روش هاي پسنديده ي مناظره

9- احترام:

اين بحث را مي توانستيم در « ادب گفتاري » مطرح كنيم و در واقع بد زباني نكردن، خود، نوعي احترام است اما به لحاظ اهميت موضوع، براي آن جايگاهي ويژه قائل شديم تا به نكات بسيار ظريف و حساس روان شناسانه در اين مسير توجه بيشتري نماييم زيرا غالباً‌ مناظره هايي كه به شكست منجر مي شوند از اين زاويه مي باشد كه رصد گاه يا كمينگاه شيطان است. احترام فقط گفتاري نيست بلكه رفتار مؤدبانه داشتن، اكرام و تجليل همنشين و يار مصاحب خود مراتبي از احترام گذاشتن است. احترام يعني پذيرش حرمت انسانيت؛ حق و حقوقي را براي ديگران منظور داشتن، به آنها پايبند بودن و بها دادن به شخصيت ديگران؛ اگر چه داراي ظاهري آراسته نباشد يا لباس شيك و صورتي چند تيغه نداشته باشد؛ اگر چه از لحاظ اقتصادي از طبقه مرفه و… نباشد. به ارزش هاي مادي بها دادن، احترام نيست، براي خلقت خدا- به عنوان اشرف مخلوقات – حرمت قائل شدن، وظيفه انسان آگاه و مؤمن است نه لباس و مسكن و ماشين، نه معيار هاي مادي و رزق و برق دنيايي. تن آدمي شريف است به جان آدميت نه به اين لباس زيبا ست نشان آدميت آنچه آدميان را به هم دلگرم مي كند و عامل ازدياد مهر و محبت مي گردد، احترام است. در اخلاق اسلامي احترام برادر ديني، احترام خدا تلقي شده و بزرگان ما از رسول ختمي مرتبت گرفته تا امامان معصوم همه تأكيد بر اين مطلب دارند.

در مناظره به پيشواز هم صحبت رفتن، تا پذيرايي كردن، در جلو پايش بلند شدن، تا در حضور او مؤدب نشستن و… همه و همه احترام گذاشتن است. احترامي که اميرالمؤمنين به يک انسان غير مسلمان گذاشتند و ثبت شده، توجه كنيم تا بهتر بدانيم وظيفه ي ما نسبت انسان ها به ويژه شخص همراه و مصاحب خود چيست؟ او كه اميرالمؤمنين را نمي شناخت پرسيد: اي بنده ي خدا عازم كجا هستي؟ آن حضرت جواب داد عازم كوفه ام؛ با هم حركت كردند تا برسردو راهي دروازه كوفه رسيدند مرد ذمي راه خود را پيش گرفت اما ديد همراهش به جاي كوفه همچنان با او همگام است.

– مگر شما نگفتيد عازم كوفه ايد؟

– آري – اما اينكه راه كوفه نيست!

– مي دانم – پس چرا همراه من مي آييد؟

امام عليه السلام فرمود: از ما نيست اگر با يار و همراه، هم نمك و همنشين خود، كمال رفاقت را به جاي نياورد؛ اين دستور پيامبر ماست.

– واقعاً او چنين دستوري داده؟

– آري، اين فرمان اوست

– پس به خاطر همين رفتار جالب پيروان زيادي پيدا كرده است. مرد غير مسلمان همراه آن حضرت به كوفه آمد و چون اميرالمؤمنين را شناخت مسلمان شد.59

احترام گذاشتن به رفيق گفتاري خود، دامنه ي وسيعي دارد كه به اينجا ختم نمي شود. بايد در تمام زمينه هاي پسنديده پيش قدم بود ولي نكته مهم در حين سخن گفتن رفيق است كه به چهره او نگاه كردن و توجه كامل به بيانات او داشتن، جايگاه ممتازي در مناظره دارد و نبايد هنگام گفتار او ذهن و چشم ما جاي ديگري سير كند زيرا باعث دلتنگي و آزار او در اين بي توجهي مي شود و عامل باز دارنده اي براي مناظره خواهد شد. لذا جايگاه احترام از مهم ترين و جذاب ترين نكات اين امر مقدس مي باشد و بيشترين اثر پذيري حق را در همگفتار ما به جريان مي اندازد.

