روز دوشنبه  98/5/14 ساعت 17 بود که همه ی بچه ها با چمدان و کوله پشتی هایشان به کلاس قرآن آمده بودند. بعد از گروه بندی و توزیع آب بین بچه ها همه منتظر اتوبوس بودند. ساعت هجده و سی دقیقه بود که اتوبوس آمد و همه ی بچه ها سوار شدند و حرکت کردیم.

هوا کم کم داشت تاریک می شد. در آخر اتوبوس بعضی بچه ها دور هم جمع شده بودند و با هم معما و لطیفه می گفتند و بعضی دیگر مشغول سلفی گرفتن و خوراکی خوردن بودند. در بین راه برای نماز نگه داشتند و پس از خواندن نماز همه سوار اتوبوس شدند و به سمت اصفهان راه افتادیم.

تقریباً ساعت بیست و سه سی دقیقه بود که به مجتمعی که قرار بود در آنجا بمانیم رسیدیم. سریع  سفره ای پهن کردیم و دور  هم شامی که بچه ها همراه خود داشتند خوردند و استراحت کردیم. بعد از خوردن یک صبحانه خوشمزه همه آماده شدند و با مترو به میدان امام رفتیم. ابتدا وارد بازارچه شدیم. هر کدام از بچه ها به سمت مغازه‌ای می رفتند. ظروف مسی، سفره های زیبای، قلم کاری و … چشم بچه ها را گرفته بود.
همانطور که قدم می زدیم به عمارت عالی قاپو رسیدیم. خانم فروسی بلیت هایی تهیه کردند و همه به دیدن این عمارت بزرگ رفتیم. همانطور که بازدید می کردیم  به صحبت های راهنمایی که درباره ی آنجا توضیح می داد گوش می دادیم. بعد از بازدید از این مکان تاریخی و گرفتن یک عکس دسته جمعی همه از آنجا خارج شدیم و به سمت مسجد امام رفتیم و از آنجا به سمت مسجد شیخ لطف‌اله رفتیم و کل میدان امام را دور زدیم و در آخر بستنی هایی که توسط خانم فردوسی تهیه شده بود بین بچه ها توزیع شد. پس از کمی استراحت، خانم جوادی به همراه خانم فردوسی برای بچه‌ها بسته های سوغاتی خریدند و بعد از ساعتی به همراه سفره های زیبا و بسته های پولکی و گز آمدند.

صدای اذان می آمد، به همراه بچه ها به مسجد امام رفتیم و نمازمان را به جماعت در آنجا خواندیم و بعد با مترو به مجتمع برگشتیم و ناهاری که توسط خانم و آقای مزروعی تهیه شده بود را دور هم خوردیم و بعد از چند ساعت استراحت بازهم با مترو به سی و سه پل رفتیم. در نزدیکی زاینده رود داخل چمن ها زیراندازی انداختیم. یکی از خیرین محترم نیز به آنجا آمدند و برای ما شامی تهیه کردند. بعد از خوردن شام و بازدید از زاینده رود با مینی بوس ها به مجتمع برگشتیم. دور هم چایی خوردیم و هر کدام از گروه ها مشغول به کاری شده بودند. بعضی بازی می کردند و بعضی هم صحبت می کردند.

صبح روز بعد بچه ها سریع آماده شدند و با سرویسی که قرار بود به دنبالمان بیاید به سمت پارک ناژوان رفتیم. در آنجا زیراندازهایمان را انداختیم و دورهمی صبحانه خوردیم. وسایلمان را جمع کردیم و به پارک بان آنجا تحویل دادیم و همگی به سمت شهربازی آنجا رفتیم ولی تعطیل بود. بازگشتیم و به آکواریوم رفتیم. جای بسیار زیبایی بود. ابتدا یک عکس دسته جمعی توسط عکاسان همان جا گرفتیم سپس به داخل رفتیم. تاریک و خنک بود. ماهی های زیبایی داخل آکواریوم خودنمایی می کردند. از ماهی خیلی کوچک تا ماهی متوسط آنجا دیده می شد که هر کدام زیبایی خاص خودشان را داشتند. بچه ها مشغول عکاسی و فیلمبرداری از آنجا بودند.

سپس به باغ خزندگان رفتیم. مارهای گوناگون و آفتاب پرست و … که هر کدام جذابیت و زیبایی های خودشان را داشتند. بعد از بازدید، خانم فردوسی به همراه یکی از بچه ها به بوفه رفتند و بستنی هایی گرفتند و به بچه‌ها دادند. بعد همگی وضو گرفتیم و مشغول نماز خواندن شدیم.

آقا و خانم مزروعی زحمت کشیده بودند و ناهار را به آنجا آورده بودند. در همانجا سفره پهن کردیم و همگی با هم مشغول خوردن غذا شدیم. بعد از ناهار به پارک پرندگان رفتیم. باغی پر از پرندگان وحشی مانند عقاب تا پرندگان زیبایی مثل طاووس.

بعد از خارج شدن از پارک وسایل هایمان را جمع کردیم و سوار مینی بوس شدیم و به مجتمع بازگشتیم. آخرین چایی دورهمی را خوردیم و وسایلمان را جمع کردیم. ساعت هفده و پنجاه دقیقه شده بود که اتوبوس آمد. همه سوار شدیم و به سمت قم حرکت کردیم. دربین راه ده دقیقه ای برای نماز نگه داشت. داخل اتوبوس ساندویچ های الویه که توسط خانم فردوسی و جوادی تهیه شده بود بین بچه‌ها توزیع شد و تقریباً ساعت 12 شب که به جمکران، کلاس قرآن رسیدیم. خانواده ها به دنبال بچه‌های خود آمده بودند و یکی یکی بچه‌ها رفتند.

تصاویری از بازدید بچه ها از میدان امام، عمارت عالی قاپو، مسجد شیخ لطف اله، پارک پرندگان و خزندگان، آکواریوم و سی و سه پل