مقدمه

ازجمله مسائلِ ديگري كه شيعيان بدان پايبند هستند، و مورد اعتراض اهل سنت و به خصوص وهّابيان قرار گرفته است، مسئله تقيه است كه بوسيله آن شيعيان را منافق قلمداد مي كنند، چراكه آنچه رادرباطن دارند ظاهرنمي سازند.

تقيّه چيست؟

كلمه تقيه درلغت به معني پرهيزكردن مي باشد،كه اصل آن از ريشه تقوا واتقا اشتقاق شده است.بنابراين تقيه ازنظرمفهوم لغوي به عمل كسي گفته مي شود كه كارش آميخته بانوعي مراقبت وپرهيز باشد.ودراصلاح تقيه آن است كه انسان درمواقع حسّاس،عقيده ديني و اعتقادي خودش رادر برابر مخالفان و متعصبان سرسخت وجاهل كه ممكن است خطري براي او يا ناموس يا مالش و از اين قبيل بيافريند، كتمان كند. به عنوان مثال مسلمان موحّدي درچنگ عده اي مشرك و لجوج گرفتار شده كه اگر اظهار توحيد و اسلام كند، يقيناً خون او را مي ريزند، و يا زيان مهمي بر او وارد مي سازند.

فرق تقيّه بانفاق

خداوند درقرآن راجع به نفاق ومنافق مي فرمايد:«اذاجاءك المنافقون قالوا نشهد انّك لرسول الله والله يعلم انّك لرسوله والله يشهد انّ المنافقين لكاذبون؛) اي پيامبر)آنگاه كه افراد منافق به سوي تومي آيند،مي گويند:ماگواهي مي دهيم كه تو پيامبر خدا هستي و خداهم مي داند كه تو پيامبر او هستي، (امّا)خداگواهي مي دهد كه منافقان دروغگويانند» . همان طوركه ملاحظه شد، قرآن در اين آيه شريفه،لفظ«منافق»رادرباره آن دسته ازافرادِ به كاربرده است كه درظاهر مدعي ايمان امّا درباطن فاقدآن مي باشند . امّا درمسئله تقيه جريان برعكس نفاق است يعني فردتقيه گر درمواقع حسّاسِ كه خطري متوجه اواست،كفررااظهارداشته وايمان راپنهان مي دارد.چنانچه قرآن كريم درباره مؤمن آل فرعون مي فرمايد: «قال رجلٌ مّؤمنٌ مّن آل فرعون يكتم ايمانه؛يعني مردي ازخاندان فرعون(ازترس) كه ايمانش راپنهان مي داشت وكفرخود را ظاهرمي ساخت،چنين گفت:..». همان طوركه پيداست اين آيه اشاره مستقيم به تقيه دارد.وهمچنين بيان كننده اين نكته است كه تقيه درست نقطه مقابل نفاق است كه شخص تقيه كننده ايمانش راپنهان وكفررا اظهارمي كند،برخلاف منافق. همچنين خداوند در قرآن مي فرمايد:«لايتّخذ المؤمنون الكافرين أولياء من دون المؤمنين ومن يفعل ذالك فليس من الله في شي ءٍ الاان تتّقوا منهم تقاةً؛ افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند از خداوند بيگانه است (يعني رابطه اش با خداوند قطع مي شود) مگر اينكه (براي كار مهم تری) بخواهيد تقيه كنيد» مفهوم كلي آيه شريفه اشاره به اين مطلب دارد كه مؤمنان به هيچ عنوان حق ندارند،باكافران دوست شوند و يا آنها را سرپرست خود انتخاب كنند. امّا دراين ميان خداوند عده اي را استثناءقرارداده است كه مي فرمايد«الاّان تتقوامنهم تقيه؛مگراينكه بخواهيد(براي كارمهم تري) تقيه كنيد» پس گاهي انسان به خاطر اهداف عاليتر و تقويت حق و كوبيدن باطل مي تواند از راه تقيه باكافران ارتباط برقرار سازد. آنچه كه مسلّم است اين است كه اهل سنت در مواقع نياز ازتقيه از ان بهره جسته اند، به خصوص هنگامي كه باهم درگيري داشته اند. كه ما به دو مورد اشاره مي كنيم:

