چند دقیقه ای از اذان ظهر می گذشت که زنگ در خونه به صدا در آمد. دیدم یکی از خانم های نیازمند سادات است. گاهی اوقات از سهم سادات یا مواد غذایی که برای ایتام نباشد به ایشان کمک می کنیم. تعجب کردم پیش خودم گفتم:چه اتفاقی افتاده؟!

(خانم حسینی در جمکران به همراه نوه ۱۸ ساله اش زندگی می کند؛ دوسالی هم هست که دخترش با دو فرزند با آنها زندگی می کنند. مدتی است صاحب خانه مهلت تخلیه داده و…
خانواده بی بضاعتی هستند. نوه خانم حسینی در سن دو سالگی پس از تصادفی خانواده خود را از دست داده و خود نیز مدتی در کما بوده است. پس از این سانحه با مادر بزرگش زندگی می کند و از سلامت کاملی برخوردار نیست؛ کار دائمی ندارد و گاهی اوقات خلاصه زندگی سختی دارند).

بعد از احوال پرسی با خانم حسینی، از زیر چادرش یک بسته درآورد و گفت که برای شما بورانی(غذای محلی افغانستان) درست کردم. هم خوشحال شده بودم، هم ناراحت از اینکه با این اوضاع شرایط مالی و راه دور معلوم نیست با چه سختی آمده و این غذای را آورده بود.
خدا حافظی کرد و رفت. حس خیلی خوبی داشتم. سریع پلاستیک را باز کردم. دیدم یک دستمال که تعدادی بورانی درون آن گذاشته و گره زده بود. بوی خیلی خوبی داشت.
این لطف و محبت خانم حسینی با این سن زیاد و گرفتاری خیلی برام جالب بود. با خودم گفتم کاشکی می شد به پاس این محبتش می توانستم هزینه ای برای رهن خونش می دادم و بخشی ازمشکلاتش را حل می کردم ولی …

– یادداشت یکی از مددکاران موسسه

بخشنده بودن بیش از آنکه توانایی مالی بخواهد… قلب بزرگ می خواهد و عمل خیر پاداشی کلان نزد پروردگار دارد!