10- پرهيز از خود نمايي:

همانطور كه از بحث هاي گذشته استفاده كرديم، هدف از مناظره بايد “اتمام حجت” باشد؛ اگر غير از براي مناظره كردن، هدف ديگري را شيطان براي ما فراهم كرد و با هماهنگي نفس اماره، ما را به سوي آن كشاند، فايده ندارد و در وادي ” مراء“ گام برداشتن است. بايد هر چه سريع تر خود را از مهلكه نجات داد و فريب هل دادن شيطان و نفس را نخورد؛‌ در غير اين صورت مي شود خود نمايي، عرضه علم و دانش خود به ديگران و مطرح ساختن خويش در سايه مناظره و به اضافه، رد نمودن عجز و نا تواني طرف گفت و گوي خود كه با سؤال پيچ كردن او، غلبه و پيروزي خود را به رخ ديگران بكشيم به قول صاحب منية المريد:

« اين رويه و چنين هدف گيري ها در دل و جان انسان، نيرو هاي پست و فرومايه، و عادات پليدي را به ثمر مي رساند، عاداتي كه خشم خدا را بر مي انگيزاند… مفاسد و معاصي ديگري را براي انسان پديد مي آورد كه عبارتند از آزار رساندن به طرف، بي سواد قلمداد كردن او، كنايه زدن به او، خود ستايي كه از گناهان گرانبار و از عيوبي به شمار مي آيند كه در دين اسلام از آنها به شدت نهي شده است»

« پيامبر فرمود ستيزه جويي را كنار بگذاريد زيرا به كمك آن نمي توان هيچ حكمت و ژرف انديشي را براي خويش فراهم سازي و نمي تواني از فتنه و آشوب آن در امان باشي»60

لذا بايد اين دريچه را كه بوي تعفن و گند از آن به مشام مي رسد و باعث نابودي و هلاكت مي گردد، بست تا فضاي معطر مناظره و حق گويي و حق پذيري آن، آلوده و ناپاك نگردد. راه بستن آنرا نيز اشاره كنيم كه به اندازه ي نياز در اين باره بحث كرده ايم: براي اين كه به اين مرض گرفتار نشويم بايد از واكنش نسبت به گفته ديگران پرهيز كنيم و از اعتراض و انكار هر سخن كه مي شنويم، چشم پوشي نموده و انگار گوش ما كر است يا انگار كسي سخن نگفته است. چه لزومي دارد كه انسان خود را يگانه مدافع پندارد و هر چه را كه به مذاق فكري اش خوش نيامد، وارد گود شود و رد كند يا انكار نمايد. فايده ي در گير نشدن با ديگران به مراتب براي آرام نگه داشتن محيطي كه در آن به سر مي بريم، از ستيزه جويي، جدل- يا به اصطلاح “مراء”- برتر و اسلامي تر است. اگر اين روحيه را در محيط هاي مختلف تمرين كرديم و سكوت را در مقابل خرده گيري از گفتار برگزيديم، كم كم عادت مي كنيم اين مرض را در خود مداوا كنيم و كسي كه خود را همه جا،” نخود هرآشي“ مي كند بايد بداند عقل درست و قابل ملاحظه اي ندارد. بهتر است، انسان تحصيل كرده به پاسخ گويي يا انكار گفته ديگران عادت نكند تا زمينه ي رشد جدل يا مراء را در خود فراهم نياورد. البته ذكر اين نكته ضروري است كه سكوت در مقابل سخن باطل كه مربوط به مسايل بنياني اسلام مي شود، جايز نيست و بحث امر به معروف و نهي از منكر پيش مي آيد كه با شرايط و لطايف خود، از جايگاه ويژه اي برخوردار است. هر حركتي كه خدايي نباشد، لاجرم شيطان در آن نقش دارد؛ كار شيطان هم به هم زدن امنيت و آرامش است؛ خود نمايي و ريا نيز چون معجوني شيطاني است، خدايي شدن در آن راه ندارد به همين جهت شرك اصغر و شرك خفي ناميده شده و پيامبر اكرم(ص) نسبت به آن بيش ازهر چيز ديگر، نگران امت خود بوده اند كه گرفتار اين مرض مهلك نشوند. كسي كه با اين نيت در مناظره شركت مي كند به گمان خويش، خود را بالا مي برد ولي به هيچ وجه با شيطنت به بلند مرتبگي نخواهد رسيد و برعكس در دره ي ذلت و خواري سير مي كند. شهيد ثاني در منية المريد مي گويد اين نوع رفتارها در مناظره « مذمومة عندالله تعالي و محمودة عند عدوة ابليس»61،  نزد خداوند متعال مذموم و از نظر دشمن خدا ابليس پسنديده است.

از عواملي كه به مناظره ضرر مي زند و آن را از مسير طبيعي و قداست خارج مي كند،« ريا، لحاظ كردن توجه مردم به آنچه انجام مي دهد، تلاش در بدست آوردن آنچه دلخواه آنان است و گرايش پيداكردن مردم به فرد ريا كار تا نظرش را تأييد كنند و او را برضد طرف مناظره اش طرفداري نمايند. اين عمل دردي علاج ناپذير و بي درمان و مرضي هولناك است» …« پيغمبر (ص) فرمود: از چاه ذلت و خواري به خدا پناه بريد. گفتند: اي رسول خدا! آن چيست؟ فرمود: دره اي است در جهنم كه براي رياكاران آماده شده است»62

11- خشم و غضب نداشتن:

آنچه در باره حلم، گفتار ناصحانه، ادب در گفتار و احترام آورديم، در حقيقت براي پرهيز از اين صفت مذموم است كه انسان بتواند در مناظره با خويشتن داري، و ظيفه ي اتمام حجت گري خود را به نحو احسن انجام دهد اگر اين گونه كه گفتيم باشيم خبر از كينه توزي، خشم و غضب نخواهد بود زيرا در آن وادي فقط كلام خداست و پيامبر گونه حركت كردن است، شيطان نمي تواند در آن نفوذ كند؛ ياري ندارد تا در وجود او بدمد؛ همه چيز در صفا و صميمت سير مي كند، آنجا صلح است و آرامش، محبت است و گرايش. اما آنجا كه قلعه، قلعه خدايي نباشد و در آن خشت و گل شيطنت بكار رفته باشد، شعله ي دشمني بلند مي شود؛ خشم و غضب رو مي نمايد و آنچه نبايد اتفاق افتد، رخ مي دهد و همه چيز از هم مي پاشد، ديگر مناظره نمي ماند، شمشير داد و فرياد از نيام كشيده و محيط گفتمان آکنده از چكاچك سلاح بر ضد يكريگر مي شود. چيزي كه مشاهده نمي شود حق گويي و حق پذيري است. اگر در مناظره، كم ظرفيت باشيم و به زيور حلم و داشتن سعه صدر آراسته نباشيم و چتر ملکه ي صبر بر ما گسترده نباشد، خشم قدم به اين عرصه مي گذارد. نبود حلم وصبر انسان را در معرض غضب قرار مي دهد زيرا وقتي كه رفيق مناظره ي ما بنا كرد به انتقاد و اشكال از بحث مطرح شده و دلايل ما را در حضور دوربين فيلم برداري با مردم، يكي يكي رد كرد و ما شكست خود را در حضور ديگران لحظه به لحظه مي بينيم، حركت هاي ما غير طبيعي و “رگ هاي گردن به جهت قوي” مي شود و دست انتقام با داد و فرياد از حلقوم ما خود را نشان مي دهد و تعقيب جاهلانه آتش بيار معركه مي گردد. ستيزه جويي و جدال آغاز مي شود و مناظره کردن، ديگر، فايده ندارد. داد زدن نه تنها ارزش آفرين نيست بلكه بيشتر در دل شنوندگان، نفرت ايجاد مي كند و ما را از چشم مردم مي اندازد؛ صداي ما مي شود صداي نكره بلكه نكره ترين صدا! حاضران نيز از ما فراري مي شوند.

امام علي (ع) مي فرمايد:« خداوند از صداي بلند مردم نا خشنود است و صداي كوتاه را دوست دارد».63

به قول شهيد ثاني: خداوند متعال و رسول گرامي او، خشم و غضب را در هر صورت نكوهش كرده اند:« َو قَد ذَمَّ اللهُ تَعالي وَ رَسولهُ الغَضَبَ كَيفَ كَان»64

اكنون به احاديثي در اين باره اشاره مي كنيم تا بلكه بتوانيم افسار غضب را در اختيار خويش گيريم، نگذاريم ما را ما را از مسير مناظره منحرف نمايد و دژ ما را نفوذ پذير دم شيطاني كند، پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد:

– غضب ايمان را فاسد مي كند همانگونه كه صُبِر65 ، عسل را از بين مي برد. – هيچ كس دچار غضب نگرديد مگر آنكه بر لبه ي پرتگاه دوزخ قرار گرفت. امام محمد باقر عليه اسلام: – اين خشم و غضب پاره اي از آتش شيطان است كه در قلب انسان بر افروخته مي شود؛ وقتي يكي از شما غضب مي كند، چشمانش خون رنگ و قرمز مي گردد؛ رگ هاي گردنش بر آمده مي شود و شيطان در او داخل مي شود.66،  پس دقت كنيم در اين ديوانه خانه وارد نشويم كه ديوانگي با متانت و نرمخويي سازش ندارد و با تمرين و ممارست اين شعله را در وجود خويش خاموش نگهداريم تا محيط مناظره آكنده از عطر صفا، مهرباني و عطوفت باشد، برگرد مدار حق گويي و حق پذيري بگردد و به نتيجه اي كه مي خواهيم برسيم.

12- عدم تنفر و كينه ورزي:

آنچه در روابط اجتماعي براي انسان مفيد مي باشد، خوش گماني و حسن ظن داشتن نسبت به يكديگر است؛ در مذاكرات، مباحثات و مناظرات اهميت اين حالت بسيار قابل ملاحظه و تأمل است و كارايي زيادي دارد. در مناظره اگر انسان به مرحله خشم رسيد، با داد و فرياد آن را بروز مي دهد ولي بلند حرف ردن نتيجه ي خشم و غضب نيست، خشمگينانه سخن گفتن گوياي وجود غضب در دل انسان است. انسان مي تواند كظم غيظ كند و آن را بروز ندهد ولي قادر نيست آن را به زودي از دل و سينه ي خود بيرون نمايد مگر پيامبر باشد و يا وصي پيامبر. لذا وقتي غضب راه بروزش بسته شد و نخواست داد و فرياد نمايد، در سينه، كار خود را انجام مي دهد و نسبت به طرف مقابل خود، حقد و كينه ايجاد مي كند و ديگر، جايي براي حسن ظن به هم گفتار خود، باقي نمي ماند؛ آن را مي راند و خودش جانشين او مي شود و فعاليتش كه تنفر و كينه ورزي است، شروع مي شود. در نتيجه محيط مناظره ميدان مقاتله مي گردد. بغض و نفرت ميدان دار آن مي شود – و به قول شهيد ثاني- :« تا آنجا كه ناگزير مي شوي از كار هاي مطلوب و مورد پسند خداوند- از قبيل: خوش رويي و رفق و مدارا و عنايت و اهتمام نسبت به او[همگفتار] و قيام و اقدام در احسان به او و همياري و تعاون با او امتناع ورزي. تمام اين حالات و رفتار، درجه و پايه ايمان تو را به انحطاط و سقوط مي كشاند و ميان تو و تفضل عظيم و پاداش پروردگار متعال فاصله و جدايي بر قرار مي سازد اگر چه خداوند ترا در معرض كيفر و عذاب قرار ندهد. بايد متوجه بود كه افراد كينه توز- در صورتي كه قادر بر مجازات طرف مناظره خود باشند- مي توانند سه حالت را در پيش گيرند:

1- حق طرف خود را به طور كامل و به دون كم و كاست ادا نمايند كه اين كار عين ” عدل“ و عدالت خواهي است.

2- نسبت به او از طريق عفو و گذشت، احسان كنند كه البته چنين گذشتي را مي توان ” تفضل“ ناميد.

3- نا روا عمل كنند و به وي ظلم و ستم نمايند كه چنين عملي را ” جور “ مي نامند.

4- رفتار سوم، شيوه ي اراذل و اوباشي مي باشد كه افراد فرو مايه چنين شيوه اي را انتخاب مي كنند. رفتار دوم، راه و رسم صديقين و افراد راستين است.

رفتار اول، اوج پايه و درجه مردمان صالح و شايسته است.»67

به طور اصولي از ” خود گذشتگي” نشان دادن به جاي فراهم آوردن زمينه ي ” درگيري” يکي از برگ هاي مهم برنده شدن و پيروزي را با خود به همراه دارد و در مناظره که محيط علم و درک حقايق است بايد از اين منش کرامت افزا بيشتر بهره مند شد. در اينجا به فرمايشي از امام رضا بسنده مي کنيم: وقتي دو گروه با هم برخورد کردند، پيروزي از آن گروهي است که از خود، گذشت بيشتري نشان دهد.68

با توجه به آنچه مطرح شد به اين نتيجه مي رسيم كه بايد راه هاي ورودي شيطان را بر جايگاه خدايي قلب و دل خود ببنديم و آن تنها به برگشتن از بد گماني و تنفر مي باشد و حركت در جهت گذشت و عفو، و عدم ستيزه جويي است كه با سنت خداوند متعال هماهنگ و مطابقت دارد؛ قرآن در سوره فصلت به زدودن كينه و عداوت ها نظر دارد و مي فرمايد: « چه كسي در سخن بهتر است از كسي كه به طرف خدا دعوت مي كند و عمل صالح انجام مي دهد و مي گويد من از مسلمانان يا از تسليم شدگان هستم و بدي و خوبي برابر نيستند؛ پس آن كسي را كه ميان او و تو دشمني است به بهترين وجه از خود دور كن گويا او دوستي با حميت است.»69

دو بر داشت از قسمت آخر آيه مي شود كه يعني نپندار ديگر دشمن توست، فرض كن دوست بسيار خوبي است؛ يا منظور اين است كه ممكن است همين كسي كه با او به بهترين وجه برخورد كردي، دوستي با حميت بهر تو گردد، اين رفتار، فرمان خداست و غير از آن، راه شيطان است كه هميشه عداوت و دشمني را بين انسان ها بر مي انگيزاند.

13- عدم تبكيت:70

وقتي در مناظره حالت حقد و كينه در دل جا گرفت، اگر به اقدام هاي باز دارنده نپردازد تا از مسير حق منحرف نشود، غلبه كردن و پيروز شدن بر رفيق خود، جاي هدف اصلي را خواهد گرفت و با راهنمايي شيطان و گل كردن ريشه ي حسادت، از در سر كشي در بحث وارد مي شود و دنبال نقض وارد كردن بر گفته ها و دلايل طرف خود مي باشد. علت اينكه حسادت بروز مي كند اين است كه در مناظره، انسان گاهي غالب و گاهي مغلوب مي شود؛ همين زمينه حسد را فراهم مي آورد و اين حالت، انسان را به سمتي مي برد كه بتواند هميشه بر طرف مقابل خود غلبه كند. به عبارت ديگر آرزوي غلبه كردن بر حريف، در انسان، سركش مي شود و اورا به راهي مي برد كه بتواند پيروز شود. اين صفت زشت به وسيله اي كه تمسك مي جويد سفسطه و مغالطه گري از اين نوع است. حركت در اين وادي زمينه ي حق گويي و حق پذيري را در انسان نابود مي كند لذا بايد در مناظره مواظب بود گرفتار اين حالت، نشويم.

مرحوم مظفر در المنطق مي گويد:« خصومت و كينه توزي و مجادله1 در عقايد و ايراد گيري و بهانه جويي در مسايل ديني، اجتماعي و سياسي، كار افراد بي سواد است و گرنه دانشمندان راستين و افراد تحصيل كرده و آگاه در مباحث خود نهايت ادب و انصاف و عدالت را رعايت مي كنند، حتي درمغالطه و اصرار بر سر عقايد خود منصفند. دانشمندان واقعي كه جوياي حق و حقيقت اند، افراد بر گزيده اي هستند كه و جود آنان مانند گوهر كمياب است اينان جز حق را نمي خواهند؛ اگر مغاطه كنند براي حق مغالطه مي كنند. اينان با مردم مهربان و در عقايد خود اهل مدارا هستند. اينان حقيقت را بر تر از هر چيز مي دانند و در مقابل آن، تن به پستي نمي دهند… خلاصه هر كس براي كوبيدن مخالفان خود عبارات و اصطلاحاتي به كار مي برد تا دشمن را مغلوب كند و عقايد او را باطل جلوه دهد و اين قصه سر دراز دارد. خداوند ما را از مغالطه و تزوير حفظ كند كه او كريم ترين بخشندگان است.»71 بحث مغالطه كه در منطق آمده به عنوان يك وسيله و ابزار براي كسي كه اهل مناظره است، ضروري است. البته نه براي اين كه خود از آن استفاده كند بلكه اگر ديگري از آن استفاده كرد، ما نيز به آن آگاه باشيم تا از طرف مقابل رودست نخوريم. اين صناعت يكي از مهارت هايي است در مناظره كار برد دارد.72 فايده اي كه مي تواند براي ما داشته باشد، اين است كه دقت کنيم در استدلال آوردن، دچار اشتباه نشويم.

14- عدم استفاده از واژه هاي نامأنوس:

در بحث و مناظره بايد توجه داشت گفتار مستدل و پاسخ هاي جامع و مانع آورد ولي نه با اصطلاح ها و واژه هاي مغلق و نامأنوس كه انديشيدن و فكر كردن براي فهميدن، از لوازم آن است و عاملي براي مبهوت و حيران شدن مي باشد و طرف گفت و گوي ما در جاده ي سخن هموار و صاف قرار نمي گيرد بلكه در مسيري پر از چاله ها و پستي و بلندي است و با نهايت دقت حركت مي كند تا خود را از گرفتاري ها نجات دهد. لذا خسته و كوفته مي شود و نمي تواند ادامه ي مسير دهد. چه از لحاظ شرع و چه از لحاظ عقل، كار درستي نيست كه باعث اذيت و آزار رفيق خود شويم. اين خود نوعي ظلم است و با هدفي كه براي گفتمان مطرح كرديم، نمي سازد.

بنابر اين بايد تقدس مناظره را حفظ كرد؛ مسير حركت را شفاف و صاف نمود؛ دست اندازها و آنچه عامل زدگي و انزجار است از مدار مناظره خارج کرد تا سيستم مشخص ما روال طبيعي اش را به آساني طي كند و به نتيجه ي قابل مطلوب دست يابيم. به اضافه آنچه از اين ظلم و ستم عايد ما مي شود اين است كه طرف مقابل را بشكنيم و او را عاجز و ناتوان جلوه دهيم كه برمي گردد به خودنمايي که بحث آن گذشت. شكستن و تحقير و نا آگاه جلوه دادن رفيق خود گناه بسيار سنگيني است كه ما با كلام خود آن را نشان داده ايم. در اصول اربع مأة از امام علي(ع) آمده است: هر كس به مسلماني سخني بگويد كه بخواهد با آن، منزلت او را پايين آورد، خداوند اورا درميان لنجزار دوزخيان زنداني مي كند تا دليلي براي نجات خود بياورد.73

15- عدم خود بزرگ بيني:

غالباً وقتي چند نفر از اهل علم و دانش، دورهم جمع مي شوند، بعضي که از تقوا بهره اي ندارند، بحثي را مطرح مي كنند تا اظهار برتري نسبت به همنشينان خود نمايند. اين نوع حركات نشان دهنده ي تكبر و برتري طلبي است كه درد مهلكي است و بعيد است با عاقبت به خيري توأم باشد. اين حالت اگر براي انسان ملكه شود، نمي تواند جهت مناظره مفيد باشد و بر عكس با هدف و روش مناظره كه براي حق گويي، حق پذيري و اتمام حجت است، سازگاري ندارد. كسي كه داراي روحيه ي تكبر و خود بزرگ بيني است دربحث، حاضر به پذيرش سخن حق نيست و همچنين اين روحيه نمي گذارد كه به سخنان او ايراد و اشكال وارد شود. درنهايت محيط مناظره، ميدان درگيري و خشم، نفرت و جولانگاه شيطان مي شود. دراين باره به اندازه سخن آورده ايم فقط به بياناتي از پيامبر(ص) بسنده مي كنيم كه شهيد ثاني ذيل آن توضيحي نيز آورده است:

– « اگر كبر در قلب كسي باشد وارد بهشت نخواهد شد. پيامبر در حديثي تكبر را به َبَطرُالحَقِّ و غَمصُ النَاسِ: سخن حق كسي را رد كردن و پست و كوچك شمردن مردم، تعبير كرده اند.

اين مناظره گر، بعد از اينكه سخن حق برايش آشكار گرديد، چون بر ديگران پوشيده بود، نپذيرفت تا بتواند گونيده آن را تحقير كند و نزد خود توجيه مي كند كه خودش حق است و طرف مقابلش باطل و نا آگاه نسبت به حق مي باشد از ملكه علم و قوانين آن سردر نمي آورد».47

16- تبيين اشتراكات و افتراقات:

آنچه دراين قسمت به آن مي پردازيم، روشن بودن موضوع و مواد مورد بحث است. اگر مشخص نباشد، بعيد است بتوانيم في البداهه به طور جامع و كامل به نتيجه اي كه مناظره به خاطر آن شكل مي گيرد، برسيم. دو نفر كه براي مجادله و گفت و گو در باره ي ايده، نظريه و عقيده اي حاضر مي شوند، بايد ابتدا وجوه مشترك يا اصول را كه هر دو قبول دارند مشخص و مطرح كنند كه:” تا اينجا را اختلافي نداريم” و از اين پس مواردي است كه ديگاه من با نظر شما تفاوت دارد و اينجا مرز جدايي ما از همديگر است. بايد هميشه در ذهنمان باشد که خط مشي مناظره كنندگان بر محور “رساندن يكديگر به سخن حق”، در گسترش اشتراكات و به نقطه ي صفر رساندن وجوه مورد اختلاف است. براي رسيدن به نقطه پاياني تفاوت انديشه ها، بايد به نكاتي كه تا اينجا مطرح شده، توجه داشته باشيم. نكته ي ديگر كه در حاشيه اين بحث لازم به ياد آوري است توجه به فرصت لازم براي مناظره تا پايان دادن به نقاط مورد اختلاف مي باشد؛ در صورتي كه زمان كافي مورد نياز را نداشتيم، مي توانيم مواد و وجوهي كه از اهميت بيشتري بر خوردار هستند، مورد بحث قرار گيرند يا به عبارت بهتر: مهمترين ها را بر گزينيم، مهم ها را رها كنيم و دفتر مناظره را ببنديم، تا اگر فرصتي مجدد فراهم شد به باقي مانده ها بپردازيم.

17- چراغي بهر تاريكي نگه دار:

آنچه سفارش كرديم كه بايد با طرف گفت و گوي خود چگونه رفتار كنيم و چگونه گفتار نمايم؟ راهي است كه اسلام براي شخصيت انسان قايل شده و مي خواهد روابط اجتماعي ابناي بشر هميشه به دون ذره اي درگيري و اختلاف، كشمكش و ستيزه جويي و ستيزه گري با احترام متقابل پا برجا و استوار بماند. اگر مناظره ي ما به آنچه كه مورد نظر بوده و در حقيقت هدف اصلي بود، نرسيد، نبايد پايان ناخوش داشته باشد و در نهايت آن طور خاتمه يابد كه هيچ يك چشم ديدن همديگر را نداشته باشيم. بايد آينده نگر بود؛ شايد زماني فرا رسد كه او به راه آيد و بعد از چند سال به نتايجي كه ما اكنون رسيده ايم، برسد؛ خيلي از مواقع چنين شده است؛ گذشت زمان، خيلي از مسايل و اختلاف نظرها را تغيير مي دهد. اگر ما مثلاً‌ در سن چهل سالگي به آن رسيده ايم، آن كه اكنون با او که حداقل ده سال اختلاف سن داريم، ده سال صبر احتياج دارد تا مانند ما فكر کند و پذيراي اين نظريه شود. لذا عجله، مشكلي را حل نمي كند. جنگ و نزاع، بدگفتاري و دل شكسته كردن جز افزوده شدن بد بيني و تنفر، چيز ديگري نصيب ما نمي كند. اينجاست كه « لكم دينكم ولي دين» معنا پيدا مي كند.

بنابر اين بايد طوري رفتار كرد كه در آينده روي نگاه كردن به يكديگر را داشته باشيم و از هم خجالت نكشيم. اگر قبل از مناظره با هم بحث خود رابطه اي نداشتيم، بايد آن را بابي براي رفاقت و گامي بر مجالست، قدمي براي آغاز دوستي تلقي كنيم. ارتباط دوستانه بر قرار كردن نيز براي انسان حق و حقوق را پديد مي آورد كه بايد آنها را مراعات كرد. امام علي(ع) در سفارشي به امام حسن مجتبي نكاتي را در اين باب ياد آوري مي كند كه به ذكر بعضي از آنها مي پردازيم: « چون برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستي را برقرار كن؛ اگر روي برگرداند تو مهرباني كن؛ هنگامي كه بخل ورزيد تو بخشنده باش؛ هنگامي كه دوري گزيند تو نزديك شو و چون سخت مي گيرد تو آسان گير و به هنگام گناهش عذر او را بپذير؛ چنان كه گويا بنده ي او باشي و او صاحب نعمت تو مي باشد… با آن كس كه با تو درشتي كرده، نرم باش كه اميد است به زودي در برابر تو نرم شود؛ با دشمن خود با بخشش رفتار كن زيرا سر انجام شيرينِ دو پيروزي است( انتقام گرفتن يا بخشيدن )؛ اگر خواستي از برادرت جدا شوي، جايي براي دوستي باقي گذار، تا اگر روزي خواست به سوي تو باز گردد بتواند…»75

لذا بايد چراغي بهرتاريكي نگه داشت تا آينده براي انسان شيرين و گوارا باشد. در خاتمه بازهم ياد آوري مي كنيم اين نكات و آنچه در ذيل آنها در اين قسمت بحث آمد با روش هاي جدل قرآني هماهنگ است و مجموعه اي از راه گفتمان بر اساس وحي و عقل و سنت است که مي تواند راهگشايي مناسب و جذاب براي متخصصان و كار شناسان اين فن باشد تا در مناظره هاي علمي و كلامي، حق را شكوفا كنند.

پی نوشتها:

59. بحار الا نوار، ج74، ص161.

60. از ترجمه منية المريد – آداب تعليم و تعلم – ص 188؛ حديث؛ ذروا المراء فانّه لا تفهم حكمته و لا تؤمن فتنته (منية المريد، ص69- 68 روايات زيادى در باره مراء آوردهاست).

61. ص 158.

62. همان ص 159- 158.

63. ميزان الحكمة، ج5، ص459.

64.منية المريد، ص 159.

65.عصاره درختى است تلخ.

66.منية المريد، ص161- 160 متن عربى احاديث آمده است.

67.آداب تعليم و تعلم در اسلام،ص 453؛ منية المريد،161.

68.بحار، ج 78، ص 339.

69.آيه /34-33.

70.تبكيت در لغت يعنى ضربه زدن با تازيانه و شمشير است و در منطق مجازاَ به معناى ضربه زدن به وسيله سخن است. هر قياسى كه نتيجه­ى آن نقض نظر و ديدگاه مقابل باشد در اصطلاح تبكيت خوانده مى­شود به صناعت مغالطه در منطق مراجعه شود.

71.ترجمه المنطق ص495- 493.

72.به المنطق مرحوم محمد رضا المظفر يا ترجمه آن و تحرير منطق على شيروانى مراجعه شود.

73.خصال با ترجمه ص 769؛ تحف العقول با ترجمه ص117.

74.منية المريد، ص167-166.

75.نهج البلاغه / نامه 31ترجمه دشتى ص535، نكات ظريفى دارد، مراجعه شود.

به اشتراک بگذارید