حدود پانزده سال قبل بود كه تصميم گرفتم در اين راه تلاش و كوشش خود راشروع كنم.روز اول ماه تموز سال 1959 م به قاهره رفتم و با رئيس پيشين الازهر،شيخ محمود شلتوت درباره مساله سنى و شيعه كه از قرنها پيش ميان مسلمانان جدايى انداخته است،صحبت كردم.به شيخ گفتم،اين اختلاف در دوران بنى اميه شروع شد و در زمان بنى عباس و بعد در عصر تركان عثمانى ادامه يافت.و ما همواره پيامدهاى آن را تحمل مىكنيم،و پيوسته باعث جدايى مسلمانان شده و تخم كينه و بد بينى را ميان آنها مىپاشد،و هر دو گروه را وادار مىكند تا تهمتهايى به يكديگر بزنند كه ساحت هر دو گروه از آنها مبراست.و چه بسيار مؤمنان با اخلاص در دين خدا فداى اين تهمتهاى ناروا مىشوند. به شيخ از هر گفتم كه شيعه اماميه هيچ گونه امتياز و برترى نمىخواهد،تنها خواسته آن اين است كه جهان اسلام بداند تعاليم امام صادق (ع) و ساير امامان اهل بيت (ع) از نظر ارزش و درستى كمتر از تعاليم پيشوايان چهار مذهب نيست.و اين تعاليم كه شيعه بر مبناى آن حركت مىكند شايسته احترام تمام مسلمانان است.
و براستى كسانى كه پيرو آن تعاليمند مسلمانان صحيح الاسلام و مؤمنانى با ايمان كاملند،در حد پيروان مذاهب چهارگانه!و اعلانيهاى را كه شيخ الازهر در اين راه صادر فرمايند قدمى اصولى در راه وحدت اسلامى خواهد بود. شيخ ازهر،آن روز از من پرسيد:آيا براى حل اين مشكل كافى نخواهد بود كه مذهب جعفرى در الازهر تدريس شود؟من جواب منفى دادم.و دو علت را به ايشان ياد آورى كردم: (1) تدريس مذهب جعفرى دليل بر اين نمىشود كه الازهر و شيخ آن به درستى اين مذهب ايمان دارند.چون امكان دارد،الازهر مقرر كند كه نظريه ماركسيسم تدريس شود،وليكن آن دليل نمىشود كه شما به درستى آن اعتقاد داريد. (2) ديگر اين كه تدريس اين مذهب در الازهر چه بسا موجب آشنايى چند صد نفر از دانشجويان الازهر با اين مذهب شود.و هدف ما اين نيست كه تنها چند صد دانشجو به درستى تعاليم مذهب جعفرى پىببرند.بلكه هدف ما اين است كه ميليونها مسلمان ازدرستى تعاليم اهل بيت پيامبر (ص) آگاه شوند و اين كار نشدنى است مگر اين كه شما فتوايى مبنى بر مساوات بين مذهب جعفرى و مذاهب چهارگانه صادر بفرماييد.بعد آن فتوا منتشر شود و با تمام وسايل تبليغى به اطلاع عموم برسد.و به اين ترتيب ميليونها مسلمان يكباره با حقيقتى كه صدها سال ناشناخته مانده است آشنا شود. آن شيخ بزرگ بزودى اين دعوت خير خواهانه را پذيرفت و روز بعد از ديدار من با ايشان، داماد و محرم رازش استاد احمد نصار،از من بازديد كرد و به من مژده داد كه شيخ به دعوت من لبيك گفته و فتواى خود را راجع به آن موضوع صادر فرموده است.همان وقتبه همراه وى براى سپاسگزارى نسبتبه عمل تاريخى بزرگش خدمتشيخ شتافتم.
و شيخ پيش از انتشار،عبارت فتوا را براى من خواند. و در روز هفتم ماه تموز سال 1959 فرستنده هاى راديوى خاورميانه و نشريه هاى مصرى و ديگران نص فتواى شيخ را پخش كردند. البته شيخ بزرگ فتواى خود را در عبارت پاسخ بر پرسشى كه از او به عمل آمده بود به شرح زير صادر فرمود: «بعضى از مردم عقيده دارند كه بر يك فرد مسلمان واجب است-براى اين كه عبادات و معاملاتش به صورتى صحيح انجام گيرد-از يكى از چهار مذهب مشهور پيروى كند.در صورتى كه مذهب شيعه اماميه و شيعه زيديه در ميان آن چهار مذهب نيست.پس آيا شما با اين عقيده به صورت مطلق موافقيد و به طور مثال تقليد از مذهب شيعه اماميه دوازده امامى را منع مىكنيد؟ جوابى كه لطف فرمودهاند به شرح زير است: اولا:براى هر كسى كه اهل اجتهاد و صاحب نظر نيست جايز است كه از هر مذهبى از مذاهب دانشمندانى كه اطمينان به علم و تقواى ايشان دارد،تقليد كند،به شرط اين كه آن مذهب از راه مطمئن-از طريق شنيدن و يا نقل كسى-به او رسيده باشد. و نبايد به نوشته بعضى از كتابها توجه شود كه مذاهب اسلامى قابل تقليد رامنحصر به چهار مذهب مشهور كردهاند.و همچنين به گفته كسانى كه گفتهاند،هر كس از مذهبى تقليد كرد حق ندارد از مذهب ديگرى پيروى كند.و در اين باره نظر شيخ عز الدين بن عبد السلام چنين است:
مردم همواره از هر عالمى كه پيش آمد-بدون مقيد ساختن به مذهبى و بدون هيچ گونه اعتراض بر فردى از سؤال كنندگان-مسائل خود را مىپرسيدند تا اين كه اين مذاهب و پيروان متعصب آنها پيدا شدند.به طورى كه يك فرد مقلد از گفته پيشواى خود با همه دورى نظر او از دلايل شرعى به صورت تقليد پيروى مىكند گويى كه او پيامبرى مرسل است!و اين دور افتادن از حقيقت و انحراف از راه صواب است كه هيچ خردمندى آن را نمىپسندد. ثانيا:لفظ«شيعه»كه پيروان على (ع) و فرزندان او-به طور خاص-به آن شهرت يافتهاند از واژه مشايعتبه معنى پيروى گرفته شده است.زيرا شيعه هر شخصى ياران و پيروان او هستند… ثالثا:گروهى هستند كه به على (ع) انتساب دارند كه همان پيروان هدايتشده وى مىباشند.. .و از جمله اين پيروان شايسته،طايفه معروف به«جعفريه»و يا«اماميه اثنى عشريه»است. رابعا:اين گروه معروف داراى اصول مايه گرفته از قرآن مجيد،و سنت پيامبر خدا (ص) هستند كه از طريق امامان عقيدتى و شريعتى خود نقل كردهاند.و هيچ اختلافى ميان ايشان و مذاهب اهل سنت وجود ندارد كه بزرگتر از اختلاف ميان بعضى از مذاهب سنتبا بعضى ديگر باشد.زيرا كه ايشان به اصول دين به همان صورت كه در قرآن كريم و سنت متواتره رسيده است معتقدند،همچنان كه معتقدند به همه آن چه كه ايمان به آن لازم است،و تمام احكامى كه بطور مسلم از ضروريات دين است و با نپذيرفتن آنها افراد از اسلام خارج شوند. خامسا:مذهب فقهى ايشان،تدوين يافته و در كتابها با اسناد و دلايل خود نوشته شده است،و نويسندگان اين كتابها و همچنين افرادى كه از آنان كمك گرفتهاند،معروفند،و راه و روش علمى و مقام فقهى ايشان در بين دانشمندان محفوظ است.»
-نشريه كفاح (بيروت) ص 7 تاريخ 8 تموز سال 1959 به نقل از روزنامه مردم (مصر) تاريخ 7 تموز سال 1959.
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر