مسیر بازدید از خانوادها، امروز روستای خورآباد، از توابع شهر کهک(قم) و چند روستای دیگر است. ساعت ۸:۳۰ صبح راه افتادیم .
بعد از بازدید از چند خانواده، در جاده اصلی، سمت راست وارد کوچه ای شدیم. سربالایی که انتهای آن کوهی بزرگ بود و خانه خانم اکبری در دامنه آن واقع شده است. کنار درب منتظرمان بود. وارد حیاط شدیم و از پله ها بالا رفتیم.
ورودی درب اتاق، تعدادی کدو حلوایی که در زیر چهارپایه کولر بود نگاهمو جلب کرد. هر روستایی که می رفتیم برام جالب بود که بدونم کار اکثر ساکنین چیه؟ و محصولاتشان چیست؟
در این هنگام، صدای دختر دوست داشتنی خانم اکبری که با چشمان کودکانه و متعجب می نگریست رشته افکارم پاره شد و بخود آمدم. به او لبخندی زدم و با تعارف مادر وارد اتاق شدیم.
خانم اکبری با چهار فرزند، به همراه پسر و عروس و دو نوه اش زندگی می کنند. یک سالی است که از افغانستان آمده اند و پدر خانواده ۸ ماهی است براثر ریزش دیوار جانش را از دست داده است.
مدتی به گفتگو با خانم اکبری و عروسش گذشت. آنها از اتفاقات و مسایل و مشکلاتی که با آن روبه رو هستند سخن گفتند. موقع نماز ظهر شد. با راهنمایی عروس خانواده برای وضو وارد آشپزخانه شدم. در همین حین سوالاتی در مورد روستای خورآباد و محصولات و کار مردمانش پرسیدم. او گفت کشاورزی و کاشت سبزیجات از جمله کدو حلوایی از محصولات این روستاست.
من خودم سعی می کنم در منزل انواع مختلفی از کدو حلوایی را درست کنم؛ زیرا غذایی مقوی و مخصوص زمستان هست. به خانم اکبری گفتم شما امروز نهار چی دارین؟ گفت ما روزها کدو حلوایی می خوریم. گفتم می تونید دستور پختتونو به منم بدین تا امتحان کنم؟
خندید و در قابلمه را باز کرد و گفت: ما کدو را نصف می کنیم و می اندازیم تو قابلمه و بخار پز می کنیم و با نون می خوریم. خدا را هم خیلی شاکریم که گرسنه نیستیم و می توانیم شکممان را پر کنیم.
با خودم خیلی تعجب کردم چون من همیشه کدو را با روغن و ادویه و مخلفاتی مانند آلو و یا گوشت درست می کنم و کدوی بخار پز اصلا مزه ای ندارد.
از کسانیکه این مطلب را می خوانند خواهش می کنم یکبار این جوری کدو را بپزند و نوش جان کنند؛ شاید برای یه لحظه بتونیم خودمون را جای این خانواده بزاریم…
منا فردوسی زاده – مددکار موسسه
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر