چند سال پیش گرفتار مشکل بزرگی تو زندگیم شده بودم . با دل شکسته در خونه آقا امام رضا ع رفتم و نذر کردم واسطه حل مشکل من شوند که اگر صلاح بود و گره از کار من باز شد در حد توانم فرزند یتیمی را به سرپرستی قبول کنم .از باب عنایت پروردگار به صورت معجزه آسایی گرفتاریم حل شد و زمان عمل به عهدم رسید.

بعد از پیگیری هایی از بهزیستی مرکز، نام و نشانی دختر خانمی به نام نیلوفر را به من دادند که بعد از طی مراحلی بالاخره عهده دار کفالتش شدم و ماهانه مبلغی را به حسابش واریز می کردم . مدتی گذشت تا به اصرار من از مدیر آن مرکز با دیدن دختر گلم موافقت کردند ولی شرطش این بود که آشنایی و صحبتی با نیلوفرجان نداشته باشم.

شبی که قرار بود فردای آنروز برای دیدن نیلوفر جان بروم در عالم خواب خودم را در جاده ای شبیه جاده تهران مشهد دیدم دو تا کامیون کنار جاده قسمت پارکینگ اضطراری ماشینها پارک بودند و من داشتم با یکی از راننده ها که مردی تقریبا جوان بود صحبت می کردم انگار تو خواب می دونستم که فوت شده و ازش علت مرگش رو می پرسیدم.

اون گفت من همین کنار برای استراحت پارک کرده بودم که یه ماشین دیگه کنترل از دستش خارج شد و با من برخورد کرد و این اتفاق افتاد . تو خواب بدون اینکه اونو بشناسم احساس می کردم از اینکه کفالت نیلوفرجان را قبول کرده بودم لبخند و رضایت تو صورتش داره موج میزنه.

فردای اونروز برای دیدن نیلوفر جان رفتم و با هماهنگی خانم مدیر به بهونه پرسیدن درسهاش اونو به دفترش دعوت کرد .من که ساکت گوشه ای نشسته بودم به محض ورود نیلوفر جان و شباهت عجیب اون دختر با چهره کسی که تو خواب دیده بودم ناخودآگاه تمام تنم لرزید و اشک از چشمانم سرازیر شد. بعد از یه صحبت کوتاه نیلوفر جان به اتاقش برگشت و خانم مدیر از من علت دگرگون شدنم رو پرسید و من که داشتم به پهنای صورتم اشک می ریختم  ماجرای خوابم رو براش تعریف کردم . قسمت جالب داستان اونجاییه که خانم مدیر هم علت فوت پدر نیلوفرجان رو تصادف عنوان کرد و من تازه متوجه شدم  اون چهره مهربون ،اون لبخند، اون رضایت پشت اون لبخند، اون مرد مهربون پدر نیلوفر جان بوده و قلبا از این کار من احساس آرامش و رضایت داشته.
حالا سالهاست علیرغم اینکه نیلوفر جان بزرگ شده و شاید دیگه به کمک من هم نیازی نداشته باشه ولی من حاضر نیستم هیچوقت چهره و لبخند مهربون پدرش رو از ذهنم و از زندگیم پاک کنم . واریزی ماهانه من بسیار اندک و ناچیزه اما من شدیدا به اصل عمل و نیت قبلی انسانها برای خوشنودی خداوند و بندگان خداوند اعتقاد دارم و میدونم  تا الان هر لطف و عنایت و گشایشی هم که از طرف پروردگار تو زندگی من و برای فرزندان من شده حاصل همون نیت خالصانه و لبخند پدر مهربون نیلوفرجان بوده . و البته لبخند خدا…
مگر نه اینکه در روایت داریم از امام على عليه السلام که می فرمایند:
وُصولُ المَرءِ اِلى كُلِّ ما يَبتَغيهِ مِن طيبِ عَيشِهِ وَ اَمنِ سِربِهِ وَ سَعَةِ رِزقِهِ بِحُسنِ نيَّتِهِ وَ سَعَةِ خُلقِهِ؛
آدمى با نيّت خوب و خوش اخلاقى به تمام آن چه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيت محيط و وسعت روزى، دست مى يابد.(تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص92 ، ح 1607)
انشاء اله خداوند متعال به همه ما توفیق عبادت خالصانه اش را عنایت بفرماید.سخت نیست شما هم امتحان کنید و نتیجه شیرینشو تو لحظه لحظه زندگیتون ببینید و بهشت آخرت رو به زندگی دنیاییتون بیارید…

 موسسه مهر امام هادی:

باتشکر از این دوست عزیز .خیرین دیگر نیز می توانند  دیدگاهها و خاطرات خودشان را برای ایمیل موسسه ارسال کنند تا در سایت الصاق و انشالله برای همگان قابل استفاده باشد.

 

 

به اشتراک بگذارید