دكتر مرتضی شیخ در سال 1286 ه.ش در تهران به دنیا آمد . دوران كودكی و همچنین تحصیلات خود را تا سطح مدرسه عالی طب در همان شهر ادامه داد و با درجه دكترای طب فارغ التحصیل شد. پدر ایشان به شغل زرگری مشغول بود و پس از آنکه به دلایلی دچار مشکل مالی گشت _دکتر شیخ یاور و پشتیبان پدر _ ضمن تحصیل به ایشان هم یاری می رساند. از همین زمان بود که با مشکلات طبقه محروم آشنا شد و گویی با خود عهد بست تا تمامی توان خود را صرف این قشر نماید. محدودیت میزان خدمات رسانی، دكتر را بر آن داشت تا در نقاط محروم شهر چندین مطب افتتاح كند . این مطبها ابتدا در میدان شهرداری امروز و سپس در نقاط محروم دیگری چون سرشور، فلكه برق و محله نوغان تاسیس شدند.
وی در پاسخ این سئوال دكتر حسین خدیوجم كه می پرسد : چرا فقط در نقاط محروم مطب زده اید؟ می گوید: چون مردم امكان آمدن به مطب مرا ندارند و ایاب و ذهاب ایجاد هزینه می كند لذا من به میان آنها رفته ام .
دكتر مرتضی شیخ 69 سال با عزت تمام در میان مردم زیست و با مردم خندید و با آنها بیشتر از آنها گریست . در رنجها التیامی به دردها بود و دست پر عطوفتش همیشه یاری بخش افتادگان بود .
خصوصیات اخلاقی :
دكتر روحی عظیم و متواضع داشت . درمقابل مریض هایش با فروتنی رفتار می كرد، گویی چون یكی از آنهاست .به حق عاشق مردم بود و به تمامی آنان كه عاشق مردم بودند عشق می ورزید و در مقابل آنان كه وابستگی شدیدی به مسایل مادی داشتند شدیدا جبهه می گرفت و اعتقاد راسخ داشت كه مفهوم زندگی واقعی خدمت به مردم محروم است .
دوران اواخر عمر و پس از فوت :
در سال 1352 دكتر به علت بیماری سخت بستری می گردد و مردم بطور خود جوش برای وی مراسم دعا بر پا نمودند و پس از فوت ایشان آنچنان مراسم تشییع با شكوهی برای وی به عمل آوردند كه تا كنون شهر مشهد چنین مراسمی در خود ندیده بود .
دكتر شیخ در سال 1355 شمسی پس از چند سال بیماری به دیدار حق شتافت و خیل عظیمی از معشوقان خود را عزادار نمود .
مراسم تشییع با شكوه وی با شهادت امام رضا (ع ) تقارن زمانی داشت و توسط مردم قدر شناس مشهد بسیار باشكوه برگزار شد . جلوه این مراسم زمانی بیشتر شد كه شركت كنندگان دسته های سوگواری برای شهادت امام رضا (ع) نیز به گروه عزاداران مرحوم دكتر پیوستند.
به حدی كه به استاندار وقت خبر رسیدو وی دستور داد كه پیكر وی را در حرم مطهر به خاك بسپارند ، علیرغم اینكه دكتر سفارش نموده بود وی را در قبرستان عمومی شهر دفن كنند. به هر حال محبت مردم ، توفیق و سعادت همجواری باحضرت رضا(ع) را نصیب ایشان كرد.
خاطراتی از دکتر شیخ:
دکتر مرتضی شیخ ، پزشک انسان دوستی است که در مشهد مشغول طبابت بود و کسی از اهالی مشهد نیست که نامی از او یا خاطرهای از او نداشته باشد یا نشنیده باشد.
دکتر شیخ از مردم پولی نمی گرفت و هر کس هرچه می خواست توی صندوقی که کنار میز دکتر بود میانداخت و چون حق ویزیت دکتر 5 ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان)، اکثر مواقع، سر فلزی نوشابه به جای پنج ریالی داخل صندوق انداخته می شد و صدایی شبیه انداختن پول شنیده میشد. محله ما در مشهد نزدیک کوچه دکتر شیخ است. مادرم از قول دختر دکتر شیخ تعریف می کرد که روزی متوجه شدم، پدر مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است!
با تعجب گفتم: پدر بازیتان گرفته است؟ چرا سر نوشابه ها را می شورید؟
و پدر جوابی داد که اشکم را در آورد. او گفت:
دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سر نوشابههای تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند، این سر نوشابههای تمیز را آخر شب در اطراف مطب میریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از اینها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضیها خجالت میکشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند.
– نقل از یک سبزی فروش : ابتدا كه دكتر در محله سرشور مطب بازكرده بود و من هنوز ایشان را نمی شناختم. هر روز قبل از رفتن به مطب نزد من می آمد و قیمت سبزیها را یادداشت می كرد اما خرید نمی كرد ، پس از چند روز حوصله ام سر رفت و با كمی پرخاش به او گفتم : مگر تو بازرسی كه هر روز می آیی و وقت مرا می گیری ؟ وی گفت : خیر، من دكتر شیخ هستم و قیمت سبزیجات را برای آن می پرسم تا ارزانترین آنها را برای بیماران خودم تجویز كنم .
– از دكتر حسین خدیوجم نقل است: روزی در مطب دكتر بودم و او برای بیمارانش آب پاچه تجویز می كرد. از ایشان پرسیدم چرا بجای سوپ جوجه ، آب پاچه تجویز می كنید ؟ ایشان گفتند : چون برای جبران ضعف بدن بیمار مانند سوپ جوجه موثر است و مهمتر آنكه پاچه گوسفند ارزان است .
– روزی در اواخر عمر كه دكتر در بستر بیماری بود و همانجا هم بیمار می دید، یكی از فرزندان وی به ایشان پیشنهاد كرد حداقل ویزیت را 5 تومان كنید ، دكتر در جواب گفت : عزیزم من یا دیوانه ام یا پیغمبرم ، اگر دیوانه ام كه با دیوانه كاری نمی توانید بكنید و اگر پیغمبرم بیخود می كنید به پیغمبر خدا دستور می دهید .
– روزی مردی از دكتر سئوال می كند : شما چرا با این سن و خستگی ناشی از كار از موتور سیكلت استفاده می كنید؟ دكتر در جواب می گوید :منزل مریضهایی كه من به عیادتشان می روم آنقدر پیچ در پیچ است و كوچه های تنگ دارد كه هیچ ماشینی از آن نمی تواند عبور كند، بنابراین مجبورم با موتور به عیادتشان بروم .
آری این اوج عزت انسانی است ، طوری زندگی كند كه حتی نام خود را هم به فراموشی بسپارد و بحدی در خدمت مردم و البته برای رضای خالق غرق باشد و پس از مرگ احسان و عظمت كارش آشكار گردد. دكتر شیخ بیش از اینكه دكتر باشد معلمی بود كه اخلاق همراه با مهربانی و صفا را به شاگردان و مریدان مكتبش آموزش داد.
یادش گرامی وپیروان مكتبش افزون باد
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر