اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، به جای آن که انگشت اشاره ام را به سوی او بگیرم ، در کنارش می نشستم، انگشتهایم را در رنگ فرو می بردم و با او نقاشی می کردم .

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم ، به او نگاه می کردم .

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، به جای اصول راه رفتن، اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می کردم .

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، ازجدّی بودن دست برمی داشتم و بازی را جدّی می گرفتم .

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، با او در مزارع می دویدم و با هم به ستارگان خیره می شدیم .

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، کمتر سخت میگرفتم و بیشتر تأییدش می کردم .

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، اوّل احترام به خودش را به او می آموختم بعد احترام به دیگران را .

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، بیشتر از آن که عشق به قدرت را یادش بدهم، قدرت عشق را یادش می دادم.