بسمه تعالی

امروز پنج شنبه 7/10/1396 قرار بود تعدادی از شکوفه های مهتاب و آفتاب را به دانشگاه علوم پزشکی قم جهت برنامه های مختلف ببریم، شکوفه های مهتاب و آفتاب یکی از پس از دیگری وارد کلاس می شوند همه بچه ها آمدند و سرویس هم آمده بود. همگی به سمت سرویس رفتیم. بچه ها با شوق بسیاری سوار سرویس شدند. تا آنجا 45 دقیقه راه بود، حدود ساعت 3:45 رسیدیم.

دانشجوها به استقبال بچه ها آمده بودند و همگی با خوشحالی و مهربانی بچه ها را راهنمایی می کردند، جلو درب ورودی تعدادی دانشجوی دیگر با خوش رویی به بچه ها خوش آمد می گفتند. ابتدا از بچه ها پذیرایی کردند آن هم با نسکافه و کیک، بچه ها با اشتیاق میل می کردند. سپس بچه ها را به طبقه بالا راهنمایی کردند. وارد کلاس بزرگی شدیم که صندلی ها مرتب چیده شده بود. در کلاس پرده نمایش بود که با گذاشتن برنامه کلاه قرمزی بچه ها رو خوشحال کردند؛ برنامه کلاه قرمزی آداب صحیح زبان فارسی را به خوبی به بچه ها اشاره می کرد. بعد از نیم ساعت، پذایرایی پفیلا از بچه ها بود که بچه ها با شیطنت و خوشحالی میل می کردند.

بعد از برنامه کلاه قرمزی انیمشن بابا را که موسسه به دانشجوها هدیه داده بود گذاشته شد. همه بچه ها با نگاه های جالبی به دیدن آن پرداختند. حدود ساعت 5:30 بود که برنامه به پایان رسید. سپس از بچه ها به سالن همکف دعوت به عمل آمد، بچه ها با ذوقی که داشتند به سالن همکف رفتند. در آنجا میزهای رنگارنگ چیده شده بود، روی آن میزها برگه های سفید با مداد رنگی ها ی رنگارنگ چیده شده بود . همه دانشجوها دور بچه ها جمع شدند و از بچه ها خواستند تا آروزهای خودشان را نقاشی کنند، قرار بود به نقاشی های برتر جایزه داده شود.

هریک از بچه ها مشغول کشیدن نقاشی آرزوهایشان شدند. با تشویق و همکاری دانشجوها بچه‌ها ذوقی بیشتری پیدا می کردند. چشمم به نقاشی یکی از دختر خانم ها افتاد که خیلی جالب بود. او خود را در آینده دکتر تصویر کرده بود که در اتاق بیماران بود و بیمار او مادربزرگش بود که روی تخت بود و او مادربزرگش را معالجه می کرد؛ نقاشی اش تمام شد و موقع تحویل دانشجو ها به او آفرین گرفتند همه بچه ها نقاشی هایشان را تحویل دادند.

بعد از نقاشی کشیدن، برنامه پذیرایی برای بچه ها تدارک دیده بودند. میزهای قشنگی در سالن چیده شده بود که روی یکی از آن ها برش هندوانه و تزئین موز و نارنگی، روی میزدیگری ژله های بسته ای و تزئین گیفت های نمدی جالب و روی میزدیگری تزئین انار با آویز فال حافظ که خیلی جالب بود و میز آخری جایزه های بسته بندی شده بود. از همه بچه ها به خوبی پذیرایی شد. بعد از پذیرایی مفصل نوبت به دادن جایزه به برندگان نقاشی بود. 10 نفر از بچه ها برنده شده بودند.اسم های بچه ها که خوانده می شد بچه ها با ذوق بسیار جایزه را دریافت می کردند. در میان برندگان ام البنین حسینی هم بود همان کسی که خودش را دکتر تصور کرده بود. او خیلی خوشحال بود از اینکه برنده شده بود.

تقریبا شب شده بود، بعد از اقامه نماز بچه های آفتاب و مهتاب را جدا کردند. بچه های آفتاب را بردند به سمت حیاط برای تماشای ستاره ها، با دیدن تلسکوپ بچه ها با نگاه های جالبی ستاره ها را می دیدند. دانشجوها و یکی از اساتید ستاره ها را برای بچه ها معرفی می کردند و از بچه ها سؤال می کردند چطور ستاره ای را دیدند و بچه ها به طورعجیب پاسخ می دادند. برای بچه های مهتاب در سالن همکف برنامه جالبی اجرا کردند. به بچه ها برگه هایی را داده بودند که در آن روش صحیح مسواک زدن آموزش داده شده بود.

دانشجوها با آموزش صحیح مسواک زدن خنده بچه ها را فراهم کردند، بچه ها به خوبی نگاه می کردند و سوال می پرسیدند و دانشجوها نیز پاسخ صحیح می دادند. بعد از بچه های آفتاب برای دیدن ستاره ها نوبت به بچه های مهتاب رسید. بچه های مهتاب نیز با خوشحالی رفتند و ستاره ها رو تماشا کردند. بعد از برنامه دیدن ستاره ها همه بچه ها به سالن آمدند و درآن جا بازی صندلی را برگزار کردند، همگی بچه ها رو تشویق می‌کردند و بچه ها یکی پس از دیگری می باختند. در انتهای سالن تعدادی از بچه های آفتاب جمع شده بودند و آنجا به بچه ها ساخت کاردستی گل و ماهی و توپ با کاغذ رنگی آموزش می دادند و بچه ها با اشتیاق درست می کردند. بعد از برگزاری صندلی بازی و انتخاب برندگان و دادن جایزه به آنها دانشجوها همه بچه ها را به صف کردند تا ازآنها پذیرایی آخر برنامه را انجام دهند. از بچه ها به خوبی پذیرایی می شد و در آخر دانشجوها که انگار وابسته بچه ها شده بودند و دوست نداشتند که بچه ها آنها را تنها بگذارند از آنها خداحافظی کردند.

خانم فردوسی و آقای محقق از همه دانشجوها و کسانیکه این برنامه را ریخته بودند بسیار قدردانی و تشکر کردند و به آنها خسته نباشید گفتند.

حدود ساعت 7:30 بود که با آمدن سرویس همه بچه ها سوار سرویس شدند. در طول مسیربرگشت بچه ها با یکدیگر تعریف می کردند و می خندیدند. جالب از همه این که بود که بچه های آفتاب و مهتاب  با خوشحالی جایزه هایشان را باهم عوض می کردند چون جایزه های بچه های آفتاب دخترانه بود و مال بچه های مهتاب پسرانه. بچه ها به مسیر خانه هایشان رسیدند و پیاده می شدند و با یکدیگر خدا حافظی می کردند. این بود اردوی بسیار جالب بچه های آفتاب و مهتاب.

تشکر می کنم از تمامی کسانیکه این برنامه را تدارک دیدند، به خصوص از خانم فردوسی و آقای محقق که بسیار زحمت کشیدند واقعا خدا قوت.