سيد جمال الدين اسدآبادي را به يک روايت سرسلسله نهضتهاي اصلاحي در جوامع اسلامي مي دانند، زيرا در دو قرن اخير رابطه ميان مسلمانان و دول غربي، به رابطه ميان استعمارگر و مستعمره تبديل شده بود و نقش بي بديل سيد جمال در مبارزه با پديده استعمار بر کسي پوشيده نيست. به عقيده بسياري از انديشمندان تجديد حيات اسلامي در ميان مسلمانان و کشورهاي اسلامي، محصول فرايند استعمار و عملکرد آن در کشورهاي اسلامي بوده است.
«خورشيد احمد» يکي از نويسندگان مسلمان، رابطه استعماري غرب، نسبت به کشورهاي اسلامي را، بستر مناسبي براي تبيين تجديد حيات مسلمانان مي داند. به باور وي، فرايند استعماري غرب در جهان اسلام، چهار اثر مهم بر کشورهاي اسلامي داشته است که اگر هر کدام از آنها به نحو مطلوب مورد بررسي قرار گيرد، مي تواند مبنايي براي ارايه تحليل هاي مناسب از روند نهضت اصلاحي و تجديد حيات اسلامي در ميان مسلمانان باشد. در نگاه «احمد» آثار فرايند استعماري عبارتند از:
الف- غيرمذهبي کردن نهادهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي. به عبارت ديگر ترويج انديشه سکولاري در جوامع اسلامي. ب- وابستگي شديد نهادهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي کشورهاي اسلامي به غرب و اجراي نظريه خطي توسعه که همان راه طي شده غرب را کشورهاي اسلامي نيز پيمايند ج- قطب بندي کردن نظام آموزش در کشورهاي اسلامي، بر محور ايجاد نهادهاي آموزشي نوين در کنار نهادهاي آموزشي سنتي. محصول نهادهاي آموزشي نوين در جوامع اسلامي، نخبگان جديدي بودند که با مردم آن جوامع، بيگانه بودند. د- ايجاد بحران در رهبري سنتي جوامع اسلامي و تحميل رهبري سياسي از خارج به اين کشورها که از اعتماد مردم برخوردار نبودند. (حميد احمدي، آينده جنبش هاي اسلامي در خاورميانه، طرح يک چارچوب نظري، فصل نامه مطالعات خاورميانه، تابستان و پاييز 1377، ص 59) در نگاه خورشيد احمد، شرايط به وجود آمده در کشورهاي اسلامي موجب شد که عده اي به فکر چاره جويي و راههاي خروج از اين وضعيت در آيند.
به نظر وي به طور کلي دو گروه در صدد چاره جويي برآمدند؛ گروه نوگرا و گروه اسلام گرا. گروه نوگرا، عده اي از نخبگان سياسي بودند که، تنها راه غلبه بر عقب ماندگي کشورهاي اسلامي و درمان دردها را، تقليد و پيروي از غرب و تمدن غربي مي دانستند. خورشيد احمد اين نوع چاره جويي را استراتژي نوگرايي مي نامد. گروه دوم که اسلام گرايان بودند، بر اين عقيده بودند که دوري مسلمانان از روح اسلام و آموزه هاي ديني علت اصلي عقب ماندگي جوامع اسلامي است و بازگشت به سنت اسلامي تنها راه جلوگيري از انحطاط اين جوامع مي باشد. اين گروه هر چند در دوري مسلمانان از روح آموزه هاي اسلامي اشتراک نظر داشتند، ولي نوع برخورد و مواجهه آن با غرب يکسان نبود، لذا به دو گروه تقسيم مي شوند؛ عده اي از اينها، که ديدگاه سلفي دارند، رويکرد پوزش طلبانه نسبت به وضع به وجود آمده داشتند، اينان مظاهر تمدني غرب را انکار مي کردند و تأکيد و اصرار بر حفظ سنتهاي کهن ديني و مذهبي به همان شيوه قبلي و بدون ايجاد هر گونه تفسير يا اجتهاد تأکيد مي نمودند. مثال عيني اين رويکرد در حکومت طالبان تجلي واضح داشته است. خورشيد احمد اين نوع نگرش و تفکر را استراتژي مقاومت حفاظتي مي نامد. (همان، ص 60) گروه دوم، عده اي ديگر از مسلمانان بودند که نسبت به عقب ماندگي جامعه خود، راه متعادلي را در پيش گرفتند. آنها بر اين باور بودند که بايد غرب را به عنوان يک تمدن پيشرفته مادي، در نظر گرفت و اين تمدن جنبه هاي مثبت و منفي دارد، لذا غرب را بايد شناخت و بر اساس فهم و شناخت خود با غرب مواجهه داشت، از سوي ديگر اسلام نيز خود داراي تمدني بوده است و بايد به ميراث آن توجه کافي داشت. لذا اين عده خواستار استفاده از آموزه هاي اسلامي به عنوان يک جنبش سياسي- اجتماعي بودند. خورشيد احمد اين طيف از مسلمانان را با رويکرد استراتژي تجديد حيات اسلامي معرفي مي کند و معتقد است ريشه بيشتر جنبش هاي اسلامي در دو قرن اخير، در اين رويکرد قرار دارد (همان، ص 60) نهضت اسلامي واصلاحي سيد جمال نيز در اين طيف قرار مي گيرد.
* دردهاي جوامع اسلامي
در ميان بسياري از انديشمندان و مبارزان، وقتي از دردهاي جوامع اسلامي سخن به ميان مي آيد، عموماً اين مسأله به استعمار و نفوذ غربي ها سوق داده مي شود و کساني که به نظريه توطئه عميقاً باور دارند، همواره مي گويند: «کار، کار انگليس است». اما سيد جمال الدين اسدآبادي قريب به دو قرن پيش وقتي دردهاي جوامع اسلامي را برمي شمارد، کفه سنگين ترازوي مشکلات و دردها را متوجه خود جوامع اسلامي مي داند و بر اين باور است که جوامع اسلامي بايد اين مشکلات را رفع نمايند و به نظر مي رسد سيد مي خواهد تأکيد کند که در صورت رفع موانع و دردهاي داخلي، خود به خود درد خارجي، ظهور و بروز، نخواهد داشت. سيد جمال دردهاي ذيل را در جوامع اسلامي تشخيص داده بود که اکنون در برخي از جوامع اسلامي نيز همان دردها مشهود است. استبداد حکام، جهالت و بي خبري توده هاي مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن، نفوذ عقايد خرافي در انديشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستين؛ جدايي و تفرقه سياسي مسلمانان به عناوين دين مذهبي و غيرمذهبي و نفوذ استعمار غربي (مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، انتشار صدرا، 1372، ص 20) شهيد مطهري درباره دردهاي موجود در جامعه و درمانهاي پيشنهادي سيد، معتقد است: سيد جمال هر کار ممکن را براي درمان دردها، انجام داد. سيد براي چاره اين دردها و بدبختي ها از همه مسايل ممکن مانند مسافرتها، تماسها، سخنراني ها، نشر کتاب، مجله، تشکيل حزب و جمعيت، حتي ورود و خدمت در ارتش بهره جست. در عمر 60 ساله خود (1314 – 1254 ه_. ق) ازدواج نکرده و تشکيل عائله نداد زيرا با وضع غيرثابتي که داشت وهر زماني، در کشوري به سر مي برد و گاهي در تحصن يا تبعيد يا تحت نظر بود، نمي توانست مسؤوليت تشکيل خانواده را برعهده گيرد. (مرتضي مطهري، پيشين)
* درمان هاي جوامع اسلامي
سيد جمال در نوشته هاي متعددي که داشت درمان دردهاي جوامع اسلامي را در چند امر ذيل خلاصه مي کند – البته سيد در ضمن بيان درمان، اشاره اي نيز به درد دارد- درمان هاي مورد نظر سيد عبارتند از: مبارزه با خودکامگي مستبدان، مجهز شدن به علوم و فنون، بازگشت به اسلام نخستين، ايمان و اعتماد به مکتب، مبارزه با استعمار خارجي، اتحاد اسلام، دميدن روح پرخاشگري و مبارزه و جهاد در کالبد جامعه اسلامي و مبارزه با خودباختگي در برابر غرب. در ذيل به چند مورد از موارد فوق پرداخته مي شود.
الف- مبارزه با خودکامگي مستبدان
سيد درباره اين درد معتقد است که تمام مشکلات موجود در جامعه انساني به خاطر وجود استبداد و خودکامگي است، زيرا در نظر وي استبداد ويژگي هاي ذيل را در جامعه به وجود مي آورد: «ملت را با تصرفات خود در پرتگاه تباهي و سقوط قرار مي دهد و پرده جهل بر چشمهاي آنان مي کشد و حوادث فقر و گرسنگي را به بار مي آورد و در سلطه خود، از جاده عدل خارج مي گردد و دردهاي تازه از ستم مي گشايد و قوي بر حقوق ضعيف غلبه پيدا مي کند و نظام مختل و اخلاق فاسد مي گردد و صداي ملت را کسي نمي شنود و نااميدي چيره مي گردد و چشم طمع به آن دوخته مي شود و دول فاتح چنگالهاي خود را در قلوب ملت فرو مي برند. (سيد جمال الدين اسدآبادي، گزيده عروَالوثقي، ترجمه عبدا… سمندر، ص 138) سيد جمال با وجود اينکه اعتقاد داشت تمام جوامع اسلامي را درد استبداد فرا گرفته و بر اين باور بود که مي توان با استبداد مبارزه کرد و آن را از بيخ و بن بر کند. سيد در عروَالوثقي مي نويسد: «اگر در ملت رمقي از حيات موجود و چيزي از آن به جا مانده باشد و خداوند خير آن را بخواهد، اهل رأي و صاحبان همت از افراد ملت، گرد مي آيند و براي از پا درآوردن اين شجره خبيثه، دست به دست هم مي دهند و پيش از آنکه اميد علاج قطع گردد و تخم ها و اجزاي زهرآهگين و کشنده آن را در همه ملت بپراکند، آن را ريشه کن مي کنند.» (همان) شهيد مطهري در اين باره اعتقاد دارد که خود سيد مبارزه عملي با استبداد را در جوامع اسلامي آغاز کرده بود و در خطبه هاي آتشين خود، مردم را به قيام دعوت مي کرد، مريدان خود را به مبارزه تحريک مي کرد، تا آنجا که قتل ناصرالدين شاه به تحريک او منتسب شد. (شهيد مطهري، پيشين، ص 21)
ب- مجهز شدن به علوم و فنون
سيد جمال معتقد بود که علوم را بايد با توجه به فايده و هدف آن فرا گرفت، لذا بر اين باور بود که نحو، معاني و بيان، منطق، فلسفه، فقه و اصول بايد متعلم را به درست گفتن، به شيوا بيان کردن، ارتباط برقرار کردن، نظام را اجزاي به هم پيوسته ديدن، احکام اداره جامعه اسلامي را در سنن و قواعد شريعت و حکمت قوانين را داشتن، وا دارد. اگر علوم مذکور، ويژگي فوق را نداشته باشد، چه فايده اي دارد؟ سيد نتيجه مي گرفت که يک مسلمان علاوه بر اينکه علوم قديمه را بايد کاربردي نمايد و هيچ منافاتي نيز در ميان علوم جديد و ديانت، نبيند. زيرا علوم جديد مثل رياضي و… از بديهيات است و هر کسي با آنها مخالفت نمايد، يعني دين من مخالف به بديهيات است. (سيد جمال الدين اسدآبادي، مقالات جماليه، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ص 96 – 93) لذا سيد پيشنهاد مي داد که علوم و فنون جديد، در هر سرزميني، به زبان مردم همان سامان عرضه شود، اين کار را موجب گستردگي و پايداري علوم و فنون در ميان مردم مي دانست، از اين رو تأکيد داشت که «تعليم و تعلم در مدارس به لغت وطنيه باشد». (همان، ص 81 – 80) البته «سيد» ضمن تأکيد بر فراگيري علوم و فنون جديد، همواره به مسلمانان توصيه مي کرد که اين علوم و فنون را بايد مسلمانان در خدمت اسلاميت و انسانيت به کار گيرند و در راه به دست آوردن آن، استقلال داشته باشند و از تقليد و وابستگي بپرهيزند. (محمد جواد صاحبي، انديشه اسلامي در نهضت هاي اسلامي، ص 94)
ج- بازگشت به اسلام نخستين
اسلام نخستين در نظر سيد جمال، يعني دور ريختن خرافات و پيرايه هايي که در طول تاريخ به اسلام بسته شده است. سيد يکي از کژفهمي هاي زمان خود را، توسل به قضا و قدر در هر مورد مي دانست. ايشان مي گويد، مثل اينکه اکثر مسلمانان از عوام و خواص، معني قضا و قدر را اين گونه فهميده اند که بايد انسان و اجتماع در راه هم آغوش شدن با فرشته مجد و بزرگواري ابداً تلاشي نداشته، براي رهايي از بردگي و اسارت هيچ جنبشي از خود نشان ندهد. به گونه اي که عده اي، احاديث مربوط به آخرالزمان را به اين معني گرفته اند که هيچ کس نبايد براي اصلاح و فلاح جامعه، کوچکترين حرکتي را بنمايد. (محمدجواد صاحبي، پيشين، به نقل از مصاحبه سيد جمال با عبدالقادر مغربي) «سيد جمال» قرآن و احاديث اسلامي را در راستاي خير و صلاح جامعه در هر زمان مي داند و استفاده ناصحيح از احاديث را موجبات رخوت در امت اسلامي برمي شمرد.
د- اتحاد اسلام
سيد جمال يکي از پيشگامان اتحاد جهان اسلام بوده است. هر چند «محيط طباطبايي» در برخي از آثار خود عنوان کرده که نادرشاه پيشتر نيز اين انديشه را داشته است، ولي سيد گامهاي اساسي نظري و عملي در اين زمينه برداشته است. البته مراد سيد از اتحاد، تنها اتحاد مذهبي نبود، بلکه اتحاد سياسي و مبارزه اي هم مدنظر بوده است، زيرا در نگاه ايشان عقب ماندگي و شکست مسلمانان نتيجه تفرقه و تشتت آنان است. در نظر سيد اصولاً اتحاد و همبستگي مسلمانان در مقام ثبوت احتياج به هيچ استدلال و برهان ندارد، زيرا سيد معتقد است «اتحاد و همبستگي براي تقويت ولايت اسلامي، از قوي ترين ارکان ديانت محمدي و عقيده به آن از ابتدايي ترين عقايد، نزد مسلمانان است که در آن احتياج به استادي که آن را تعليم بدهد و يا کتابي که آن را ثابت بسازد و يا رساله اي که آن را نشر کند، ندارند.» (گزيده عروهالوثقي، ص 94)
«سيد» در مقام اثبات بر اين باور است که «اتحاد کلمه» کليد تمام پيروزيهاست و اگر اتحاد در ملتي پديدار شود، فتح و نصرت با آنان خواهد بود. سيد در اين باره بر اين ناموس خداي اشاره دارد و مي نويسد: «اين ناموس خداوندي را در جمعيتهاي بشري ملاحظه مي نماييم که نصيب هر يکي از هستي، تنها به مقدار بهره اي است که از اتحاد برده و پيمانه عظمت آن به حساب کارايي آن در پيروزي است.» (همان، ص 98) و از سوي ديگر سيد اعتقاد داشت، در صورت بروز تفرقه، ذلت و عذاب طولاني در انتظار قوم متفرق است و خداوند هيچ قبيله اي را هلاک نساخته، مگر پس از اينکه به تفرقه گرفتار شدند و به نفاق مبتلا گشتند که باعث ذلت طولاني و عذاب سخت و فنا سرمدي آنان گرديد. (همان) سيد جمال، مسلمانان را با توجه به آيات قرآن مؤمنين مي خواند و از آيه معروف استفاده مي کند که «انما المؤمنون اخوه» وقتي مؤمنان برادر باشند، در اين صورت آنان با اتحاد مي توانند به فتح و ظفر دست پيدا نمايند. سيد جمال معتقد است که «اتحاد و پيروزي دو ستون قوي و دو رکن استوار از ارکان ديانت اسلامي است و هم دو فريضه حتمي بر کسي است که متمسک به اين عقيده است، و کسي که امر خداوند را در آنچه در اين دو فرض شده، مخالفت کند، مستوجب خشم خداوندي و شرمساري در دنيا و عذاب در آخرت مي گردد.» (گزيده عروَالوثقي، ص 102 – 99)
ه_ – دميدن روح جهاد
شهيد مطهري در کتاب پيرامون انقلاب، درباره علل پديداري انقلاب ها، مي نويسد: «نارضايتي از وضع موجود، خواستار وضع مطلوب و بعلاوه خشونت و پرخاشگري، عنصر اساسي هر انقلاب است. ايشان در کتاب نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير نيز مي نويسد، سيد جمال که مي خواست مسيح وار، بار ديگر روح اسلام راستين را به پيکر مسلمانان بدمد و غيرت اسلامي آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پيش کشيد و فراموش شدن اين اصل را عامل بزرگي براي انحطاط مسلمانان تلقي کرد. (نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 28) سيد جمال در ارايه نسخه تجويزي جهاد، ضمن بررسي آيين مسيحيت و اسلام، بر اين باور است که دين مسيح بر مسالمت و صلح دعوت مي نمايد، ولي در اسلام بحث مجاهدت و جهاد در راه خدا وجود دارد ولي در عين حال مي بينيم که کشورهاي مسيحي بر کشورهاي اسلامي سلطه يافته اند و کشورهاي اسلامي با وجود دارا بودن مؤيدات مذهبي، در اين راه پيشقدم نبوده اند و حکم جهاد و لوازم مرتبط به جهاد را فراموش کرده اند و پس از فراموشي به سلطه اجانب نيز تن داده اند.
سيد در اين ارتباط مي نويسد: به رأي العين، ابصار مي کنند که مدعيان اسلام در اين حکم که في الحقيقه اول فرض ايشان است، چنان تهاول و تساهل ورزيده در طلب لوازم عمل تحصيل قدرت به کاهلي و کسالت و نسيان و غفلت گذرانيده اند که جميع ارباب ملل و اصحاب دول از ايشان پيش افتاده اند و ايشان در احکام نظام و غيرها من تلک المهام لامحاله به تقليد ديگران محتاج شده اند و بسياري از ايشان در تحت شرايط اجانب افتاده در مقابل معاندان و مخالفان دين انواع خشوع و خضوع به ظهور مي رسانند (سيد جمال الدين حسيني پايه گذار نهضت هاي اسلامي، ص 395 – 394) به باور سيد، انگليس دشمن اصلي کشورهاي اسلامي است و درصدد نابودي اسلام و مسلمانان است. لذا سيد در برابر حکومتي که مصمم به نابودي اسلام بوده، راهي جز توسل به جهاد و خشونت عليه آن حکومت نداشته است.
سيد در اين باره مي نويسد: ما مي دانيم که همه مسلمانان و مردم وطن پرست، فرض ذمه خود مي دانند تا در حدود طاقت و امکان، در جهت خلاف مسير انگليسي ها به حرکت درآيند و موانع را بر سر راه ايشان ايجاد کنند تا بدين ترتيب وظايف ديني و ملي خويش را به سر برسانند و براي تحريک به چنين عملي شريف، به فرمان سلطاني نيازي ندارند. چونکه قانون مندي هاي طبيعي و شريعت خداوندي در هر ملت و به هر يک از سرزمين ها، از هر شخصي، حمايت از وطن و دفاع از محروسه آن را تقاضا دارد و مرگ را در راه طرد عصيان گران خاک و وطن، مجاز و حتي واجب مي گرداند و هر صاحب انديشه را به اتخاذ تدابير لازم در برابر مکر حيله گران و پرهيز از ارواح شرير و ناپاک وامي دارد. (عروَالوثقي، ص 189) شهيد مطهري در بررسي نهضت اسلامي معتقد است که سيد، انگلستان رانه تنها قدرتي استعماري، بلکه دشمن مسلمانان مي دانست و معتقد بود که هدف انگلستان نابودي اسلام است، چنانکه يکبار نوشت: انگلستان از اين رو دشمن مسلمانان است که اينان از دين اسلام پيروي مي کنند، انگلستان هميشه به نيرنگهاي گوناگون مي کوشد تا بخشي از سرزمين هاي اسلامي را بگيرد و به قومي ديگر بدهد. (نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 29)
و- مبارزه با خودباختگي در برابر غرب
قرون 18 و 19، قرون پيشرفت و بالندگي غرب بود و عده اي از مسلمانان در مواجهه با غرب، غرب گرا شدند و خود را در مقابل غرب، به يک موجود خودباخته تبديل کردند و سرانجام مرعوب و مجذوب غرب گرديدند و از اينکه شرق اسلامي بتواند در برابر غرب مسيحي به نحوي، چه به شکل رقابت و چه به شکل مبارزه قدعلم نمايد مأيوس بودند. گويند ناصرالدين شاه در بازگشت از يکي از مسافرت هاي فرنگ، به صدراعظم خود گفت: صدراعظم! هرگز به غرب نخواهيم رسيد. تو فقط کاري بکن تا من زنده هستم صدايي از کسي بلند نشود. (نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 29) «سيد» نيز با مشاهده اين خودباختگي به ويژه در آثار سيد احمد خان هندي، در عروَالوثقي مقالاتي نوشت و دو اثر ديگر نيچريه و تفسير مفسر را به رشته تحرير درآورد.
سيد در تمام مطالب خود سعي کرد اين خودباختگي را از ذهن و فکر مردم مسلمان دور کند. لذا در يکي از مقالات خود در عروَالوثقي، اسطوره معروف «مسجد مهمان کش» که در جلد سوم مثنوي معنوي مولوي است، به شکل ديگري بيان کرد و از آن نتيجه گرفت که غرب و فرنگ يک تابو است و بايد با آن مبارزه کرد. داستان بنا به نقل سيد به شرح ذيل است: «بيرون شهر پرستشگاهي بود که مسافران به هنگام شب از ترس تاريکي به درون آن پناه مي بردند، ولي هر کسي که درون آن مي رفت، به طرز مرموزي درمي گذشت. کم کم همه مسافران از اين پرستشگاه ترسيدند… تا سرانجام مردي که از زندگي بيزار و خسته شده بود، ولي اراده نيرومند داشت، به درون پرستشگاه رفت. صداهاي سهمگين و هراس انگيز از هر گوشه برخاست که او را به مرگ تهديد مي کرد، ولي مرد نترسيد و فرياد زد: پيش آييد که از زندگي خسته شده ام. با همين فرياد، يک باره صداي انفجاري برخاست و طلسم پرستشگاه شکسته شد و از شکاف ديوارهايش گنجينه هاي معبد پيش پاي مرد فرو ريخت. بدين سان آشکار شد که آنچه مسافران را مي کشته ترس از خطر موهوم بوده است… بريتانياي کبير چنين پرستشگاهي بزرگ است که گمراهان چون از تاريکي سياسي بترسند به درون آن پناه مي برند و آنگاه اوهام هراس انگيز، ايشان را از پاي در مي آورد. مي ترسم روزي مردي که از زندگي نوميد شده ولي همتي استوار دارد، به درون اين پرستشگاه برود و يکباره در آن فرياد نوميدي برآورد، پس ديوارها بشکافد و طلسم اعظم بشکند.
(حميد عنايت، سيري در انديشه هاي سياسي غرب، ص 100 – 99 به نقل از عروَ الوثقي، ص 424 – 223)
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر