روز پنجشنبه 1398/10/25 با شوق بیشتری راهی کلاس قرآن بچه های مهتاب 2 شدم. یک سالی است خودم هم عضو همین کلاس هستم و هر پنجشنبه به کلاس می روم، اما شوق آن روز من بخاطر آشنایی بیشتر با دوستانی بود که یک سالی بود حدودا می شناختمشان و قرار بود آن روز با چند نفر از بچه هایی که سرکار می رفتند راجع به چگونگی کار و دلایل و اهداف و کیفیت کارشان مصاحبه ای انجام بدهم. در این کلاس 33 نفر عضوند که 10 نفرشان به من گفتند سر کار می روند (احتمال دارد تعداد بیشتری باشد ولی به من نگفته باشند).
در ابتدا با دو خواهر که نمی خواستند اسمشان را در گزارش بیاوریم صحبت کردم یکی 21 و دیگری 23 ساله بود. هر دوی آنها 5 ماه بود که در یک کارخانه دمپایی کار می کردند و ماهی یک میلیون و چهارصد هزار تومان حقوق می گرفتند و 9 ساعت در روز مشغول بکار بودند. وقتی از آنها راجع به هدف و دلیل کار کردنشان می پرسم می گویند خواهر و برادرانمان ازدواج کرده و ما می خواهیم کمک خرج مادرمان در تامین هزینه های زندگی باشیم و علاوه بر آن بتوانیم هزینه های شخصی خودمان را هم تامین کنیم، هرچند 9 ساعت کار کردن آن ها در روز و خستگی مانع از آن می شود که به بسیاری از علایق خود مانند کلاس های طراحی و چرم دوزی و… برسند.
نفر دوم خانم خدیجه حسینی بود 20 سالش است و 5 برادر و 3 خواهر دارد که همه شان به جز برادر کوچکتر ازدواج کرده و سرپرستی برادر کوچکتر هم به عهده اوست. خدیجه 8 ساعت در روز در یک کارخانه سوهان پزی کار می کند و روزی 50 هزار تومن حقوق می گیرد. او می گوید که دلیل و هدف اصلی کار کردنم بخاطر علاقه ام به ادامه تحصیل است و می خواهم با کار کردن هزینه تحصیل دانشگاهم را تامین کنم. وقتی از او راجع به مزایای کارش می پرسم لبخندی می زند و می گوید تنها خوبیش نزدیک بودن محل کار و اخلاق خوب صاحبکارم است.
نفر سوم خانم فاطمه احمدی است 23 ساله و ساکن محله جمکران است. 3 برادر دارد که دوتایش ازدواج کرده و هزینه زندگی با برادر دیگرش است. می گوید 6 ماه است که مشغول به کار در کارگاه خیاطی هستم. ماهی یک میلیون و دویست هزار تومان حقوق می گیرم و 7 ساعت در روز کار می کنم و هدفم از کار کردن پس انداز برای آینده و همچنین تامین هزینه های شخصی فعلی خودش است. از فاطمه راجع به معایب و مزایای کارش می پرسم، می گوید خوبیش این است که می توانم آموزش های خیاطی بیشتری ببینم و تنها بدیش این است که راهش دور است.
نفر آخر خانم زینب حسینی است 19 سال دارد و 2 خواهر و 4 برادر دارد که 4 تای آنها ازدواج کرده اند. دو ماه است در یک کارگاه تولید مارک دمپایی، روزی 10 ساعت کار می کند. می گوید امسال نتوانستم به دلیل مشکلات مالی به دانشگاه بروم. حالا می خواهم کار کنم و حقوقم را پس انداز کنم تا سال بعد بتوانم به دانشگاه بروم و ادامه تحصیل بدهم. از معایب کار خود می گوید: بوی بد مارک های پلاستیکی و ساعت کاری طولانی، اما با این حال باز هم برای ادامه تحصیل مشتاق است و می خواهد کارش را با پشتکار بیشتری ادامه بدهد تا به هدفش برسد.
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر