از پيامبر اكرم

پيامبر اكرم(ص)در يكي از غزواتش،يكه و تنها در سايه درختي به خواب نيمروزي رفته بود.يارانش نيز دورتر از او قيلوله كرده بودند.در اين هنگام غورث بن حارث (ازلشكركفار)امد و بالاي سر پيامبر ايستاد و شمشيرش را كشيد و بالا برد و فرياد زد:اي ابوالقاسم،اينك كيست كه تو را از چنگ من برهاند؟ پيامبر فرمود خدا. ‌‌‍(در حاليكه او شمشيرش را بالا برده بود كه بر سر پيامبر فرود اورد، تعادلش بهم خورد و)شمشير از دست غورث افتاد. پيامبر بي درنگ شمشير را برداشت و انرا به طرف غورث بالا برد و فرمود:اي غورث اكنون چه كسي تو را از چنگ من مي رهاند؟ غورث گفت:عفو تو و تو بهترين عفو كننده اي. پيامبر اكرم (ص)او را عفو نمود. غورث نزد قومش باز امد و به ايشان گفت:به خدا سوگند كه من از نزد بهترين انسانها نزد شما آمده ام.1

ازمالك اشتر

روزي مالك اشتر ره مي گذشت در بازار كوفه،و بر تن ان جناب پيراهني از خام و بر سرش عمامه اي از خام بود. يكي از مردمان بازاري-كه او را نمي شناخت-به نظر حقارت به او نگاه كرد و از روي استهزا و استخفاف بندقه يعني گلوله گلين به جانب ان جناب افكند. مالك از او بگذشت و چيزي به او نگفت. پس به ان مرد گفتند كه: ايا دانستي كه با چه كسي اين اهانت و استهزا نمودي؟گفت نه. گفتند اين شخص مالك اشتر يار امير المومنين(ع) بود.آن مرد را ترس و لرزه گرفت و عقب مالك برفت تا او را دريابد و عذرخواهي نمايد.مالك را يافت كه در مسجد رفته و به نماز ايستاده. چون از نماز فارغ شد،ان مرد افتاد روي پاهاي مالك كه ببوسد. مالك فرمود: كه چه امر است؟ گفت:عذر مي خواهم از ان جسارتي كه كردم.مالك فرمود:باكي نيست بر تو،به خدا سوگند كه من داخل مسجد نشدم مگربراي انكه استغفار كنم براي تو.

ازشيخ جعفركاشف الغطاء

روزي شيخ الفقها العظام،مرحوم حاج شيخ جعفر نويسنده كتاب كشف الغطا ره در اصفهان پيش از انكه نماز شروع كند وجهي به فقرا قسمت نمودو پس از اتمام ان به نماز ايستاد. يكي از سادات فقير خبردار شد و بين دو نماز خدمت شيخ رسيد و عرض كرد مال جدم را به من باز ده. فرمود:تو دير امدي و اكنون ديگر چيزي نمانده كه بتو بدهم. سيد در غضب شد و آب دهان خود را بر محاسن مبارك شيخ افكند!سپس شيخ از محراب بر خواست و دامن خود را گرفت و در ميان صفوف جماعت گردش كرد و فرمود:هركه ريش شيخ را دوست دارد به سيد اعانت كند.پس مردم دامن شيخ را پر از پول نمودند. شيخ نيز آنها را به سيد دادو بعد از ان به نماز عصر ايستاد. 2

1-بحار الانوار-ج20-ص175 2-منازل الاخره

به اشتراک بگذارید