آيت الله مرتضى انصارى از مراجع بزرگ قرن سيزدهم بود و به سال ١٢٨١ ه‍ . ق در نجف از دنيا رفت و همانجا دفن گرديد، از تأليفات معروف او كه جز كتب درسى حوزه هاى علميه در سطح عالى است كتاب مكاسب و فرائد (رسائل) است.
از سرگذشت هاى او در حفظ بيت المال اينكه : برادرى داشت بنام شيخ منصور كه از دانشمندان بزرگ است ، ولى تهيدست و فقير بود، روزى مادر به حال او دلش سوخت نزد برادر او (شيخ انصارى) رفت و گله كرد و زبان به اعتراض گشود و چنين گفت: تو مى دانى كه برادرت منصور با اين عائله سنگين در شدت فقر بسر مى برد، و ماهيانه اى كه به او مى دهى نيازهاى او را برطرف نمى سازد، در صورتى كه اينهمه اموال تحت تصرف تو است (بخاطر اينكه مرجع تقليد هستى) و مى توانى بيش از ديگران به او كمك كنى ؟
شيخ بدقت ، سخن مادر را گوش داد، و هنگامى كه سخنش تمام شد كليد اطاقى را كه اموال شرعى در آن بود به ما در داد و مودبانه به او گفت : هر چه پول براى منصور مى خواهى بردار، به شرط اينكه من مسوول نباشم و وبال آن بر دوش خودت باشد.
اين اموالى كه نزد من است ، حقوق فقيران و مستمندان است و بين آنان بطور مساوى تقسيم مى گردد، همه آنها در اين مورد يكسانند و همچون دندانه هاى شانه، هيچكدام بر ديگرى برترى ندارد.مادرم اگر جوابى براى سوال فرداى قيامت دارى، مبلغ اضافى از اين اموال براى شيخ منصور برادر، ولى بدان حسابى بس دقيق و هولناك در پيش ‍ است.
مادر كه خود عنصرتقوا و فضيلت بود، از خوف خدا لرزه بر اندام شد و از گفته خود توبه كرد، و در حالى كه كليد را به فرزندش مى داد، عذرخواهى نمود، و جريان فقر منصور را فراموش كرد.

منبع:
برگرفته از کتاب داستانهای صاحبدلان، نوشته محمد محمدی اشتهاردی، ص94