در این سفرعملکرد یکساله مؤسسه درمناطق محروم جنوب کرمان مورد ارزیابی قرار گرفت. در کل ما راضی بودیم و خانواده هایی که خدمات مؤسسه را دریافت می کردند مستحق آن بودند. همچنین ساخت منازل و سرویسهای بهداشتی به خوبی انجام شده بود . بزهایی هم که به عنوان امانت نزد خانواده ها داده بودیم در شرایط خوبی قرار داشتند؛ از این گذشته شبکه بومی خوبی از رابطین مخلص برای مؤسسه در آن منطقه تشکیل شده که همه کارها را به خوبی انجام می دهند. لازم به ذکر است که در حال حاضر تعداد 245 نفر از ایتام این منطقه تحت پوشش موسسه قرار گرفته اند.

با توجه به محرومیت منطقه دوستان می توانند به 3 روش برای کمک به خانواده های این منطقه اقدام نمایند:
1) تکفل ایتام این منطقه
2) کمک به هزینه ساخت منازل و سرویسهای بهداشتی
3) کمک به تهیه بزهای پرورشی جهت نگهداری نزد خانواده های ایتام

 

شرح سفر

از بهمن ماه سال 96 تصمیم گرفتیم به همراه یکی از خیرین که برای ساخت منزل و سرویس بهداشتی در قلعه گنج کرمان هزینه ای را به مؤسسه امانت داده بودند سفری را به قلعه گنج داشته باشیم تا هم از خانواده های ایتام دیدن کنیم و هم منازل ساخته شده به همراه سرویس های بهداشتی را ببینیم. برای 13 فرودین ماه ساعت 6 صبح بلیط هواپیما رزرو کردیم. بنده و آقای قدمگاهی ساعت 3:45 صبح از قم حرکت کردیم و ساعت 5:30 آقای الف (یکی از خیرین مؤسسه که مایل نبودند امشان ذکر شود) را در فرودگاه ملاقات کردیم. با توجه به تأخیر پرواز، ساعت 9 صبح به بندر عباس رسیدیم. از آنجا با ماشین به طرف قلعه گنج حرکت کردیم و ساعت 12 آنجا رسیدیم.هوا بسیار عالی و ابری بود. روز 13 فروردین بود و همه جا تعطیل، حتی جایی برای تهیه ناهار یا نان هم پیدا نکردیم.

از همان ابتدای ورود، به خانه دو تا از ایتام به نام علی اکبر و علی اصغر رسولی رفتیم. این خانواده شامل مادر بزرگ و چند فرزندش بود که بهمراه نوه هایشان در چند اتاق زندگی می کردند. کودکان ما نیز از نوه های این خانواده بودند که آن زمان برای گردش بیرون رفته بودند. قرار داشتیم به هر منزل که می رویم هدیه ای ناقابل هم بدهیم. پس از اهدا هدیه به مادر بزرگ در منزلشان نماز ظهر را به جماعت خواندیم. مؤسسه طرحی دارد که به خانواده های مستعد بزهایی برای پرورش بصورت امانت می دهد. این بزها طی قراردادی دوساله بیمه شده اند. بزغاله هایی که توسط این بزها بدنیا می آیند برای خانواده ها می باشد. یکی از این بزها برای علی اکبر بود که ما از آن نیز بازدید کردیم و دیدیم در شرایط بسیار خوبی است. برای ما خیلی مهم بود که خانواده ها از بزها در شرایط خوب نگهداری کنند تا بتوانیم طرح را توسعه دهیم.

پس از آن به دیدن خانواده آرزومند که در نهایت فقر زندگی می کردند رفتیم. مهدی تنها کودک این خانواده است. کل دارایی این خانواده یک کپر حصیری بود که در زمینی متعلق به برادر شوهرشان ساخته شده بود و فاقد سرویس بهداشتی و حمام بودند. همانجا با مادر آقا مهدی قرار گذاشتیم اگر نامه ای از برادرشوهرشان بگیرند که در آن زمین را به ایشان تملیک کرده باشد و نامه را دهیاری و دفتر امام جمعه مهر کنند، مؤسسه برایشان منزل و سرویس بهداشتی مناسب خواهد ساخت. از آنجا که ساعت 15 شده بود برای ناهار و استراحت به دفتر مؤسسه فعالان فرهنگی که میزبان ما در این سفر بودند رفتیم.

ساعت 17:30 برای بازدید از چند خانواده به روستای تمگران در 30 کیلومتری قلعه گنج رفتیم. رابط ما در این روستا خانم حیدری و همسرشان می باشند. خانم حیدری معلم هستند و کار بازرسی، پرداختها و سرکشی از خانواده ها برعهده ایشان می باشد. از اینجا همسر خانم حیدری همراه ما در بازدید ها شدند. ابتدا به منزل یکی از کودکان که در حال ساخت سرویس بهداشتی و حمام برای خانواده شان هستیم ، رفتیم.


سرویس بهداشتی در حال ساخت

 سپس به دیدن خانواده امیر محمد رفتیم. مادر امیر محمد ازدواج مجدد کرده وهمسر ایشان کارگر زراعتی در ایرانشهر (300 کیلومتری تمگران) است و نان حلالی بدست می آورند ولی نیازمند کمک هستند. مؤسسه به امیر محمد دو بز داده است. یکی از بزها بچه دار شده بود و دیگری نیز باردار بود. ما از شرایط این بزها نیز راضی بودیم و معلوم بود خانواده مراقب آنها هستند.

سپس به دیدن خانواده کرمی رفتیم که در نهایت فقر زندگی می کردند و منزلشان فاقد سرویس بهداشتی و حمام بود. این خانواده 6 دختر داشتند که یکی از آنها نیز دچار معلولیت بود. از آنها سؤال کردیم کجا حمام می روید؟ گفتند در کنار موتور آب حمام می کنیم. این برای ما بسیار ناراحت کننده بود و همانجا قرار شد که برای ایشان نیز یک سرویس بهداشتی و حمام ساخته شود.

از آنجا به دیدن 5 خانواده دیگر نیز رفتیم. شرح سه تایشان را که جالب بود برایتان می گویم:
یکی خانواده دامن افشان که چهار خواهر و دو برادر بودند. از این خانواده یک کودک جزء فرشته های مؤسسه است. برادر بزرگتر خانواده ازدواج کرده و وضع مالی خوبی داشت اما هیچ کاری با خانواده نداشت؛ ولی 5 تای دیگر خیلی هوای هم را داشتند و چون مادر و پدرشان فوت شده بودند خودشان خانه را اداره می کردند. خواهر بزرگ 26 ساله و خواهر بعدی 23 ساله بود که در استخدام آموزش پرورش بود و عمده بار زندگی بر دوش ایشان بود. ابراهیم 21 ساله بود و اصرار داشت ازدواج کند ولی خواهران می گفتند تا 30 سالگی نمی گذاریم ازدواج کند و باید مرد خانه ما باشد. این خانواده بسیار خوش مشرب و مهربان بودند، وقتی با آنها صحبت می کردیم انگار هیچ غمی در دنیا وجود ندارد.
خانواده دیگر فلاحی بود. این خانواده سه کودک داشتند که دو تای آنها جزو فرشته های مؤسسه بودند. یکی از آنها مریم خانم بود که دارای معلولیت جسمی بود و توان ایستادن نداشت. مریم خانم کلاس چهارم بود و بسیار شیرین و مؤدبانه صحبت می کرد. آنقدر این خانواده ها با صفا بودند که همه ما را تحت تأثیر قرار داده بودند؛ گویی خدا بخشی از وجودش را در آن خانه ها به ودیعه گذاشته بود. همچنین به دیدار خانواده روشنی که توسط مؤسسه برایشان منزل و سرویس بهداشتی و حمام ساخته شده بود رفتیم.
ساعت 22:30 شده بود و باد شدیدی می وزید. با توجه به اینکه دیروقت بود تصمیم گرفتیم به قلعه گنج برگردیم.

ساعت 7 صبح بیدار شدیم. من و آقای قدمگاهی و الف بعد از صرف صبحانه به سمت روستای چاه دادخدا در 70 کیلومتری قلعه گنج حرکت کردیم. بخش عمده ساخت منازل مؤسسه در این روستا انجام شده است. ابتدا به دیدن خانم عبدالله پور و همسرشان رفتیم. خانم عبدلله پور کارهای بازرسی و اهدا مبلغ 41 کودک را در آن منطقه بر عهده دارند.

بعد از دیدن چند خانواده ساعت 9 صبح آقای رضا فلاح که کار ساخت و سازها را انجام می دهد همراه ما شد و به دیدن منزل خانواده جشان رفتیم. این خانواده متشکل از مادر و سه کودک است و مؤسسه افتخار داشته تا برایشان منزل و سرویس بهداشتی و حمام بسازد. همچنین دو رأس بز نیز به این خانواده به رسم امانت داده شده که دو بزغاله نیز بدنیا آورده اند. آقای فلاح می گفتند وقتی در حال ساخت منزل یا سرویس بهداشتی هستم همینکه خوشحالی خانواده ها را می بینم انرژی می گیرم تا با سرعت بیشتر کار را برایشان به اتمام رسانم. سپس به دیدن خانواده تابش فر رفتیم. مؤسسه برای ایشان نیز یک منزل بهمراه سرویس بهداشتی و حمام ساخته است. قبل از ساخت منزل، این خانواده در یک اتاق محقر زندگی می کردند.

از آنجا به روستای اردوگاه رفتیم. در این روستا نیز مؤسسه توانسته برای خانواده کیانپور منزل بسازد. پدر کیانپورها دو زن داشته که پدر و یکی از همسران فوت می کنند و در حال حاضرهمسر دیگر بایستی 7 کودک را اداره کند. نکته جالب توجه در مورد این منازل این بود که داخل خانه ها بسیار تمیز و همه چیز با سلیقه در همان مکان محدود قرار داده شده بود.

از آنجا به دیدن یکی دیگر از خانواده ها رفتیم که خیلی منقلبمان کرد. این خانواده شامل یک مادر پیر و دو دختر 30 و 40 ساله بود که هر دو نابینا بودند و در نهایت فقر زندگی می کردند. قرار شد برای این عزیزان نیز ماهانه ای از طرف مؤسسه وصل شود و از آنجا که آرزوی سفر به مشهد داشتند و تا کنون مشهد نرفته بودند، قرار بر این شد که ماه شعبان به همراه خانم عبدلله پور مشرف شوند.

از آنجا جهت بازدید از دو سرویس بهداشتی ساخته شده توسط مؤسسه رفتیم ولی چون هنوز تانکر آب آنها قرار داده نشده بود قابل استفاده نبودند. با آقای فلاح قرار گذاشتیم که از ماهانه ایتام این خانواده ها به عنوان قسط کم و برایشان تانکر تهیه کنند.
از آنجا به روستای مزرعه رفتیم. در آنجا یک گروه جهادی به کمک آقای حسنی مدرسه ای ساخته بودند و آقای الف قول دادند تا مبلغ 10 میلیون تومان جهت تجهیز مدرسه هزینه نمایند.
دیگر ظهر شده بود و به سمت قلعه گنج بازگشتیم تا پس از نماز و صرف ناهار به دیگر نقاط سرکشی کنیم. بعد از صرف ناهار و کمی استراحت ساعت 15 تصمیم گرفتیم ابتدا به زهکلوت و از آنجا به شهرستان رودبار جنوب برویم. فاصله زهکلوت تا قلعه گنج 130 کیلومتر است. نکته جالب توجه در مورد منطقه قلعه گنج و رودبار جنوب این است که در فواصل کوتاه روستاهای کوچک وجود دارد و یک روستا ممکن است از 30 خانوار تشکیل شده باشد. منطقه زهکلوت نیز مانند قلعه گنج از کم آبی رنج می برد. در بین راه به 5 خانواده از ایتام مؤسسه که ساکن همین روستاها بودند سر زدیم. در بین راه به منطقه صحرایی رسیدیم که رمل بود؛ پیاده شدیم و در رملها کمی تفریح کردیم. با اینکه عمده مسیر خشک بود ولی در برخی مناطق باغستان و جالیزهای بسیار زیبایی وجود داشت که حکایت از وجود موتور آب در آن نقطه داشت. باغات اغلب خرما و مرکبات بود و در جالیزها نیز هندوانه کاشته بودند و مزارع گندم زیادی هم وجود داشت.

برخی منازل که در بین راه بازدید کردیم

نمونه سرویس های بهداشتی ساخته شده برای برخی خانواده ها

نزدیکی های مغرب به زهکلوت رسیدیم. رودبار جنوب و زهکلوت از مناطقی است که جدیداً تحت حمایت مؤسسه قرار گرفته است. ابتدا با خانم سابقی رابطمان در رودبار جنوب تماس گرفتیم. ایشان حافظ 8 جزء قرآن هستند. با همراهی ایشان به دیدن 4 خانواده از ایتام رفتیم. به نظر بنده یکی از خانواده ها چندان نیازمند نبودند ولی سه تای دیگر نیازمند بودند و در این زمینه و معیارهای انتخاب خانواده ها توضیحاتی به ایشان ارایه شد. بدلیل کمبود وقت از آنجا سریع به سمت رودبار جنوب حرکت کردیم. پس از طی 60 کیلومتر به رودبار جنوب رسیدیم. ساعت 21 شده بود. ابتدا به منزل خانم جاویدان رفتیم و نماز را در منزل ایشان اقامه کردیم. ایشان مسئول رسیدگی به امور ایتام مؤسسه در رودبار جنوب و زهکلوت هستند و خانم سابقی نیز زیر نظر ایشان فعالیت می کنند. صحبتها و شخصیت خانم جاویدان بسیار ما را تحت تأثیر قرار داد. ایشان ایتام را مانند بچه های خودش می دانست و در صحبت هایش عشق به بچه ها موج می زد. ابتدا به سمت منزل یکی از ایتام حرکت کردیم. همه مسیر را در بیابان بودیم و هیچ چیزی پیدا نبود. شاید 15 کیلومتر رفتیم تا به منزل خانواده جهش رسیدیم. کل زندگی این خانواده یک کپر بود و در کنار منزل خواهرشان زندگی می کردند. حتی کولرهم نداشتند و من تعجب کردم که در گرمای تابستان چگونه در آن زندگی می کنند. خانم جهش گفت روزها در مزرعه دیگران کار می کند. ایشان می گفتند زمینی در کنار پمپ بنزین از شوهرشان به ارث رسیده است که دارای مجوز برای ساخت منزل نیز می باشد. ما به ایشان نیز قول دادیم که با کمک خیرین برایشان منزل و سرویس بهداشتی بسازیم.

ساعت 11 شب بود و ما به مسیر خود برای دیدار از یکی دیگر از خانواده های ایتام براه افتادیم. این خانواده داستان بسیارغم انگیزی داشت. مادری جوان بدلیل خودکشی همسرش دچار افسردگی حاد شده بود و این در حالی بود که کودکی شیرخوار داشت. مادر در کنار خانواده خود زندگی می کرد و مادر بزرگ کودک به ما گفت که دخترش حاضر است برای درمان به روان پزشک نیز مراجعه کند و قول دادند دوره درمان را تکمیل نمایند و نیمه کاره آن را رها نکنند.
از آنجا به دیدن خانواده دیگری رفتیم. سپس به اصرار خانم جاویدان برای صرف شام آن هم در ساعت 1 نیمه شب به منزل ایشان برگشتیم. با محبت بسیار برایمان غذا درست کرده بودند. خانم جاویدان شخص بسیار وارسته ای بود. ایشان حافظ کل قرآن کریم و دانشجوی پرستاری بودند. برخی از بچه ها را خودشان تا کرمان که حدود 300 کیلومتر فاصله دارد برده بودند و چند روز هم در بیمارستان در کنار کودکان مانده بودند.


پذیرایی خانم جاویدان از ما

بعد از صرف شام به سمت قلعه گنج حرکت کردیم و ساعت 3 بامداد به قلعه گنج رسیدیم. روز بعد به سمت بندر عباس حرکت کردیم و ظهر به آنجا رسیدیم. بعد از اقامه نماز و صرف ناهار به موزه مردم شناسی سری زدیم واز آنجا چند ساعتی را به ساحت خلیج فارس رفتیم. سپس به فرودگاه رفتیم و به سمت تهران حرکت کردیم.


نقشه استان کرمان