سيد عبدالحسين شرفالدين در سال 1290 در کاظمين متولد شد و از هشت سالگي تحصيل دروس حوزوي خود را در جبلعامل لبنان آغاز کرد. پس از آن وي به سامرا رفت. شرفالدين در اين دوره از دروس فقه و اصول شيخ حسن کربلايي (متوفي 1322 قمري) و شيخ باقر حيدر (متوفي 1333 قمري) در حوزه علميه سامرا استفاده کرد.
استاد اخلاق وي نيز آيتالله شيخ فتحعلي سلطان آبادي بود. با مرگ ميرزاي شيرازي حوزه سامرا از رونق سابق افتاد و طلاب سامرا به نجف کوچ کردند. شرفالدين در دوره دوم حضور خود در نجف، از درس عالمان برجسته استفاده کرد. وي علاوه بر حضور در درس شيخ محمد طه نجف (متوفي 1323 قمري) و سيدمحمدکاظم طباطبايي يزدي (متوفي 1337 قمري)، موفق شد اجازه اجتهاد خود را از ديگر اساتيدش همچون «آقا رضا همداني، آخوند خراساني صاحب کفايه الاصول(متوفي 1329 قمري)، شيخ الشريعه اصفهاني (متوفي 1303 قمري)، شيخ عبدالله مازندراني (متوفي 1330 قمري)، ميرزا حسين نوري صاحب مستدرک الوسيله(متوفي 1320 قمري) و سيد اسماعيل صدر دريافت کند. (1) شرفالدين اگر چه در فقه و اصول مجتهد مطلق بود اما اين به معني عدم حضور وي در ديگر صحنههاي فکري نبود. او در عين حضور در عرصههاي تاريخ، تفسير، عقايد و کلام، خطيب و نويسنده هم بود.
پدرش سيد يوسف شرفالدين در کودکي علاوه بر آموزشهاي فقهي به او صرف، نحو، لغت، معاني، بيان، بديع، شعر، انشا، تاريخ آموخته بود. بلاغت و زيبايي نثر ادبي وي در کتابهايش مورد توجه قرار گرفته است. شرفالدين به درخواست پدر، در 32 سالگي به سرزمين مادري خويش، لبنان بازگشت. وي سه سال در «شحور» اقامت کرد و پس از آن به دعوت مردم صور، به آنجا رفت. با حضور وي شهر شيعه نشين صور وضعيت متفاوتي با پيش از آن را تجربه كرد. عبدالحسين که شاهد وضعيت بد اقتصادي شيعيان صور بود، کاملا به اين موضوع واقف بود که در چنين وضعيتي امکان رشد فرهنگي نيست. از همين روي وي علاوه بر سازماندهي خدمات براي شيعيان، به فکر ساخت محلي براي پرورش فکر و فرهنگ شيعي براي مردمش افتاد.
در همين راستا وي ابتدا يك حسينيه و سپس يک مجموعه آموزشي- فرهنگي براي جوانان تاسيس کرد. نادي الامام الصادق، مدرسه جعفريه، مسجد و مدرسه دخترانه الزهرا از جمله اين بناها بودند. شرفالدين از کودکي در يک جامعه تکصدا زنگي نکرده بود و همچون ديگر عالمان لبناني پرورش يافته نجف، چه در لبنان و چه در عراق با افکار اهل سنت هم آشنا بود و خوب از وضعيت اختلافات شيعه و سني و نتايج منفي آن بر جامعه اسلامي آگاه بود. از همين رو هميشه يکي از دغدغههاي ذهنياش يافتن راهي براي از بين بردن چالشهاي مذهبي بود. از نگاه شرفالدين «نزاع بين شيعه و سني در تمام مسائل اختلافي، يک درگيري صغروي است و کساني که دقيق و عميق مينگرند متوجه هستند که در مسائل اصلي و کبروي اختلافي بين اين دو فرقه نيست.»(2) عبدالحسين يکي از سردمداران نظريه وحدت اسلامي است. وي اولين کسي بود که در کتابي جداگانه، به صورتي تحقيقي به بررسي اين موضوع و لوازم و راهکارهاي عملي آن پرداخت و آن را تحت عنوان «الفصول المهمة في تأليف الامة» منتشر كرد. انتشار اين کتاب تقريبا همزمان با انتشار کتاب تنبيه الامه و تنزيه المله نائيني بود.
نظريات وي در اين کتاب و پيگيري آن توسط شيخ محمد تقي قمي، به تاسيس دارالتقريب مذاهب اسلامى در قاهره انجاميد. (حوزه/124/جايگاه سيد شرفالدين در تقريب مذاهب اسلامى/ غلامرضا جلالى) وي در کتاب خود گفتوگوي بين مذاهب اسلامي را «به ساحت گفتمان اعتقادى ـ كلامى مىبرد و اين را مى توان نتيجه بازخوانى پروژه فكرى سيد جمال الدين اسدآبادى، در طرح نظريه وحدت دانست كه بدون شك اشراف و توجهى نيز به مناظرههاى كلامى مثل شيخ مفيد و سيد مرتضى در دوران خلافت اسلامى داشته است.»(3) او براي اثبات نظريات خويش در دفاع از حريم شيعه کتاب «النص و الاجتهاد» را به رشته تحرير درآورد. در اين کتاب وي 100 مورد از مسائلي را که صحابه و يا تابعين در مقابل واقعيت غير قابل انکار تاريخي اظهار نظري مخالف نظر پيامبر کردهاند را برميشمارد و در انتهاي کتاب مسلمانان را به وحدت دعوت ميکند.
شرفالدين در عين حال که منادي وحدت بود اما بحث خلافت و امامت را موضوعى پايان يافته نمى دانست. او بر اين نظر بود: «اين گذشته تاريخى، بخشى از هويت جمعى شيعه است. احساس آن را داشت كه تشيع، در يك اعتراض و نقد تاريخى، بروز و ظهور يافت و اگر پشتوانههاى اين نقد، فهم نشود و استمرار نيابد، به بريدگى و گسست هويتى مىانجامد و شيعيان را در نقطه خلأوجودى قرار مىدهد.» (4) وي معتقد بود اقامه عزا براي امام حسين بايد به صورت علني برگزار شود. او حتي مخالفتي با تعزيه نداشت: «اگر رويدادهاي ملال انگيز اهل بيت به صورت نمايش برگزار شود، اثر خوبي بر دل ما خواهد گذاشت، ولي اين برنامه بايد از روي اصول صحيح به اجرا درآيد». (5) شرفالدين جمله معروفي داشت. او معتقد بود: «سياست، شيعه و سنى را از هم جدا كرده و بايد سياست آنها را با هم جمع كند.»(6) از همين روي وي با ظرافت خاصي با اهل سنت برخورد ميکرد. تسلط شرفالدين بر آراي اهل سنت و قدرت بالاي او در دفاع از عقايد شيعه در کنار داشتن درد واقعي دين، باعث شد تا در اواخر سال 1329قمري ديار خويش را رها کند و به مصر رود تا نظريات و افکار خويش را شخصا منتشر کند. توجه شرفالدين به «جامع الازهر» بود و در آنجا با مفتي بزرگ و استاد الازهر شيخ سليم بشري المالکي آشنا شد. در مصر، شرفالدين ضمن مکاتبه با شيخ سليم با ديگر عالمان و دانشوران اهل سنت نيز ملاقات و مباحثات علمي، ديني و فلسفي داشت.
بزرگان آنان مانند مانند شيخ محمد نجيب، شيخ محمد سلموطي، شيخ محمد عبده و شيخ عبدالکريم الکتاني ادريسي، با نوشتن اجازات و تاييدات علمي، از مقام علمي و فکري شرفالدين تجليل کردند. ارتباط فکري سيد با شيخ سليم به صورت نامه نگاري ادامه يافت. نتيجه، 112 نامه بود که در مجموعهاي تحت عنوان «المراجعات» منتشر شد. دکتر علي شريعتي که از روشنفکران ديني منتقد نسبت به وضعيت روحانيت سنتي در ايران محسوب ميشد در مقابل مشي شرفالدين در المراجعات به تمجيد از وي ميپردازد و ميگويد: «کتاب المراجعات سيد شرفالدين که مناظره علمي وي با شيخ سليم عالم اهل سنت، نمونه اعلاي منطق تشيع علوي در عصر حاضر است»(7) المراجعات البته تنها کتاب شرفالدين نيست که اين روش در آن دنبال شده و وي در ديگر کتب خويش نيز در عين آنکه اهل سنت را به عنوان يک واقعيت خارجي ميپذيرد، به بررسي و اثبات نظرياتش ميپردازد: «علم خلاف، يکي از گرايشهاي علم فقه است که به تخصصي برتر از علم فقه نياز دارد؛ تسلط بر اصول، مباني و منابع فقه که از آن به اجتهاد تعبير ميشود، مرتبه والايي است که به انسان توانايي ميدهد احکام شرعي فرعي را بر طبق مذهب خاصي از راه ادله تفصيلي بشناسد، ولي رتبه بالاتر را کسي تصدي ميکند که علاوه بر کسب اين ملکه و تسلط بر مذهب خويش، آرا و ادله مذاهب ديگر را نيز بشناسد و بتواند با موازنه بين آنها راي برتر و قول صحيح را برگزيند و با ادلهاي که خود صحيح و مبري از نقص ميداند، قول صحيح را اثبات کند.»(8) توجه شرفالدين به فقه مقارن و علم الخلاف از ديگر خصايص وي در بررسي نظريات ديني است. او همچون بزرگان فقه شيعه مانند شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي در اجتهادات فقهي خود به آرا و منابع اهل سنت توجه داشت و ابايي نداشت که براي استدلالهاي خود به روايات صحيح مسلم، مستدرک و تلخيص استناد کند. (9) اين روش در حالي بود که هيچ خدشهاي به جايگاه فقهي و اصولي وي وارد نبود. وي در طول حيات خويش به عالماني چون سيد صدر الدين صدر و پسرش سيد رضا صدر، سيد حيدر صدر و پسرش سيد اسماعيل صدر، سيد علي صدر و پسرش سيد مهدي، سيد محمدهادي ميلاني و پسرش سيد نور الدين، شيخ محمد حسين مظفر، سيد محمد صادق بحر العلوم، سيد شهاب الدين مرعشي نجفي، سيد محمد علي قاضي طباطبايي، شيخ محيي الدين ابن شيخ عبدالله المامقاني، سيد عباس ميلاني، سيدمصطفي خوانساري، سيد احمد شبيري زنجاني و پسرش سيد موسي شبيري زنجاني که هم اکنون از مراجع تقليد سرشناس قم است اجازه اجتهاد داد. (10) شرفالدين در شرايطي که مردم لبنان خواستار استقلال کشور و رهايي از زير سلطه عثمانيها بودند، وارد مبارزات سياسي شد.
او براي شکل دادن به قيام همگاني و هماهنگ کردن حرکتهاي ضد فرانسوي در سرتاسر کشور، علما و رهبران جبلعامل را براي تشکيل يک کنگره عمومي در شهر «وادي الحجير» در مرز لبنان و سوريه فرا خواند و در ضمن سخنراني در اين کنگره، عليه فرانسويان فتواي جهاد داد. «موضعگيريهاي ضد استعماري شرفالدين، بهويژه سخنراني اش در ديدار با رهبران سياسي و ديني در وادي حجير در 1920 موجب شده که بسياري از نويسندگان، وي را تحسين و تکريم کنند. اما در مقابل برخي از نويسندگان مواضع او را به گونهاي ديگر تحليل و تفسير ميکنند و از مواضع و اعمال وي انتقاد کردهاند. به هر حال شرفالدين در پي اين حرکتهاي سياسي بر ضد استعمار فرانسه مجبور به ترک جنوب لبنان شد. نخست به دمشق، سپس به مصر و از آنجا به فلسطين رفت و نهايتا در 1921 به صور بازگشت.»(11) در دوراني که او با سلطه فرانسه در لبنان مبارزه ميکرد فلسطين تحت سيطره انگلستان قرار داشت و هنوز مساله فلسطين به صورتي که بعد از سال 1948 ميلادي مطرح شد، درنيامده بود، ولي زمينه آن آماده ميشد. در آن دوران، شرفالدين مهاجرت يهوديان جهان به خاک فلسطين را براي آينده آن کشور خطرناک ميدانست و به همين جهت، همواره خطر يهوديان صهيونيست را براي فلسطين تذکر ميداد . شرفالدين سفرهاي متعددي به کشورهاي اسلامي داشت.
وي علاوه بر شهرهاي نجف، کربلا، کاظمين و سامراي عراق به مصر، فلسطين، دمشق، مکه و مدينه هم رفت. اين سفرها عمدتا به انگيزه و هدف کسب علم و دانش، مبارزه سياسي و بيداري تودهها، بسط و تبيين شيعه و ايجاد وحدت ميان مسلمانان انجام ميشد. وي نخستين عالم شيعى بود كه در مسجدالحرام به امامت پرداخت و همه به او اقتدا كردند (12) شرفالدين به ايران نيز آمد و شهرهاي مشهد و قم را از نزديک ديد. شرفالدين در سفر خود به قم ميهمان پسرخاله خود سيد صدرالدين صدر از مراجع ثلاث حوزه قم بود و در مشهد نيز ميهمان حاج آقا حسين قمي، از مراجع بنام آنزمان بود. (13) او توجه خاصي به ايران داشت و از همين روي ميگفت: «حفظ الله الايمان بحفظ ايران» خدا ايمان (تشيع) را با ايران حفظ کرد. (14) زهرا صدر مادر عبدالحسين، از خانواده معروف صدر بود. سيد موسي صدر، فرزند سيد صدرالدين صدر، پسر خاله سيد شرفالدين از همين جهت با او نسبت فاميلي داشت. وي که روحاني جوان و خوشفکري بود علاوه بر آنکه تحصيلات خود را تا مرحله اجتهاد در حوزه پيگيري کرده بود از تحصيلات دانشگاهي نيز غافل نشد.
سيد شرفالدين در ارتباطات خود با سيد موسي وي را عالمي جوان، توانا و خوشفکر يافت که ميتواند ادامه دهنده راهي باشد که وي در لبنان آغاز کرده بود. از همين روي وي وصي خود را سيد موسي صدر معرفي کرد. «بحث رفتن ايشان به لبنان زماني كه مرحوم سيدعبدالحسين شرفالدين در لبنان بودند مطرح بود. ايشان مسافرتي به لبنان داشته و حدود دو سه ماهي در لبنان سكونت داشتند و از نزديك با مسائل لبنان آشنا ميشوند، و متقابلا مرحوم شرفالدين هم با شخصيت علمي و مديريتي ايشان كاملا آشنا شده و ظاهرا به اطرافيان اعلام ميكنند كه بعد از من اگر امام موسي صدر به لبنان بيايد بهتر است. لذا اين كار باعث شده بود كه بزرگان شهر صور، علما و ريش سفيدان جمع شده و از امام موسي صدر براي هجرت به لبنان دعوت كنند.» (15) صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصيههاي حضرات آيات بروجردي، حكيم و شيخ مرتضي آل ياسين، وصيت مرحوم آيتالله سيدعبدالحسين شرفالدين رهبر متوفي شيعيان لبنان را لبيك گفت و به عنوان جانشين او، سرزمين مادري خود ايران را به سوي لبنان ترك كرد. اصلاح شئون اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي شيعيان آن روز لبنان از يكسو، و استفاده از ظرفيتهاي منحصر بهفرد لبنان جهت نماياندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و سازگار با زمان مكتب اهل بيت به جهان از سوي ديگر، اهداف اصلي اين هجرت را تشكيل ميداد. (16) مرحوم شرفالدين با حضور خود در لبنان توانسته به مباحث وحدت و انسجام اسلامي از منظر تئوريك بپردازد، و امام صدر آن منظر تئوريك را در عرصه عمل هم عينيت بخشيد. (17)
سيدعبدالحسين شرفالدين در روز دوشنبه 8 جمادى الثاني سال 1377 هجرى در بيمارستاني در دمشق از دنيا رفت. پيکر وي دو روز پس از وفات و تشييع در بيروت، بغداد، کاظمين و نجف، در سمت جنوبي صحن امام علي(ع) و مجاور آرامگاه استادش، سيد محمد کاظم يزدي به خاک سپرده شد.
پينوشتها:
1 – موسوعة الامام سيدعبدالحسين شرفالدين-سيد منذر حکيم- دار المورخ العربي/ج1
2 – همان. ج2/ص 428
3 – حوزه/124/ سيد شرفالدين و نظريه گفتوگو/سيد محمد عيسي نژاد
4 – حوزه/124/ علامه شرفالدين نماد دفاع از اهل بيت و پاسداري از وحدت/سيد عباس صالحي
5 – المجالس الفاخره في ماتم العتره الطاهره/ سيدعبدالحسين شرفالدين
6 – موسوعة الامام سيدعبدالحسين شرفالدين /ج1/ ص9
7 – تشيع علوي و تشيع صفوي/دکتر علي شريعتي/ص 73
8 – فصلنامه فقه (کاوشي نو در فقه اسلامي) / شماره 42 / علامه شرفالدين و فقه مقارن
9 – همان
10 – موسوعه سيد عبد الحسين شرفالدين/ ج1/ 206
11 – دائرة المعارف اسلام/ج9/ ص 314- به نقل از دو ماهنامه آينه پژوهش/ شماره 89/علامه شرفالدين در نوشتههاي خاورشناسان
12 – حوزه/124/جايگاه شرفالدين در تقريب مذاهب اسلامي/غلامرضا جلالي
13 – آيينه پژوهش/89-90 / مسافرتهاي شرفالدين، اهداف و نتايج اجتماعي آنها/سيد حميد حسيني
14 – موسوعه سيد عبد الحسين شرفالدين/ ج1/ ص 9
15 – پگاه حوزه / شماره 225/ نشست علمي انسجام اسلامي، تجربه و انديشه امام موسي صدر
16 – سايت روايت صدر
17 – پگاه حوزه/شماره 2255/ نشست علمي انسجام اسلامي، تجربه و انديشه امام موسي صدر
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر