بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم انّا نشکوا اليک فقد نبيّنا و غيبت وليّنا …. اگر روزي توفيق ديدار مولايم امام زمان صلوات الله عليه را پيدا کنم با آقا درد دل مي کنم که اي مولا و سرورم چه بگويم از درد دل يا دردهاي دل که اگر بگويم عقده ها وا نمي شود و عقده روي عقده مرا خواهد کشت و اگر بگويم چه بگويم و از کجا شروع و آغاز کنم و به کجا پايان دهم که اين دردها و غصه ها را آغازي است سوزناک و پاياني نخواهد داشت مگر با ظهور پيام دهنده آن. اما مولا جان بايد گفت. زيرا تنها کسي که مي شود با او درد دل نتيجه بخش کرد وجود نازنين تو است چونکه خدا متعال تنها وجود مقدس تو را براي گشودن عقده ها و بر طرف کردن غصه هاي مظلومين عالم قرار داده است و تنها وجود نوراني تو مي باشد که هم راز دار دل دردمندان و هم دلسوز و مهربان و نجات بخش و رهايي بخش است. پس مولا جان درد دل را باتو و براي تو آغاز مي کنم.

آقاي من! مولايم: درد دل من تنها درد و غصه من نيست که بازگو مي کنم بلکه قصّه ي غصّه ي ديرينه ي تاريخ است که صفحات آن گاه به درخشندگي و زيبايي ورق خورده و چه بسيار که به زشتي و سياهي. دلم مي خواهد درد دلم را از جايي شروع کنم که مي توان آن را دردناکترين قصّه تاريخ بشريت نامگذاري کرد و آن اين است که تاريخ نشاندهنده فراز ها و نشيبهايي بوده است که همگي نشانگر مقابله و مبارزه دو خط حق و باطل و نور و ظلمت است. وقتي اين صفحات تاريخ را ملاحظه و مطالعه مي کنيم متوجه مي شويم که چه بسيار بوده اند ملتها و نسلها که در راه رسيدن به آزادي و عدالت و احياي شرافت و کرامت انساني جانها داده اند و فداکاريها کرده اند و چه بسيار بوده اند زورمداران عالم و مثلث شوم زور و زر و تزوير که ظلمها و ستمها و بي عدالتيها را به راه انداختند و ملتها و نسلها را در بند کشاندند اما آن مخاطره تلخ که نظيرش در عالم نبوده است و نخواهد بود که دردناکترين واقعه تاريخ را رقم زد که همه دردها و نابسامانيها و مظلوميتها از آن ناشي مي شود. و آن مظلوميت اسلام حقيقي است.

آري اسلام همان دين مقدس که جامعه بشري را از هر آنچه ظلم و ستم و جهل و خرافات و پستي است نجات داد همان آئين پاکي که با همه بدها به مبارزه برخواست تا همه خوبيها را حاکم گرداند… همان دين کاملي که هر آنچه نقص و کمبود در جامعه و قانون آن وجود داشت تکميل کرد و قافله بشريت را که در دوران فترت بسوي پستيها و رذالتها جهالتها بر مي گشت به ترقي و کمال و سرافرازي رساند و وجود نازنين پيامبر گرامي اسلام در طي بيست و سه سال زحمات طاقت فرسا با تبليغ دين مقدس و بي نظير اسلام مايه نجات بشريت و انسانيت از هرآنچه شکست و زبوني و خواري و ذلت است شد که در اين راه با تمام وجود و با کمال اخلاص زحمات فراواني را متحمل شد که خود فرمودند: «ما اوذي نبيّ مثل ما اوذيت» هيچ پيامبري مثل من اذيت نشد.

و عقل و منطق و عدالت و انسانيت و حکمت الهي حکم مي کرد که پيامبر اکرم (ص) اين مدينه فاضله را و اين پايه و بناي زيبا را که براي نجات و هدايت بنا کرده بود، و در ادامه هم بشريت به آن بي نهايت نياز داشت بشريت در ادامه طي مسير زندگي درست به سرگرداني و بلاتکليفي دچار نشوند و دوباره گرفتار جهل و ظلم و ستم شود. به همين اساس بايد بعد از خودش شخصي را معيّن مي فرمودند که البته و حتماً آن جانشين بايد بر اساس حکم عقل و منطق درست مثل خودش مي بود تا بتواند وظايف او را بعد از خودش به خوبي انجام دهد و لذا به دستور خداوند حکيم؛ بهترين، عالمترين، مديرترين، عادلترين و شجاعترين انسان بعد از خودش را يعني وجود نازنين و مقدس حضرت علي بن ابيطالب (ع) را به خلافت و جانشيني خود برگزيد همان شخصيتي عظيم القدر که 320 آيه يا بيشتر در قرآن کريم در شأن و عظمت او نازل شده است. همان مولي و آقايي که به گفته پيامبر خدا(ص) و رسولش او را دوست مي دارد و او خدا و رسولش را دوست مي دارد. همان انسان بزرگي که پيامبر بارها و بارها فرمودند من شهر علم و علي دروازه اوست و هرکس بخواهد وارد شهر شود بايد از دروازه آن وارد شود. همان شجاعترين انساني که پيامبر فرمودند ضربت علي در روز جنگ خندق بهتر و برتر است از عبادت جن و انس است. همان انسان شايسته اي که پيامبر درباره اش فرمودند: علي با حق است و حق با علي(ع) و با هم دور مي زنند. همان بزرگي که پيامبر در موردش فرمودند: که يا علي تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسي (ع) هستي مگر اينکه بعد از من نبيّ نيست. همان انسان بزرگي که خود فرمودند: که رسول خدا (ص) هزار باب دانش را به من آموخت، که از هر بابي هزار باب بر من گشوده شد، تا آنجا که نسبت به علم آنچه بوده و آنچه تا روز قيامت خواهد بود آگاه شوم و از دانش خوابها و بلا ها و فصل خطاب برخوردار گشته ، (ينابيع المودة باب 14 از منابع اهل سنت).

و بالاخره همان رهبر والائي که بر اساس آيه شريفه سوره مائده اسلام با همه عظمتش با ولايت و پذيرفتن ولايت او کامل مي شود. و به دستور صريح و قاطع خداوند، پيامبر(ص) موظف مي شود تا پذيرفتن ولايت و رهبري او را به همگان اعلام و تکليف کند و حق اتمام رسالت و تکليف نبوت در رسالت را مشروط به ابلاغ اين دستور مهم نمايد يعني اينکه ثمره شيرين 23 سال رسالت که همانا ساختن جامعه سالم مترقي و ساختن انسانيت به معناي راستين آن است فقط و فقط با ولايت و خلافت او حفظ مي شود. که اين امر مهم و سرنوشت ساز در حجة الوادع پيامبر غدير خم در حضور 120 هزار يا نود هزار از حجّاج و مسلمين بواسطه وجود مبارک و مقدس شخص اول عالم اسلام و انسانيت يعني پيامبر گرامي اسلام اعلام شد. تا اسلام که به عنوان کاملترين، سازنده ترين، قانونمندترين دين، براي هدايت بشريت به سوي تعالي ، رشد و کمال و رسيدن به بالاترين درجه انسانيت که همان رسيدن به مقام خلافت الهي است بدون راهنما و رهبر بنا شد و درست به همين جهت و دليل است که به دستور خداوند حکيم بعد از حضرت علي(ع) هم يازده امام و حجت خدابايد مقام خلافت و جانشيني پيامبر را بر عهده مي گرفتند. اما، اي مولا و رهبر و سيّد و سالار ما، درد ما و شکايت ما از روزگار اين است که چه به آساني و بي حيائي حق را انکار کردند و همه چيز را فراموش کردند بلکه خود را به فراموشي زدند و براي رسيدن به دنيا به دين پشت پا زدند و بدترين و بزرگترين خيانت را مرتکب شدند. نه تنها خيانت به يک شخص نه تنها خيانت به يک قبيله و قوم بلکه خيانت به مهم ترين و باارزش ترين امانت الهي و با عظمت ترين امانت خدا و رسولش، يعني ولايت و خلافت به حق اميرالمؤمنين مولي الموحدين امام المتّقين، حضرت علي بن ابيطالب (ع) که اين يعني خيانت به سرنوشت کل انسان وانسانيت خيانت به بزرگترين دين وآئين خيانت به هدايت وعدالت و شرافت و کرامت انسان، چونکه اگر چنين نکرده بودند؛ آنچه که بر سر جامعه اسلامي آمد در طول تاريخ، از مظلوميت و محروميت و جهل و پذيرفتن ظلم و ظالم نمي آمد. مولا جان منجي عالم، خود مي داني و مي بيني هر آنچه را که بر سر اسلام و پيروان آن آمد وي مي آيد ؛ علت و ريشه اصلي آن و منشاء آن از همان خيانت بزرگ هواپرستان است. مولا جان اگر علي(ع) با همه عظمتش 25 سال خانه نشين شد و همه چيز را مظلومانه تحمل کرد که خود فرمودند:

«صبرتُ في العين القذي و في الحلق شجي» ؛ (صبر کردم در حالي که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم» اگر آن اول مظلوم عالم را ريسمان به گردن به طرف مسجد بردند و اگر هر آنچه از اهانت و ستم ها که بر او کردند وحتي بعد از خلافت ظاهري کوتاه مدت 5 سال جنگها بر او تحميل کردند و طاقت عدالت او را نداشتند و اگر آن ابَر مرد تاريخ را بعد از آن همه ستمها و توطئه ها که در حقش کردند و بالاخره در محراب عبادت به شهادتش رساندند و اگر او را در نهروان کافرش خواندند؛ همه و همه از آن خاطره تلخ و از آن خيانت بزرگ است که اگر انيگونه عمل نمي کردند نه امام حسن مجتبي(ع) را مظلومانه به سمّ جفا به شهادت مي رساندند و نه خاطره تلخ عاشورا به وجود مي آمد و نه زينب (س) همراه با اهلبيت (ع) به اسارت مي رفتند؛ و نه امام زين العابدين(ع) آنهمه مظلوميت مي کشيد و نه ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين يکي پس از ديگري مظلوم واقع مي شدند که نتوانند جامعه را رهبري و هدايت کنند و علم و معرفت و فرهنگ صحيح زيستن را و به خدا رسيدن را به جامعه و انسانيت تعليم نمايد. مولا جان! اينها را که بيان کردم؛ فقط اشاره اي بود از اقيانوس بيکران غصّه ها و درد دلهايم يعني همان قصّ? غصّه بي نهايت تاريخ اسلام و مسلمين و انسانيت؛

مولا جان اين دردها نه تنها درمان نشده است و نه تنها درمان نشده است بلکه با فراق تو و درد دوري و جدايي از تو اي عزيز، بسيار بسيار سنگين تر و فراتر و سوزاننده تر هم شده است؛ اگر مجال بيان باشد که درد فراق تو را بگويم به وسعت همه آنچه بعد از پيامبر(ص) تا زمان غيبت تو اي مولا اتفاق افتاده است مي باشد و بلکه گسترده تر زيرا در ادامه آنچه در طول تاريخ در آباء و اجداد طاهرينت گذشت از مظلوميت ها و ستم ها که دردناک ترين هم مظلوميت حضرت علي(ع) و هم ستمهاي ظالمان دنياپرست بر عصمت کبراي حق فلسفه خلقت عالم پاره تن پيامبر، همسر علي(ع)، مادر يازده امام معصوم(ع) و حجت حق انسيه حورا، صديقه کبري، حضرت زهراي مرضيه(س) بود، که خود حضرت فرمودند: «اين مصيبت ها که بر من وارد شد اگر بر روزها وارد مي شد تبديل به شب مي شد» که آن ماجراي غم انگيز و آن ستمهاي ناروا که بر آن حضرت وارد شد؛ آنهم به جرم دفاع از اسلام و ولايت و حقّانيت حضرت امير که آن روز به در خانه وحي آتش نمي زدند در سال 61 هجري به خيمه گاه حسيني آتش نمي افروختند؛ و اگر در آن روز شوم سيلي به صورت زهراي اطهر نمي زدند در کربلا، سيلي به صورت دختران و اطفال ابا عبدالله (ع) ني زدند. و اگر آن روز ريسمان به گردن حضرت مولي الموحدين نمي انداختند در کربلا و کوفه و شام ريسمان اسارت به گردن حرم اهلبيت نمي کردند.

مولا جان از اين دردها و غصه ها که اشاره اي مختصر است به دردهاي دل علي(ع) که در چاه گفت و هنوز که هنوز است طنين صداي علي(ع) و فريادهاي مظلومانه اش نه تنها در آن چاه که ملک تا ملکوت به گوش مي رسد. و درد فراق تو اي عزيز به اندازه همه آن دردها سنگين و عظيم است زيرا در فراق تو اي عزيز خدا آن مصيبتها و ظلمها بر اسلام و مسلمين و شيعه مي رود که در زمان آباء و اجداد طاهرينت رفت. در فراق توست اي عزيز خدا که همه مؤمنين واقعي احساس تنهايي و محروميت مي کنند و در فراق توست يا مولا که همه طواغيت زمان و مستکبرين عالم با همه توان و قدرت و با انواع نيرنگها و ستمها بر مسلمين مي تازند و خيال حکومت بر همه عالم و آدم دارند و همانند اسلافشان با همان رويه طاغوتي مي خواهند همه دنيا را به کام خود فرو برند و سلطه همه جانبه اقتصادي، سياسي بر همه عالم داشته باشند و همگان را به استضعاف بکشند خود هميشه مستکبر باشند، يا مولا درد دل هميشگي ما از مظلوميت هاست، و درد دل ما از آنست که قرآن و فرهنگ اصيل آن و معارف ديني ما محجورند و با هجمه شوم و ويرانگر فرهنگي تصميم به نابودي و يا کمرنگ کردن فرهنگ و عقايد دارند و با مکرهاو حيله ها و شگردهاي گوناگون به مبارزه همه جانبه دست زدند مولا جان از صدا بخواه تا حکم فرجت را امضا کند. تا اين جهان تاريک ما را به نور جمالت روشن نمايد و تشنگان بي تاب از منبع فياّض واقيانوس بيکران معرفت و علم و محبّت سيراب نمايد و تا انسانيت و انسان طعم شيرين عدالت را بچشند و حس نمايندو تا نسل جوان شيعه و به جاي محتاج بودن به فرهنگ و علم ديگران بر اثر بي اطّلاعي از اين منبع فياض از آن سرچشمه جوشان علم و معرفت بهره مند بشوند و به عزّت و سرفرازي و بزرگي برسند. و دنيا و مردم آن و همه کساني که ادعاي پيشرفت و ترقّي و تکامل دارند متوجه بشوند که هنوز اندر خم يک کوچه اند. و تا دست نيرنگ بازان و مکّاران و مدّعيان دروغين حقوق بشر رو بشود و دروغ بزرگ اين مزوران و مدعيان احياي کرامت انساني بر ملا بشود. همانها که چه بي شرط نه دم از حقوق بشر مي زنند اما در همه دنيا با کمال جرئت و در محضر همه عالميان بر خلاف آن عمل مي کنند و نمونه هاي بارز آن که بر همه معلوم است.

فلسطين، افغانستان، عراق لبنان و کشورهاي آفريقائي که چه ها نمي کنند و چه جرمهاي بزرگي را که مرتکب نمي شوند. مولا جان، آقا جان، در دنياي امروزي و در عصر غيبت آنچه حاکم است با ظلم است و ستم، مکر است و حليه و شيطنت، زورگويي است و سلطه طلبي و از طرفي هم، متأسفانه، سلطه پذيري است ذلّت پذيري و انفعالي عمل کردن و از اصالت خارج شدن و غفلت و بي توجّهي به وظيفه و آنچه که از شأن منتظران تو به دور است. زيرا که منتظران مصلح خود بايد صالح باشند که اين چنين نيست. مولا جان، منجي عالم، رهبر امّت ذخيره الهي در زمين، خورشيد عالم تاب، بقية الله الاعظم؛ اينها همه دردهاي دلم بود که البته اشاره اي بود از دردها و گذري بود بر غصّه ها و اندوه ها که همه واقعيتي است تلخ، و دردهايي است که درمان آن فقط تو هستي، اما شيطان و پيروان واقعيت هميشه اميدوارند و منتظر و دلتنگ تو، و منتظران واقعيت هيچ وقت از تلاش و جهاد و اجتهاد معنوي و فرهنگي و سياسي و مقاومت همه جانبه دست برنخواهند داشت.

به اشتراک بگذارید