الف- ابوبكرمحمد ابن عبدالباقي حنبلي(متوفاي سال 535هجري)تقيه درميان مذاهب را اينگونه توصيف مي كند:

تحفـظ لسـانك لا تبـح بثلاثـةٍ سنٍ ومـالٍ ما استطعت ومذهبـي فعلـي الثلاثــه تبتلــي بثلاثـةٍ بمكفّــرٍوبحـــاسـدٍ ومكــذب «تاتواني زبانت را ازسه چيز نگهدار:ازعمر،مال ومذهب ،كه اگر اين سه را افشاكردي گرفتار سه نفر خواهي شد: تكفيركننده، حسود و تكذيب كننده» . يعني به خاطر مذهبت تو را تكفير مي كنند، و براي ثروتت با تو حسدورزند و به خاطرعمرت تو رادروغگومي خوانند. ب- امّا زمخشري پارافراترنهاده شدت اختلاف درميان مذاهب اربعه را اينگونه تعريف مي كند: اذا سـألوا عن مذهبي لـم ابح بـه واكتــم كتمــانــه لـي اسلــم فـان حنفيـاً قلـت قـالـوا بـاننـي ابيـح الطلا وهوالشراب المحـرم 1- اكرازمذهب من پبرسند،آن راافشا نخواهم كرد،بلكه كتمان كرده كه سلامتي دراين كتمان است. 2- اكرخودراحنفي گويم خواهندگفت:من طلا راحلال مي دانم،درحالي كه آن نوعي شراب بوده وحرام است. همان گونه كه ملاحظه شد مفسرين وبزرگان اهل سنت تقيّه ازجان ومال و…درمواقع حسّاس واجب وجايز مي دانند.

تقيّه درسنت رسول الله(ص) ازمنابع اهل سنت

1- رسول خدا(ص)درمنزل خدشان تقيّه مي كند.! بخاري درصحيحش ازعايشه نقل مي كند كه شخصي ازرسول خدا(ص)اذن خواست كه براوواردشود.حضرت فرمود:اجازه دهيد بيايد،اوچه فرزندي بدي است براي عشيره اش!امّاوقتي اوواردشدحضرت بازبان خوش وآرام با اوسخن گفت من عرض كردم :يارسول الله قبل ازاينكه بيايد درمورداوآنگونه سخن گفتي وحالا اين قدرنرم بااوسخن مي گويد؟ پيامبرفرمود:اي عايشه!بدترين مردم درنزد خداوندكسي است كه مردم اورارهاكنند،يا ازاودوري بجويند واززبان ودشنامش تقيه نمايند.

2- رسول خدا(ص)به اصحابش:درمواقع ضروري هرچه مي خواهيد به زبان بگوئيد! حلبي سيره نويس شهيراهل سنت درسيره خودآورده است كه:هنگامي كه پيامبراكرم قلعه خيبررافتح كرد،حجاج ابن علاط به ايشان گفت:يارسول الله!من درمكه خوايشاوندان واموالي دارم،مي خواهم به آنجابروم پس آيا اجازه مي دهيد درصورتي كه ضرورت پيش آيد ازشمابدگويي كنم وچيزي بگويم؟ رسول خدا اجازه داد كه هرچه مي خواهد درزبان بگويد .

3- اين هم نمونه ديگر تاريخ،داستان عمارياسروخانواده اش رافراموش نكرده است تمام مورخان ومفسران اسلامي اشاره كرده اند كه مشركان خاندان ياسرراسخت زير فشاروشكنجه قراردادند وبه آزارواذيت آنهاكوشيدند كه پدرومادرعماربراثرهمان شنكجه ها جان دادند امّاخودعمارازروي تقيه به پيامبراكرم دشنام دادوبتان آنها رابه نيكي يادكرد تا رهايش كردند. وقت آزادش كردند نزدرسول الله آمد وحضرت فرمود:چه خبرداري؟ گفت:شرّ!مرارهانكردند تاشمارا ناسزاگفتم وخدايان آنهارابه خوبي يادكردم. حضرت فرمود: قلبت چه احساسي دارد؟ گفت:قلبم لبريزي ازايمان است. رسول اكرم فرمود:اگرتورا بازهم گرفتند واذيت كردند،توهم دوباره همان برنامه«تقيه»رااجراكن. دراين هنگام جبرئل امين ازجانب خداوند اين آيه رابرپيغمبر(ص)نازل كرد«الامن اكره وقلبه مطمئن ؛مگركسي كه مجبورشود،ولي قلبش مطمئن به ايمان وعقيده اش باشد».

تقيّه ازنگاه عقل

تقيّه ازنگاه عقل درحقيقت يك سپردفاعي براي افراد ناتوان واقليتها دربرابراكثريتهاي زورگووستمگر به شمارمي رود.به همين جهت درروايات اسلامي ازآن به عنوان «تُرس المؤمن» يعني سپرافراد باايمان معرفي شده است. امّا بازهم مسائليِ وجود دارد كه باكمال پنهان كاري انجام شده است.همانند سه سال دعوت مخفيانه وهجرت شبانه آن بزرگواركه درطول مسيرشبهاحركت مي كردند وروزها پنهان مي شدند.ودربيشترغزوات ازنقشه واسرارآن حضرت حتي نزديكترين اصحابشان باخبرنمي شد.كه تمام اين موارد دليل روشن دراستفاده ازتقيّه مي باشد.

راستي چرا شيعيان بيشتر تقيّه مي كنند؟! امّا قبل ازاين كه بپردازيم به اصل موضوع يادآوري اين نكته ضروري به نظرمي رسد كه،اعتقاد دوفرقه شيعه وسنّي رادرموردحاكمان جامعه اسلامي جوياشويم.

نظريه اهل سنت پيرامون حاكميت جامعه اسلامي

به اعتقاد اهل سنت رهبري وحاكميت ديني جامعه اسلامي همان حكومت كردن حاكمان مي باشد،كه ممكن است،حاكم جامعه يابراساس وصيت حاكم قبلي،يا باانتخاب،ازطريقِ شورا،يا بارأي مردم ويا به وسيله كودتا به اين مقام دست يابد.به طورنمونه به يك مورد ازامام احمد ابن حنبل اشاره مي شود: اومي گويد:اطاعت وفرمان بري ازهرحاكمي چه مؤمن باشد،چه فاسق،چه با رأي مردم انتخاب شده باشد ويا بازورشمشيربه اين مقام رسيده باشد،تاروزقيامت واجب وخواندن نمازجمعه پشت سرآن جايزبوده وهركس نمازش رادوباره بخواند،باسنت مخالفت نموده وبدعت آفريده است.وهركسي برعليه اين حاكمان قيام كند ياغي به شماررفته واگردراين حالت بميرد گويا به مرگ جاهليت مرده است. نظريه شيعه پيرامون حاكميت جامعه اسلامي امّا شيعيان معتقد اند كه به جزائمه طاهرين(ع)كسي شايستگي حكومت كردن برجامعه اسلامي را ندارد. اصل ريشه اينكه چرافقط شيعيان بيشترتقيّه مي كنند،دقيقاً درهمين جا نهفته است،زيراآنها رهبري هرحاكم فاسق وفاجررانمي پذيرند وازدستگاه حكومتي اوتبرّي مي جويند ودرنتيجه،همواره درطول تاريخ موردخشم وغضب حاكمان وظالمان دوران خود واقع شده اند.

منابع

منافقون،آيه،1.

غافر،آيه28.

آل عمران،آيه 28.

سؤالات ما،ص455.

صحيح بخاري،ج7،ص81.

سيره حلبي،ج3،ص61.

نحل،آيه106.

تاريخ مذاهب الاسلاميه،ج2،ص522،

به نقل ازالحقيقة الضائعه،ج2،ص80

ازاين رومي بينيم كه سلفي ها ووهّابي ها معتقد اند كه حسين اين علي(ع)فردي ياغي است.چون برعليه امام زمان خودش يعني يزيدابن معاويه قيام كرد. و يزيد هم بايد او را مي كشد.با اين حساب نه نتها قيام حضرت سيدالشهداء ارزشي ندارد، بلكه شهادت اوهم برابراست بامرگ يك كافر.!

والسلام سيّد شيرآقاحُسيني سنگچاركي

به اشتراک بگذارید