معرفی کتاب:
متن کتاب، شامل دوبخش است، و هر دو بخش، ترجمه ی نوار صوتی  مقتل خوانی شیخ عبدالزهرای کعبی (ره) می باشد که همه ساله در ایام عاشورا و اربعین حسینی ایراد می فرموده اند.

بخش اول آن، شرح لحظه به لحظه ی وقایع عاشوراست. قسمت دوم مقتل، شامل ماجرای اسارت اهل بیت امام حسین (ع) می باشد که همزمان با اربعین حسینی، در «حسینیه ی تهرانی ها» واقع در شهر «کربلا» می خوانده اند .کتاب، بسیار جذاب و گیراست و خواننده را در تمام لحظه های واقعه ی جاودان عاشورا، و درک  فلسفه ی اسارت اهل بیت امام حسین (ع)، با خود، همراه می سازد. سبک خاص مقتل خوانی شیخ کعبی که به زیبایی تمام، در نثر شیوا و روان مترجم کتاب ، بازتاب یافته،  کتاب «روز حسین» را به یکی از زیباترین و موثرترین واگویه های وقایع روز عاشورا، بدل کرده است.

در بخشی از مقدمه می خوانیم:

«امام حسین (ع) به خاطر خدا و دین جدش، از هر چه داشت، گذشت؛ و ازخود گذشتگی، والاترین مرتبه ی عشق است. عشق، شیرازه ای است که در  لحظه لحظه ی کتاب عاشورا دیده می شود: عشق به خداوند، فرزند، خواهر، برادر، عشق دوستان به یکدیگر، عشق زن و شوهر، عشق کودکانه…، و به راستی، چه پاکی عشقی بود که فرمود: «علی اکبر، پسرم! اندکی مقابل دیدگانم گام بردار تا نظاره گر قامت رعنایت باشم.  اما، عشق به خدا، سرآمد همه است، و روز حسین، چنین روزی بود…»

 

سعی موسسه بر آن بوده است که تا حد امکان،کتاب را با کیفیت مطلوب و در خور شان محتوای آن به چاپ برساند: طرح فوق العاده چشمگیر روی جلد کتاب،  مینیاتور هنرمندانه ی جناب آقای وحید آزاد است . این طرح، که در آن نشانی از شمشیر و خون و نیزه نیست، بازنمود باور دست اندرکاران موسسه ی خیریه ی امام هادی (ع)، به واقعه ی عاشورا، به عنوان تجلی عشق و عاطفه و ایثار و انسانیتی است که در رفتار و گفتار اهالی کاروان امام حسین (ع) موج می زند و الگویی جاودانه برای تمام انسانها در سراسر جهان است.

 

در بخشی از کتاب در مورد نبرد حضرت عباس علیه السلام می خوانید:

پس از اين سه برادر، برادر بزرگشان حضرت عباس بن علي (ع) به ميدان شتافت، حضرت عباس(ع) سي و چهار سال داشت و كنيه‌اش ابوالفضل، لقبش «سقاء» و «قمر بني هاشم» بود، حضرت عباس(ع)پرچمدار لشكر امام(ع) بود.

داراي چهره‌اي زيبا و قامتي بلند و هيكلي درشت بود، هرگاه سوار بر اسب قوي هيكل خود مي‌شد پاهايش روي زمين كشيده مي‌شد، و آخرين فردي بود كه با حسين(ع) مانده بود، از برادرش اجازه ميدان رفتن خواست، حضرت به او فرمود: برادر تو پرچمدار مني، حضرت عباس گفت: برادر! ديگر سينه‌ام به تنگ آمده است و مي‌خواهم از اين منافقين انتقام خودم را بگيرم.

حضرت فرمود: بنابراين پس اول براي اين كودكان تشنه مقداری آب پيدا كن.

حضرت عباس (ع) به سوي لشكر دشمن رفت و مقداري آنان را موعظه كرد، و آنان را از خشم خداي ترسانيد، اما بر سيه دل چه سود خواندن وعظ، برگشت تا به حسين(ع) خبر دهد كه اين مردم را نصيحت كرده و سودي نبخشيده است، در اين ميان صداي اطفال حرم به گوشش رسيد كه فرياد العطش سر داده بودند، سوار بر اسبش شد و مشكي برداشته به سوي شريعة فرات راه افتاد، چهار هزار نفر اطرافش را گرفتند و از هر سو تيربارانش نمودند، اما اعتنائي به اين همه دشمن نكرده، فراواني آنان او را نترسانيد، و به رجزخواني پرداخته مي‌گفت:

أنا الذي أعرف عند الزمجره

 

يابن علي المسمي حيدره

يعني: من كسي هستم كه به هنگام غريدن و فرياد به پسر علي كه حيدره نام داشته شناخته مي‌شوم.

دشمن را از اطراف شريعه پراكنده نموده وارد آب شد، كفي آب برداشت كه بنوشد به ياد تشنگي حسين7 افتاد آب را ريخت و با سرودن اين اشعار خويشتن را از نوشيدن آب سرزنش كرد:

يا نفس من بعد الحسين هوني
هذا حسين شارب المنون
تا لله ما هذا فعال ديني
و بعده لا كنت أن تكون
و تشربين باردالمعين
و لا فعال صادق اليقين

يعني: اي نفس! پس از حسين به خواري افتي، و پس از او نبايد زنده بماني، اين حسين است كه شربت مرگ مي‌نوشد، تو مي‌خواهي آبي سرد و گوارا بنوشي، به خدا كه اين عمل كار دين من نيست، و نه كاري است بر طبق صداقت و يقين.

سپس مشك را پر از آب نموده به سوي خيمه‌ها راه افتاد، دشمن سر راه بر او گرفت، و نيز حمله مي‌كرد و مي‌گفت:

ي آنگاه كه مرگ بانگ برآرد از آن نخواهم ترسيد، تا آنگاه كه در ميدان تاخت و تاز مرگ را دفن كنم، منم عباس كه سقاي حرم حسينم، و در روز ستيز از هيچ شري نمي‌ترسم، جانم فداي سبط پيامبر پاك شود.حضرتش دشمن را پراكنده فرمود، ولي زيد بن ورقاء جهني پشت درختي كمين كرد و با شمشير خود بازوي راست او را زد، و آن را جدا كرد، حضرت شمشير را به دست چپ گرفت و حمله كرد و به خواندن اين رجز پرداخت:

والله ان قطعتم يميني
وعن امام صادق اليقيني
اني أحامي أبداعن ديني
نجل النبي الطاهر الأمين

يعني: به خدا سوگند هر چند كه دست راستم را قطع نموديد، ولي همچنان از حريم دينم، و از حريم امام راستي و يقين دفاع خواهم كرد، امامي كه زادة پيامبر پاك و امين است.

حكيم بن طفيل هم پشت درخت ديگري كمين كرد و دست چپ حضرتش را قطع كرد، حضرت پرچم را به سينه چسبانده گفت:

اي نفس! از اين كافران مترس، و تو را به رحمت خداوند جبار بشارت مي‌دهم، مژده كه در جوار پيامبر عظيم سيد مختارخواهي بود، اين ستمگران ظالمانه دست چپم را قطع كردند، خداوندا آنان را به آتش جهنم انداز.

از هر سو به او حمله‌ور شدند، و تيرها از هر طرف چون باران بر سرش باريدن گرفت، و عاقبت تيري به مشك آب رسيد، و آب آن ريخته شد، و يك تير هم به سينه و تير ديگر در چشم او فرونشست، و نامردي هم با عمود بر فرقش كوبيد و در اثر آن ضربت نقش زمين گرديد در حالي كه فرياد مي‌زد: درود بر تو اي اباعبدالله، و در خبر ديگري گفته است: برادر حسين درود بر تو مرا درياب!

