بنام خدا
پاپ بنديکت شانزدهم در سخنراني خود اسلام را دين خشونت معرفي کرد. اين سخنراني در جهان اسلام با واکنشهاي بسيار زيادي روبرو شد. به عنوان مثال در شهر قم، تقريباً تمامي علما بيانيه هايي بر عليه پاپ صادر کردند، و متفکران رديه هاي متعددي بر عليه مطالب مطرح شده توسط پاپ ايراد نمودند. خلاصه اين سخنان پاپ هيجان و حرکت عظيمي در دنياي اسلام بپا کرد.
ولي نکته اي که در اينجا جلب توجه مي کند اينست که: حرفهاي پاپ هر چند تاکنون از زبان هيچ پاپي بطور رسمي بيان نشده بود ولي به هيچ وجه مطلب جديد و نقد جدیدی بر عليه اسلام نبود . در حقيقت مستشرقين و بسياري از اسلام شناسان غربي، از ساليان دور اسلام را به عنوان دين جنگ و شمشير معرفي نموده اند. حتي آن دسته از آنان که غرض سوئي هم به اسلام نداشته اند اين مطلب را بيان کرده اند. البته بيان اين مطلب از زبان ايشان، زياد هم عجيب نيست.
هنگامي که ما به تاريخ مراجعه کنيم، به روشني پيداست که تاريخ اسلام از ابتدا آميخته با جنگهاي متعدد بوده است. پيامبر اکرم (ص) در 10 سال پس از هجرت بيش از 70 غزوه و سريه داشتند. بعد از آن نيز فتوحات اعراب پيش آمد. در زمان امام علي (ع) هم حضرت تقريباً تمامي دوران کوتاه خلافتش , به جنگ با دشمنان گذشت. امام حسن (ع) نيز در جنگ با معاويه بود. و امام حسين(ع) هم در ميدان نبرد به شهادت رسيد. پس مي بينيم اين مطلب که مسيحيان مي گويند اسلام دين جنگ و شمشير است داراي مؤيدات تاريخي است. حتي متفکران مسيحي در مورد جنگهاي پيامبر (ص) منکر اين قضيه اند که اين جنگها همگي ماهيت دفاعي داشته اند ( مواردي مانند بدر موته و يا فتح مکه از اين قبيلند و ایشان می گویند این موارد فاقد ماهيت دفاعي مي باشند).
بنابراين، روشن است که مبناي اين نقد مسيحيان بر اسلام ريشه تاريخي دارد. و آنها با مطالعه تاريخ به اين موضوع رسيدند، بعد که ديدند اين نقد بظاهر محکمی بر اسلام است آنرا توسعه دادند تا جاييکه هر زمان که بين متفکران مسيحي و مسلمان بحث و مناظره اي درگيرد آنها سعي مي کنند بحث را به اينجا بکشانند و در نهايت هم بگويند اسلام دين جنگ و خشونت است در حاليکه مسيحيت دين صلح و دوست داشتن. ولي براستي حقيقت چيست…
در این مقاله سعي شده تا با مقايسه ديدگاه و تاريخچه جنگ در اسلام ومسيحيت,نظريه (اسلام دين خشونت)مورد نقد قرار گيرد. ما استدلال خود را در چند مرحله بازگو مي کنيم:
1- اسلام و جنگ
جنگ در اسلام تنها در صورتي مطلوب و معقول است که از مصاديق جهاد شمرده شود. که در اين صورت امري مقدس و از واجبات ديني شمرده مي شود. پس بايد توجه داشت که جهاد با جنگ تفاوت دارد.
جهاد چيست؟
جهاد در اسلام دو نوع دارد
1- دفاعي: هنگامي که کفار يا ياغيان به سرزمين حمله کنند، بر تمامي مسلمانان واجب است که از جان و مال و نواميس خود دفاع کنند به اين نوع جنگ، جهاد دفاعي مي گويند.
2- ابتدائي: با وجود شرائط خاص و حکم معصوم (و يا حاکم شرع) آنهم تنها براي گسترش قوانين حيات بخش الهي و نجات مظلومين مسلمان براي جهاد با کفار لشکر کشي نمايند.
2-مسيحيت و جنگ
ديدگاه مسيحيت به جنگ ديدگاهي کاملاً متفاوت است. مسيحيت جنگ را مطلقاً نفي مي کند. و آنرا پليد مي داند. آنها مي گويند اگر کسي برگونه راست تو سيلي زد ,گونه چپ خود را بياور (تا آنرا هم سرخ کند!).
ولي اين ديدگاه تا چه حد به واقعيت نزديک است؟به نظر مي رسد اين ديدگاه مخدوش باشد يکي از دلايل اين امر وجود قهرمانان و اساطير جنگي در تاريخ ملل است ؛ اساطير و قهرماناني که همواره از سوي مردم مورد احترام و تکريم مي باشند و نامشان در تاريخ جاودانه است. آيا منطقي است که بگوييم جنگها مطلقاً بد وپليد هستند ، ولي قهرمانان آنها همگي خوب اند. در واقع عوامل بسياري در حسن يا قبح جنگها نقش دارند که مهمترين آنها هدف از جنگ و مرام و مشرب جنگاوران است. در مورد قهرمانان و اساطير جنگي نيز همين گونه است. مطلقاً شما در کل تاريخ ملل، اسطوره اي نمي يابيد که قهرمان آن ظالم باشد ،بلکه همه اسطوره ها، انسانهايي جوانمرد بوده اند(حداقل بر اساس نقلهاي تاريخي) بنابراين روشن مي شود که اين ديدگاه روحانيون مسيحي کاملاً آرمانگرايانه و دور از واقعيت است و چه بسا يک نوع عوام فريبي محسوب شود.
2- تاريخ جنگ در اسلام
پيامبر اکرم (ص) در اولين جنگ اسلامي، نگرش اسلام به جهاد را نشان دادند. تا قبل از جنگ بدر رسم اعراب در برخورد با اسيران اينگونه بود که گردن او را با طنابي به چوبي که متصل به زمين بود مي بستند و سپس اسير را روي زمين نشانده و گردنش را از پشت قطع مي کردند. ولي پيامبر اکرم (ص) اينگونه عمل نکرد؛
وي فرمود هر اسيري که 10 مسلمان را سواد آموزد، آزاد است؛و اگر سواد ندارد، فديه دهد تا آزاد گردد. همچنين در جنگ احد، کفار شهداي مسلمين را مثله کردند،ولي پيامبر مطلقاً اجازه ندادند که کشته اي از کفار بدست مسلمين مثله شود. در فتح مکه نيز که پيامبر در قالب سرداران فاتح وارد مکه شدند در کمال جوانمردي تقريباً تمامي مکيان را بخشيدند و فرمودند: «اذهبوا انتم الطلقاء».
در تاريخ امام علي(ع) نيز مي بينيم که ايشان با دشمن نهايت مدارا را داشتند . حضرت پيش از شروع نبرد صفين قريب به 6 مرتبه سپاه معاويه را دعوت به متارکه از جنگ نمودند. در جنگ نهروان نيز پرچمي را در بخشي از ميدان گذاشتند و فرمودند هر که زير اين پرچم آيد در امان است. در دوران فتوحات عرب نيز، تاريخ حاکي است جنگاوران عرب با نرمي و احترام نسبت به ملل ديگر و اعتقاداتشان برخورد مي کردند. بعنوان مثال در فتح ايران، لشکرعرب با حدود 30000 سرباز در مقابل سپاه مجهز 120000 ايرانيان پيروز شد. دليل اصلي اين پيروزي، علاقه قلبي ايرانيان به اسلام بود. آنها شنيده بودند که پيامبري در شبه جزيره ظهور کرده، که دينش بر اساس عدالت و برادري است. در نتيجه از حکومت ظالم ساسانيان حمايت نکردند. [ساسانيان تنها در شورش مزدکيان 20000 تن از آنان را در دشت مغان سر بريدند].
در فتح روم نيز قضيه، به همين شکل بود. در روم شرقي مردم از مسيحيت فاسد آن زمان بتنگ آمده بودند. هر فرقه اي از مسيحيت، خون فرق ديگر را مباح مي دانست و به اين ترتيب جنگهاي فرقه اي (که عامل آن همين آقايان پاپ بودند) بسياري آنجا را فرا گرفته بود. در چنين شرايطي پيام برادري و عطوفت اسلامي براي مردم روم بسيار جذاب بود. پس آنان نيز از اسلام و مسلمين استقبال کردند.
3- تاريخ جنگ در مسيحيت
تاريخ جنگ در مسيحيت، بسيار تاريک و دردناک است. اگر مسيحيان روم شرقي، از مسلمين استقبال کردند ،تنها بدليل جنگهاي داخلي و فرقه اي بود که بين خودشان در جريان بود. در اروپاي قرون وسطا، جنگهاي بسياري در مي گرفت که اکثر آنها ريشه در اختلافات مذهبي داشتند. مثلاً کاتوليکها و ارتدوکسها ساليان بسياري با هم در جنگ بودند، که هم? اين جنگها بوسيله پاپ ها و کاردينالهاي ماجراجو شکل مي گرفت. [همين پاپها در تاريخ سياه آندوران انکزيسيون را اعمال نمودند که به موجب آن 36000 دانشمند بي گناه سوزانده شدند.] امّا بدون ترديد دردناکترين بخش اين جنگها، جنگهاي صليبي بود. کليساي کاتوليک در سال 1059 اين جنگها را عليه مسلمانان تحميل کرد که بيش از 150 سال بطول انجاميد.
زمانيکه جنگاوران مسيحي به شهر بيت المقدس رسيدند بمدت يک هفته در آنجا کشتار کردند. يکي از فرانسويان که خود شاهد آن وضع بوده است، مي گويد:« در زير سردر مسجد بقدري خون جمع شده بود که از زانو تجاوز مي کرد. و تا دهانه اسب مي رسيد». اين جنگاوران حتي به هم کيشان خويش رحم نمي کردند و در قسطنطنيه نيز خونريزي و قتل عام مهيبي را صورت دادند. هر چند اين جنگهاي طولاني، هيچ نمره اي براي مسيحيت ببار نياورد ، ولي آنها بازهم درس عبرت نگرفتند و اينبار نوعي از جنگ صليبي را در داخل ملتهاي خود باجرا گذاشتند. اين جنگ جديد انکيزيسيون (بازرسي عقائد) نام داشت و با عنوان آن بيش از 36000 دانشمند و متفکر را سوزاندند. پاپها کار را بجايي رساندند که تمام گروه ها و فرقه هاي مسيحي را که از جهت يک موضوع کوچک هم با آنها اختلاف عقيده داشتند و يا هر کسي که از روش کليساي رم انتقاد مي کرد. خارج از دين و مرتد اعلام مي کردند و مجازات او سوزاندن بود.
يکي از مسلمانان اسپانيايي در سال 1910 هنگامي که بعنوان عرب از آنجا رانده شد، خطابه جالبي ايراد کرده است؛ اين مرد به اعمال دستگاه انکيزيسون (بازرسي عقايد) اشاره کرد و گفت: آيا پدران پرافتخار و سرافراز ما هنگامي که در کمال قدرت خود بودند هيچ کوشيدند تا مسيحيت را از اسپانيا بيرون برانند؟ آيا پدران شما عليرغم اينکه در حکم اسير بودند، اجازه نمي يافتند تا آزادانه ادعيه و مراسم مذهبي خود را بجا آورند؟ … شما هرگز نمي توانيد در ميان ما مسلمانان يک دستگاه رسمي محاکمه و آدمکشي براي اعمال فشارهاي گوناگون مذهبي و نظير دستگاه نفرت انگيز انکيزيسون خودتان پيدا کنيد… قرآن به ما اجازه نمي دهد که وجدان و عقايد مردم را تحت فشار و اجبار و شکنجه قرار دهيم. حال بجاست تا جناب آقاي پاپ بنديکت شانزدهم (وامثال ايشان) قبل از اظهار نظر در مورد اسلام و خشونت، نيم نگاهي منصفانه به تاريخ بيندازد.
والسلام
هادي محقق
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر