دانشمند شيعه با شخص وهابي
اشاره: در مدينه بودم، قبرهاي شريف بزرگان اسلام مانند امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ ، امام سجاد ـ عليه السّلام ـ ، امام باقر ـ عليه السّلام ـ ، امام صادق ـ عليه السّلام ـ و… را خاك آلود و مساوي با زمين ديدم، متأثر شدم، با اينكه اين قبور شريف، داراي قبّه و بارگاه بودند، ولي وهابيان به بهانة شرك و حرام بودن ساختمان بر روي قبر، آنها را (در حدود سال 1344 هـ . ق) ويران نمودند، در اين رابطه يكي از دانشمندان شيعه با يكي از وهّابيان در اين مورد، مناظرة زير را انجام داده است:
دانشمند شيعي: چرا اين ساختمانها را ويران ميكنيد؟ چرا اهانت و بياحترامي مينمائيد؟ وهّابي: آيا شما حضرت علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ را قبول داريد؟ دانشمند شيعي: البتّه، او امام اول ما، و خليفة بلافصل پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. وهّابي: در كتابهاي معتبر ما[1] چنين نقل شده: سه نفر به نامهاي يحيي و ابوبكر و زهير و … نقل ميكنند كه وكيع از سفيان، و او از حبيب، و او از ابي وائل، و او از ابي الهيّاج اسدي نقل نمود كه علي به ابي الهياج فرمود: آيا ترا به كاري برانگيزم كه پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مرا به آن كار، برانگيخت؛ تصويري را ترك مكن مگر اينكه آن را محو كني، و قبر بلندي را ترك مكن مگر آن را مساوي و برابر زمين سازي. دانشمند شيعي: اين حديث، هم از نظر سند و هم از نظر دلالت، مخدوش و مردود است. اما از نظر سند:
افرادي مانند: 1. وَكيع. 2. سُفيان. 3. حبيب بن ابي ثابت. 4. ابي وائل وجود دارند كه حديث شناسان، آنها را مورد اطمينان نميدانند. مثلاً از احمد حنبل دربارة «وَكيع» نقل شده كه: «وي در پانصد حديث، خطا كرده است.»[2] و دربارة سفيان ثوري، از ابن مبارك نقل شده كه: سفيان حديث ميگفت، و تدليس ميكرد، وقتي مرا ديد خجالت كشيد.[3] «تدليس» يعني ناحق را به صورت حق جلوه دادن. دربارة حبيب بن ابي ثابت، از ابوحيان نقل شده كه او در حديث، تدليس ميكرد.[4] و دربارة ابي وائل ميگويد: وي از نواصب و از منحرفان از امام علي ـ عليه السّلام ـ بود.[5] قابل توجه اينكه: تمام كتب صحاح ششگانه اهل تسنن، از «ابوالهياج» همين يك حديث را نقل نمودهاند، و همين مطلب حاكي است كه وي اهل حديث نبوده و قابل اعتماد نيست، پس حديث فوق، از نظر سند، قابل اعتماد نخواهد بود.
و امّا از نظر دلالت و محتوا: الف: واژة «مُشرف» كه در حديث فوق آمده، از نظر لغت، يعني مكان بلندي كه بر مكان ديگر، بلند و مسلّط است، پس شامل هرگونه بلندي نخواهد شد. ب: واژة «سَوَّيتَه» در لغت به معني مساوي قرار دادن، و راست كردن چيز كج است. بنابراين، معني حديث اين نيست كه هرگونه قبر بلند را ويران كن. وانگهي، برابري قبر با زمين، برخلاف سنّت اسلامي است، زيرا همة فقهاي اسلامي به استحباب بلندي قبر از زمين به اندازة يك وجب، فتوا دادهاند.[6] احتمال ديگر اين است كه منظور از «سوّيته» اين است كه بالاي قبر را يك سطح و مساوي قرار بده، نه مثل پشت ماهي و كوهان شتر. چنانكه علماي بزرگ اهل تسنن، مانند مسلم در صحيح خود، و ترمذي و نسائي در سننهاي خود، همين معني را از حديث فوق فهميدهاند. نتيجه اينكه: از سه احتمال (1. ويراني بناي قبر. 2. برابر قرار دادن قبر با زمين مجاورش. 3. هم سطح و يكنواخت قرار دادن بالاي قبر). احتمال اول و دوم، ناصحيح است، و احتمال سوم، درست است. بنابراين، حديث فوق، از نظر دلالت، هرگز دليل لزوم ويران نمودن بناي قبرها نيست.[7] در اينجا ميافزائيم كه: اگر امام علي ـ عليه السّلام ـ ويران كردن ساختمان و بناي قبور را لازم ميدانست، پس چرا در عصر خلافت خود، بناي قبور اولياء خدا و پيامبران ـ عليهم السّلام ـ را در بيت المقدس و… ويران نكرده، و در تاريخ چنين شاهدي ديده نشده است؟! و در عصر حاضر، اگر وهّابيان، بناي قبور را لازم ميدانند، پس چرا بناي باعظمت قبر شريف پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، و قبر ابوبكر و عمر را ويران نكردهاند؟! وهّابي: خراب نكردن بناي قبر پيامبر و عمر و ابوبكر، از اين رو است كه: ديواري بين آن قبور و مردم نمازگزار باشد، تا نمازگزاران، آن قبور را قبله خود قرار ندهند و بر آن قبور سجده ننمايند. دانشمند شيعي: اين كار با يك ديوار و يا حائل ديگر، امكان پذير بود، و ديگر نياز به گنبد سبزعظيم نداشت، و در كنارش نياز به گلدسته نبود. وهّابي: من از شما يك سؤال ميكنم، آيا ما در قرآن دليلي داريم كه براي قبرهاي اولياي خدا، ساختمان مجلل و ضريح، درست كنيد؟ دانشمند شيعي: اوّلاً: بنابراين نيست كه همه چيز، حتي مستحبّات در قرآن ذكر گردد، وگرنه قرآن صدها برابر حجم كنوني خود را پيدا ميكرد. و ثانيا: در قرآن، اشاراتي به اين موضوع شده است، مثلاً در آية 32 سورة حج ميخوانيم:
« وَ مَنْ يُعَظِّمَ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوب ؛ هركس شعائر الهي را تعظيم و احترام كند، چنين كاري نشانة تقواي دلها است. واژة «شعائر» جمع «شعيره» به معني نشانه است، منظور در اين آيه نشانة وجود خدا نيست، زيرا همة جهان، نشانة وجود خدا است، بلكه منظور «نشانههاي دين خدا» است.[8] هر چيزي كه نشانة دين خدا باشد، احترام به آن موجب تقرّب به خدا است، اينك ميگوييم: پيامبران و امامان و اولياء خدا ـ عليهم السّلام ـ دعوت كنندة مردم به سوي خدا بودند، قبر آنها نشانهاي از دين خدا خواهد بود، حال اگر ما قبر آنها را به گونة عالي بسازيم، و بناي ساختمان روي قبر را مجلل نمائيم، به نشانة دين خدا احترام نمودهايم، بنابراين كاري كه محبوب خدا در قرآن است انجام دادهايم. و در آية 23 شوري، مودّت نزديكان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به عنوان مزد رسالت بيان شده است.[9]
آيا ما به عنوان ابراز دوستي به خويشان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، قبور شريف آنها را تميز و آبرومندانه و مجلل كنيم، كار خلافي انجام دادهايم؟ مسلماً پاسخ، منفي است. في المثل، آيا اگر يك جلد قرآن مجيد، در جاي نامناسب، روي خاك در برابر باد و بوران باشد، توهين به قرآن نيست؟ و اگر فرضاً توهين نباشد، اگر آن را در ميان قاب ظريف، و در جاي آبرومند، دور از گردوغبار و دستهاي آلوده قرار دهيم، بهتر نيست؟! وهّابي: اينها كه ميگوييد، گفتار عرف پسند خوبي است، ولي قرآن صراحتي در اين معني ندارد. دانشمند شيعي: در قرآن، در مورد اصحاب كهف آمده: هنگامي كه آنها به غاري پناهنده شدند و در همانجا به خواب عميق و بيدارنشدني فرو رفتند، مردم آنجا را پيدا كرده و كنار آن غار آمدند، در مورد اينكه آن مكان را به چه صورتي درآورند، نزاع كردند، گروهي گفتند: اِبْنوا عليهم بُنياناً: «بنائي بر آن بسازيد». ولي گروه ديگر كه در اين كار (و آگاهي از راز آنها) پيروز شده بودند، گفتند: «لنتَّخِذَنَّ عليهم مسجداً ؛ ما مسجدي در كنار مدفن آنها ميسازيم».[10] قرآن هر دو نظر را نقل كرده، بيآنكه انتقاد كند، اگر اين دو نظر، يا يكي از آن دو، ناصحيح و يا حرام بود، قرآن قطعاً از آن انتقاد مينمود، به هر حال هر يك از اين دو نظر، بيانگر يكنوع احترام به قبور اولياي خداست، و سه آية مذكور 1. آية تعظيم شعائر. 2. آية مودّت. 3. دو نظريّة مردم دربارة قبور اصحاب كهف، نشانگر جواز، بلكه استحباب مجلل نمودن قبور اولياي خداست.[11] آخرين سخن آنكه: آنچه در بعضي از تواريخ و روايات، ديده شده از ساختمانسازي قبور، نهي ميشد، به خاطر آن بوده كه خود قبر اولياي خدا، عبادتگاه و سجده گاه نگردد، ولي اگر مؤمن يكتاپرستي، با كمال خلوص، در كنار قبر مجلل بندگان صالح الهي، تنها خدا را بپرستد، و انتخاب آن مكان به خاطر شرافتش باشد و آن شرافت بر اثر قبر بندة صالح و يكتاپرستي، به دست آمده باشد، نه تنها بوي شرك نميدهد، بلكه بر توحيد و خلوص يكتاپرستي، ميافزايد و تأكيد ميكند.
——————————————————————————–
پي نوشتها :
[1] . صحيح مسلم، ج3، ص 61، سنن ترمذي، ج2، ص 256، سنن نسائي، ج4، ص 88.
[2] . تهذيب التّهذيب، ج11، ص 125.
[3] . همان، ج4، ص 115.
[4] . همان، ج3، ص 179.
[5] . شرح نهجالبلاغه حديدي، ج9، ص 99.
[6] . الفقه علي المذاهب الاربعه، ج1، ص 420.
[7] . اقتباس و تلخيص از «آئين وهابيت»، ص 56 تا 64.
[8] . مجمع البيان، ج4، ص 83 (معالم دين الله).
[9] . قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى.
[10] . كهف، 21.
[11] . اقتباس از آئين وهابيت، ص 43، تا 46.
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر