلب را رساند، نياز نيست از جملات طولاني و تكراري يا عبارت هاي مترادف و هم معنا استفاده کرد. از طرف ديگر وقتي انسان زياد حرف بزند از مسير اصلي منحرف مي شود و به جاي اينكه در متن جريان باشد، حاشيه پردازي مي نمايد و كلامش عيب و نقص پيدا مي كند؛ احتمال دارد، سخناني بر زبان جاري كند كه به ضرر خودش تمام شود. در مناظره هم، طرف مقابل دنبال اين مي گردد كه بر كلام هم بحث اش اشكال وارد نمايد و گفتار او را باطل كند. در اين باره به سخناني از ابرمرد سخن، حضرت اميرالمؤمنين بسنده مي كنيم:

– سخن زياد برادران را خسته و ملول مي كند.39

– پرگويي، حاشيه روي گوينده را توسعه مي دهد و بر مفاهيم سخن، ايراد و اشكال وارد مي كند و گفتارش بي پايان وبي نتيجه مي شود و كسي از آن بهره نمي گيرد.40

– از زياده گفتن بپرهيز كه موجب لغزش بسيار و خستگي است.41

– از سخنان زياده و بيهوده برحذر باش كه عيب هاي پنهان تو را آشكار مي كند و دشمنانت را بر ضد تو بر مي انگيزاند.42

وقتي حد و مرز سخن مراعات نشد، نبايد انتظار داشت كه ديگري، كم سخن شود و به گفتار اندك بسنده كند؛ او هم در مقابل تلاش مي كند تا در اين زمينه كم نياورد و بنا به فرمايش امام رضا عليه السلام: هر چه زياده از حد شد به زياده گويي و فضول از كلام نياز دارد.43

پس بايد دنبال گزينش بهترين ها بود؛ همانطور كه در خريد ها و انتخاب ها، سعي ما بر گزينه ي عالي است، در سخن با ديگران نيز رعايت اين اصل ضروري است. بهترين كلام در مناظره آن است كه شخصيت گوينده را پايين نياورد و باعث ملالت و رنجش نگردد و اين فرمايش امام علي عليه السلام است44،

سخن گرچه دلبند و شرين بود،                                                        ســـزاوار تصديق و تحسين بود

چو يكبار گفتي مگــو باز پس                                                           كه حلوا چو يكبار خوردند و بس45

6- عدم شتاب در گفتار:

پس از حد سخن آنچه به نظر، ضرورت ياد آوري دارد، شتاب نداشتن در پاسخ گويي يا مقابله كردن در مناظره است. عجله و شتاب در هر كاري پسنديده نيست زيرا انسان را از تعادل خارج مي كند و به افراط يا زياده روي مي كشاند . 46

آن طوري كه بايد و شايد در جوابش فكر و تأمل نمي شود و به يقين نمي توان به مقصود اصلي دست يافت. وقتي كه در مناظره ،‌ گفتار هم بحث ادامه دارد، نبايد وسط كلام او پريد و سخنش را قطع كرد؛ اين عمل از ادب دور است؛ انسان را از چشم ديگران مي اندازد. و منزلت او را پايين مي آورد. مناظره نياز به پاسخ ها و گفته هاي جامع و مانع دارد كه رفيق مناظره گر به آن خدشه اي وارد نكند؛ اگر انسان با عجله دست به جنين عملي بزند، بايد منتظر ضربه هاي قوي در مردود شمرده شدن گفتارش باشد. به اضافه شتاب داشتن در اين امور نشان دهنده ي برانگيخته شدن حس انتقام و عدم كارايي قوه تفكر و تعقل است و در حقيقت لگام فكري انسان از دست عقل خارج مي شود و جاي آن را خشم و غضب مي گيرد و اين گونه برخورد كردن گوياي دنبال هواي نفس رفتن و از مسير حق گويي و حق پذيري خارج شدن است و فراموش كردن هدف عالي مناظره و به نسيان سپردن گفتار ناصحانه مي باشد. پس با چنين وضعيتي، اگر در گفتمان به اينجا رسيديم ، حالت طبيعي و سيره مناظره به حق گرايي نابود مي شود و زمينه ي ستيزه جويي فراهم مي شود و باعث خوشحالي شيطان مي گردد كه راه را براي ورود او به ميدان در گيري باز كرده ايم. لذا براي اينكه در اين گرداب، گرفتار نشويم بايد عجله و شتاب را در مقابل گفتار ديگران، با تمرين و ممارست از خود دور كنيم تا از مسير حق محرف نگرديم. اكنون به احاديثي از امام علي عليه السلام در اين باره اشاره كنيم:

– از عجله بپرهيزيد زيرا با لغزش همراه است.47

– پرشتابي در امور انسان را مي لغزاند48

– شتاب پيش از توانايي بر كار، وسستي بعد از به دست آوردن فرصت، از بي خردي است.49

– عجله قبل فراهم آوردن امكانات كار، موجب غم و غصه مي گردد.50

– با درنگ وارد كاري شدن انسان را از لغزش بركنار مي دارد.51

– مبادا در اموري كه وقت آن نرسيده شتاب كني.52

سعدي نيز حكايتي را مي آورد كه: « يكي را از حكما شنيدم كه مي گفت هر گز كسي به جهل اقرار نكرده است مگر آن كس كه چون ديگري در سخن باشد همچنان ناتمام گفته، سخن آغازكند.

سخن را سراست اي خداوند و بن                                               مياور سخــن در ميان سخن

خداوند تدبير و فرهنگ و هــوش                                                   نگويد سخن تا نبيند خموش53

با توجه از آنچه تا كنون آورديم: در عرصه ي مناظره، نبايد عجولانه اقدام به مقابله نمود و وسط كلام رفيق خود وارد شد، بلكه بايد با صبر و تأني اجازه داد گفتار او به پايان رسد، بعد ميدان دار سخن گرديم. درحقيقت اين گونه رفتار كردن با اخلاق اسلامي سازگار و با سرشت انسان ماند گار است. درحديثي آمده كه اگر انسان وسط كلام كسي وارد شود، انگار چهره ي او را چنگ زده است. در سيره پيامبر (ص) آورده اند كه: لا يقطع علي احد حديثه:«سخن هيچ كسي را قطع نكرد.54

لذا از آداب اجتماعي نيست كه سخن او را لگد مال كنيم و پا برهنه وسط حرف او بدويم». در يك جمله بگويم: همان گونه كه دوست نداريم ديگران با ما اين طور رفتار نمايند و كلام ما را قطع كنند، ما نيز نبايد چنين عمل زشتي را مرتكب شويم چون رشته افكار انسان از هم مي پاشد؛ اگر مقداري حالت فراموشي هم داشته باشيم كه بدتر؛ ديگر هر چه گفته بوديم از ياد مي رود و دچار آشفتگي خواهيم شد. پس بايد دندان روي جگر گذاشت تا سخن يار به پايان رسد، آن موقع ما رشته كلام را به دست گيريم.

7- مجال گفتار:

آنچه با نكته قبل پيوند دارد يك مرحله بالاتر و عالي تر، جوّ مناظره را آرام نگه مي دارد، اين است كه دست رفيق خود را در بحث باز گذاريم؛ به عبارتي نه تنها او را هول نكنيم يا دچار بيم و هواس نگردانيم بلكه بايد حركات و سكنات ما طوري باشد كه آرامش و اطمينان خاطر لازم را براي او پديد آورد تا آنچه را در افكار خود به عنوان دليل و پاسخ يا اثبات و ابطال درمقابل ما فراهم آورده، به طوري آزاد بر بان جاري كند. اگر گفتار او درست و منطقي بود كه مي پذيريم، و اگر نا حق و نا درست بود، با آنچه صحيح و موافق حق است با نرمي و لطافت تمام رد مي كنيم. اگر او حق گرا باشد كه خواهد پذيرفت و اگر غير از اين بود كه وظيفه ي ما را بزرگانمان مشخص فرموده اند و نيازي به تكرار نيست. لذا بايد در مناظره به يكديگر اجازه دهيم كه از سؤالي به سوال ديگر و از دليلي به دليل ديگر برويم تا بحث پويا و پر تحرك باشد و جولانگاه بحث را در حصار تنگي قرار ندهيم. اگر بخواهيم به يار گفتمان خود، مجال انتخاب و گرينش يا انتقال از اجزاي بحث به جزء مورد نظر او در يك موضوع را ندهيم به مرز جدال و ستيزه مي رسيم كه از ديدگاه شرع مقدس، عملي شيطاني و نا حق است و بايد سفره چنين عناد و كينه اي را جمع كرد و نگذاريم بحث به جاي باريك بكشد.

8- چهره ي بَشّاش:

راجع به گفتار، آنچه تاكنون آورديم كفايت مي كند؛ حال به مسأله با اهميتي توجه كنيم كه كمتر به آن پرداخته شده است. دو نفر كه با هم وارد گفت و گو مي شوند اگر با هم همنشين انيس و مونس باشند، نگاهشان به يكديگر نگاهي پر از مهر و شادي و شعف است. اگر تازه و براي اولين بارهم را ببينند از نگاه مهربانانه خبري نيست، و نگاه و كلام، هر دو مختصر و اندك است. اگر از قيافه فردي كه با او رو به رو شده، خوشش نيايد و به اصطلاح دل چسبش نباشد نگاه به او، نگاهي با اخم است و چهره اي دژم درمقابل او پديد مي آورد كه از سر درون حكايت مي كند. در مناظره نيز چنين است، بايد دقت كند وقتي چهره در چهره ي رفيق هم بحث دارد، توجه در نوع نگاه خود داشته باشد كه حس بد بيني را در او زنده نكند. طوري تصوير چهره اش را در دور بين عكاسي چشم او قرار دهد كه همگفتارش روي خوش او را مشاهده كند نه اينكه آن چنان قيافه اي عبوس، ناراحت، غمگين، عصباني و منتقم به خود گيرد كه اگر كسي او را بنگرد مجبور به دادن كفّاره شود! اين گونه نمي شود مناظره گر بود، اخمو و عبوس بودن براي اين وظيفه مقدس و پيامبرانه، كارايي ندارد و بدتر، اثر سوء و برعكسي از خود به يادگار مي گذارد؛ به عبارت ديگر با « خفض جناح يا بال و پر مهرباني كه بايد بر سر مردم گستراند»55، ساز گار نيست. پرنده وقتي روي خوش نشان مي دهد بال و پرش را بر جوجه هايش باز مي كند ولي چون با دشمن خود سرستيز داشته باشد با بر افروخته كردن پرها، فراز كردن گردن و چنگ و منقار خيزش بر مي دارد. جبهه گيري با اين حالت است و خوش رويي و مهرباني با آن حالت. قيافه درهم كشيدن و چهره از چهره ي رفيق بر گرداندن، از منهيّات قرآن است.56

چهره ي بشاش و باز، زبان نرم و دلنواز و روحيه ي شاد و دمساز، صحنه مناظره را با طراوت و با نشاط مي سازد. بايد در اين مسير حركت كرد كه شيطان حضور ندارد و آرامش آن را به هم نمي زند، پوييدن راهي غير اين كه گفتيم بيراهه و كژراهه رفتن است وپرهيز از آن به صلاح دين و دنيا ما مي باشد. براي اين كه باورمان شود بشاش و شاداب بودن، بايد خط مشي ما در برخورد با ديگران باشد، به حديثي از امام محمد باقر (ع) توجه كنيم:« يك لبخند بر روي برادر ديني، حسنه اي است در نامه ي عمل تو و رفع گرفتاري از او، حسنه ديگري است و خداوند با هيچ عبادتي همچون شاد كردن يك مؤمن پرستش نشده است.»57

پس چه گرفتاري به اندازه گرفتاري فكري و عدم آشنايي با معارف اسلامي وجود دارد كه اگر اين نا آگاهي را از ذهن برادرت با گفتماني خدا پسندانه مرتفع كردي، براي خود حسنه اي گران سنگ فراهم آورده باشي؛ و چه لبخندي دل نشين تر از تبسمي چهره گشا براي آغاز تا انجام مناظره اي حق نما، حسنه اي هميشگي و پا برجا براي ما مهيا مي كند و در كتاب اعمالمان ثبت مي شود؟ اثر اين كردار پر بها در اصول اربع مأه ي امام علي عيله السلام چنين آمده:« وقتي برادرانتان را مي بينيد مصافحه نماييد و با لبخند و روي باز با آنان ملاقات كنيد، تا چون از هم جدا مي شويد گناهانتان ريخته باشد.»58

پي نوشتها:

17 . نهج البلاغه/ نامه77.

18 . اعرف/68، 62؛ هود/34؛ قصص/12. (به بحث ” جدل از منظر قرآن” در فصل اول کتاب گفتمان يا جدل استدلال در قرآن مراجعه شود).

19. آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 440.

20 . تحف العقول با ترجمه ص 15.

21 . غزر الحكم ص 76.

22 . گر از بسيط زمين عقل منعدم گردد گمان به خود نبرد هيچكس كه نادانم ” سعدي ‘‘.

23 . نهج البلاغه، حكمت 179؛‌ با غور الحكم ص 36، 18 ،17.

24 . آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 441.

25 . منية المريد ص 156.

26. آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 442.

27 . غور الحكم ص 150.

28 . به احاديث ” جدل از منظر قرآن“‌،‌در فصل اول مراجعه شود.

29 . ص 154

30 . قرآن، سوره مؤمنون(آيه 3)

31. بقره/104

32 . الا فراط في الملامة يَشُبُّ نار اللّجاجة ( امام علي عليه السلام) غرر الحكم، ج/1794 ص70.

33 . كثرة التقريع يوغر القلوب و يوحش الاصحاب (علي عليه السلام) همان، ص563 و اياك و مستهجن الكلام فانه يوغر القلوب همان، ص150. دو عاقل را نبـــاشد كين و پيكار نه دانايـــــي ستيزد باسبكسار اگر نادان به وحشت سخت گويد خردمندش به نرمي دل بجويد سعدي/ ، گلستان از امام صادق عليه السلام نقل شده هر کس مؤمني را رو در رو اهانت کند و به وي طعنه زند به بدترين مرگ خواهد مرد. ثواب االاعمال و عقاب الاعمال صدوق، ص284.

34 . غرر الحكم، ص551.

35 . ص164، آداب تعليم و تعلم ص461-460.

36 . تحف العقول با ترجمه، ص308.

37 . اخلاق شبرص 228.

38 . سنة الِلّئامِ قُبحُ الكَلاًم. غرر الحكم، ص432.

39 . همان، ص563.

40 . همان، ص564.

41 . همان، ص151.

42 . همان، ص155.

43 . تحف العقول با ترجمه،ص466.

44 . خَيرُ الكَلام ما لا يُمِلُّ و لا يَقِلُّ. غرر الحكم، ص388. بهترين سخن آن است که آزار دهنده نباشد، خيلي هم کم نباشد باز مي فرمايد: اقلل الکلام تأمن الملام: کم گوي تا سرزنش نشوي.

45 . سعدي / گلستان.

46. عجله در كار خير هم براي اين است كه كار خير با سبك سنگين كردن برگزيده شد، و در انجامش عجله كردن براي از دست ندادن فرصت و فريب شيطان نخوردن است.

47 . غرر الحكم، ص149.

48 . همان، ص563.

49 . نهج البلاغه/ حكمت، 363.

50 . غرر الحكم، ص48.

51 . همان، ص47.

52 . نهج البلاغه/ نامه 53.

53 . كليات ص124.

54 . اخلاق انبيا، ص499 محمد تاج لنگرودي به نقل از معاني الاخبار ص82 و از كتاب هدية الاحباب ص277، در دو روايت يكي ” حديثه“ آمده و ديگري ” كلامه“.

55 . اشاره به آيه 88 سوره حجر.

56 . اشاره به آيه 1 سوره عبس.

57 . اصول كافي، ج 2، ص188، كتاب آداب معاشرت از سيد ابراهيم سيد علوي احاديثي براي شاد كردن دل مؤمن آورده است.ص63-59.

58 . خصال باترجمه شيخ صدوق، حديث اربعمأة (400گانه) ص771.

به اشتراک بگذارید