حضرت حسين(ع) خود را به بالين برادر رسانيد و او را در حالي مشاهده فرمود كه دست راست و چپش بريده است و بدنش سر تا پا مجروح است، او را ستايش نموده با صداي بلند به گريه افتاده گفت:

(الآن انكسر ظهري و قلت حيلتي). يعني: حال ديگر پشتم شكست و بدون چاره شدم.

سپس حمله‌اي سخت به سوي دشمن كرده از راست و چپ به قلب دشمن مي‌زد و همگان از او فرار مي‌كردند، حضرت به آنان مي‌فرمود:

(أين تفرون و قد قتلتم أخي؟ أين تفرون و قد قتتم عضدي؟). يعني: كجا فرار مي‌كنيد با اين که برادرم را كشته‌ايد؟ كجا مي‌گريزيد بازويم را شكسته‌ايد؟ با حملاتي چند دشمن را از اطراف بدن برادر دور انداخت. و خود را به بالين او رسانيد، و همينطور كه در كنار بدن او نشسته بود روح پاك ابوالفضل العباس7 از بدنش مفارقت نمود، و حضرت نيز او را همانجا رها كرد.

حضرت از كنار جسد برادرش برخاست و به سوي خيمه‌گاه بازگشت در حالي كه شكسته و اندوهناك و گريان بود و اشك چشم خود را با آستينش پاك مي‌كرد، سكينه پيش پدر آمد و از حال عموي خود جويا شد، حضرت خبر كشته شدن او را به دختر داد، زينب اين خبر را شنيد صدايش به گريه بلند شد فرياد مي ز‌د:

وا أخاه! وا عباساه! وا ضيعتنا بعدك.
يعني: اي واي برادر! اي واي عباسم، واي كه بعد از تو ضايع شديم. زنان به گريه افتادند، حضرت حسين7 هم با آنان گريست، و فرمود: واي كه پس از تو ضايع شديم.

پس از كشته شدن عباس (ع) حضرت حسين(ع) به اطراف خود نظر افكند و كسي را نيافت كه ياريش نمايد، نگاهي به جوانان شهيد از اهل بيت و يارانش افكند كه همگي قطعه قطعه بسان گوسفنداني كه در قربانگاه سر بريده شده‌اند روي زمين در خاك و خون طپيده‌اند، از سوي ديگر صداي شيون نوعروسان شوهر مرده، و گرية كودكان در گوش حضرتش طنين مي افكند. ناگهان با صدائي بلند فرياد بركشيد:

آيا دفاع كننده‌اي هست كه از حريم رسول خدا6 به دفاع برخيزد؟ آيا خداپرستي هست كه درباره ما از خدا بترسد؟ آيا فريادرسي هست كه در فريادرسي ما اميد پاداش الهي داشته باشد؟ آيا هيچ ياري دهنده‌اي هست كه در ياري ما اميد پاداش خداوند داشته باشد؟ اين جا صداي زنان به گريه و شيون بلند شد، حضرت جلو خيمه رفت و به خواهرش زينب فرمود:

ناوليني ولدي الصغير حتي أودعه.
يعني: خواهر كودك نوزادم را بده تا با او وداع كنم.

عبدالله‌ معروف به علي اصغر را كه مادرش رباب دختر امرئ القيس كلبي بود آوردند، حضرت او را گرفت و در دامانش نهاد، همين که خواست او را ببوسد حرمله بن كاهل اسدي تيري به سوي اين كودك رها ساخت، تير در گلوي او نشست (در برخی از مقاتل نیز آمده که حضرت برای این کودک در خواست جرعه آبی کرد که دشمن او را هدف تیر قرار داد)، حضرت به زينب فرمود: علي اصغر را بگير، آنگاه دو كف دست زير گلوي كودكش گرفت همين که دست پرخون شد، آن را به آسمان پرتاب نموده فرمود: مصيبت اين كودك هم بر من آسان است، خدا خود شاهد است، پروردگارا اين كودك در پيشگاهت كمتر از بچة ناقة صالح نباشد.سپس جسد خونين كودك شيرخوارش را برداشت و او را هم كنار اجساد شهداي اهل بيتش گذاشت، و بعضي هم گفته‌اند با نوك غلاف شمشيرش براي علي اصغر گودالي حفر نمود و پس از آنكه بدن كودكش را با خون گلويش رنگين ساخت او را دفن نمود.

سپس حضرتش كه ديگر اميدي به زندگي نداشت با شمشير برهنه به سوي آن نامردمان روي آورده آنان را به مبارزه دعوت كرد، هر كس از جان خود سير مي‌شد و قدم به ميدان حضرتش مي‌نهاد با همان پا، يكراست روانة دوزخ مي‌شد، حضرت همچنان قهرمانان دشمن را به خاك هلاك افكنده مبارز مي‌طلبيد، تا آنكه به شيوة جنگ تن به تن جمع بسياري را كشت، سپس چون ديد ديگر احدي به خود جرأت ميدان آمدن نمي‌دهد، چون شير غريد و بر ميمنة دشمن يورش آورده مي‌فرمود:

كشته شدن بهتر است از زير بار ننگ رفتن، و زير بار ننگ رفتن بهتر است از آتش دوزخ رفتن، به خدا كه من زير بار ننگ نخواهم رفت و كشته شدن را بر آن ترجيح خواهم داد.

سپس به جانب ميسره حمله‌ور شده مي‌فرمود:

أناالحسين بن علي
أحمي عيالات أبي
آليت أن لا أنثني
أمضي علي دين النبي

يعني: منم حسين بن علي، سوگند مي‌خورم كه از راه حق باز نگردم، از خاندان پدرم دفاع كنم، و همچنان بر دين پيامبر رفتار كنم.

بعضي از روات گويند: به خدا سوگند كه من هيچ مصيبت زده‌اي را نديده‌ام كه فرزندان و اهل بيت و يارانش كشته شده باشد، و تا اين اندازه پردل، آرام و جسور باشد، به خدا سوگند نه پيش از او و نه پس از او كسي مانند او نديده‌ام، و هر چند كه مردم رجاله سخت بر او حمله مي‌بردند، ولي با شمشير خود بر آنان يورش مي‌برد و از راست و چپ همه را عقب مي‌راند و از او فرار مي‌كردند همان گونه كه گلة بز از گرگ مي‌ترسند و فرار مي‌كنند، حضرت هر بار كه بر اين لشكر حمله مي‌كرد همانند مور و ملخ پراكنده مي‌شدند و فرار مي‌كردند، دوباره حضرت به جاي خود بازمي‌گشت و مي‌فرمود: (لا حول و لا قو الا بالله).

همين که شمر اين وضعيت را مشاهده كرد سواران را فراخواند و آنان را پشت سر پيادگان قرار داد و دستور داد به تيراندازان كه حضرتش را تيرباران كنند، حضرت را از هر سو تيرباران كردند به طوري كه درع حضرت مانند خارپشت پر از چوبه‌هاي تير شد.

شمر و يارانش ميان حضرت و خيمه‌ها كه اهل و عيال حضرت آنجا بودند فاصله شدند، حضرت فرياد زد:

ويلكم يا شيعه آل أبي سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا أحرارا في دنياكم هذه، و ارجعوا الي أحسابكم ان كنتم عربا كما تزعمون.

يعني: واي بر شما اي پيروان آل ابي سفيان! اگر دين نداريد و از روز قيامت نمي‌‌ترسيد لااقل در دنيايتان آزاد مرد باشيد، اگر آن گونه كه خيال مي‌كنيد عرب هستيد به شرافت حسب خود بازگرديد.

شمر در پاسخ حضرت فرياد زد: پسر فاطمه چه مي‌گوئي؟

حضرت فرمود: مي‌گويم: من با شما جنگ دارم و شما با من جنگ مي‌كنيد، زنان گناهي ندارند، سركشان و نادانان و خود را مانع شويد كه تازنده‌ام متعرض حرم من شوند.

قال اقصدوني بنفسي و اتركوا حرمي……………….قد حان حيني و قد لاحت لوائحه

يعني: به سراغ خودم بيائيد كاري به خيام حرم من نداشته باشيد، چيزي از اجل من نمانده و نشانه‌هاي آن آشكار گرديده است.

شمر فرياد زد: اي پسر فاطمه! به اين سخنت عمل خواهيم نمود، آنگاه داد زد از خيام حرم اين مرد دور شويد، و اول كار خودش را يكسره سازيد كه به جان خودم خودش هماوردي است بزرگوار. همگان به جنگ حضرتش شتافتند، شمر هم مردم را تحريك مي‌كرد، از هر طرف به سوي حسين(ع) حمله نمودند، حضرت نيز بر آنان حمله مي‌فرمود و از دم تيغ حضرت مي‌گريختند و كوچه مي‌دادند، در همين حالت تشنگي بر حضرت بسيار سخت فشار مي‌آورد و جرعه‌اي آب مي‌خواست ولي پيدا نمي كرد.

لذا حمله‌اي به جانب فرات نمود، و عمرو بن حجاج را كه به سركردگي چهار هزار نفر پاسداري شريعه را به عهده داشت از اطراف آب پراكنده فرمود، و اسب خود را در آب راند، همين که اسب وارد آب شد كه خود را سيراب كند، حضرت خطاب به اسبش فرمود: تو تشنه‌اي من نيز تشنه‌ام، آب نمي‌نوشم تا سيراب شوي، گويا اين اسب فهميد حضرت چه مي‌فرمايد سر برداشت، همين که حضرت دست زير آب برد كه آب بنوشد مردي فرياد زد آيا از نوشيدن آب لذت مي‌بري در حالي كه لشكر به سوي خيام حرمت حمله‌ور شدند؟

حضرت آب را به روي آب ريخته به سوي خيام حرم تاخت، و دوباره با دشمنان خدا به جنگ پرداخت، و همچنان جنگيد تا هفتاد و دو زخم بر بدنش وارد شد، اندكي توقف كرد تا استراحت كند، زيرا از جنگ خسته شده بود، در همان حالت كه ايستاده بود ابوالحتوف جعفي سنگي ـ بعضي گفته‌اند تيري ـ به پيشاني حضرت زد، دامن پيراهن خود را بالا برد كه خون پيشاني خود را پاك كند، ناگهان تير سه شعبة زهرآلودي بر قلب حضرتش نشست، فرمود: بسم الله و بالله و علي مله رسول الله يعني: به نام خدا و به ياري خدا و بر ملت رسول خدا.

آنگاه سر به سوي آسمان برداشته فرمود:

الهي تو خود مي‌داني كه اين مردم كسي را مي‌كشند كه بر روي زمين پسر دختر پيامبري غير از او وجود ندارد، سپس تير را از پشت سرگرفت و بيرون كشيد،……….


جهت خرید آنلاین کتاب روز حسین , پایین صفحه را کلیک کنید.سپس در فیلد مشخصات و آدرس پستی خود را قید نمایید.همچنین در بخش توضیحات بنویسید: جهت خرید کتاب روز حسین(ع) و تعداد جلد مورد نظرتان را هم ذکر نمایید.(این درگاه امکان تراکنش با تمامی کارتهای بانکی عضو شتاب را دارا می باشد.)

قیمت فروش کتاب 5000 تومان می باشد و هزینه پستی آن بر عهده موسسه می باشد.

لازم به ذکر است اصل مبلغ حاصل از فروش این کتاب هزینه چاپ دوباره آن می شود و مازاد آن نیز تحت اختیار موسسه  صرف امور عام خیریه می گردد.

 

به اشتراک بگذارید