1- مرثيه سرايي
در عزاي سيدالشهداء را ميتوان در دو شاخه پيگرفت؛ نثر و نظم، كه البته در اين نوشته، بيشتر به «شعر رثا» ميپردازيم. در اين مورد، اگر از اشعاري كه پيش از شهادت امام حسين% سروده شده ونيز رجزهاي روز عاشورا چشم بپوشيم،[1] ميتوان اشعار «خالدبن معدان» ـ يكي از تابعين ـ در شام را هنگام عبور كاروان اسيران اهل بيت و سرهاي بر نيزه، نخستين شعر رثايي در خصوص امام حسين% برشمرد: اي فرزند دختر پيامبر-! سرت را آوردهاند، در حالي كه به خون آغشته بود. با كشتن تو ، گويا آشكارا پيامبر را كشتند. [به خاطر دست يابي به كشتن تو تكبير گفتند، ولي با شهادت تو، الله اكبر و لا اله الاالله را كشتند.] پس از او ميتوان از «بشير بن جذلم» نام برد كه پيش از آنكه كاروان اسيران به مدينه برسد در مسجد پيامبر حضور يافت و با صداي آميخته به گريه چنين خواند: اي اهالي شهر يثرب(مدينه)! اين جا ديگر براي شما جاي ماندن نيست؛ زيرا حسين% را كشتند. اشكتان را پي در پي فروريزيد. بدن حسين% در كربلا به خون آغشته و سرش بر نيزهها در گردش است.[2]
از زينب كبري& نيز مرثيهاي در مدينه نقل شده است كه ميفرمايد: چه جوابي خواهيد داشت وقتي پيامبر- بپرسدتان: شما كه آخرين امتها هستيد، با اهل بيت و اولادم چه كرديد؟ آيا با شما عهد و پيمان نداشتم؟ چرا به عهد و ميثاق خود وفا نكرديد. من كه نصيحت گر شما بودم، اين جزايم نبود كه به خويشاوندانم چنين ظلمي روا داريد.[3] از عبيدالله بن حر يكي از سران توابين نيز مرثيهاي در شهادت امام حسين% نقل شده است.[4] به جز اينها، در قرن اول و دوم هجري نام كسان بسياري كه مرثيهاي در شهادت سيد الشهداء% سروده بودند، در كتابها آمده، مثل عقيم بن عميق سهمي[5] و ابوالاسود دوئلي.[6] در قرن سوم و چهارم هجري نز نام شاعران بسياري در كتابها ذكر شده از آن جمله ميتوان عبدالله بن عمار برقي و دعيل بن علي خزائي را نام برد. در ميان اهل سنت نيز بسياري از عالمان و شاعران، در شهادت ابي عبدالله % مرثيه گفتهاند؛ مانند محمد بن ادريس شافعي،[7] معمر بن مثني[8] و عمارة الحيواني.[9] در ادبيات فارسي، اگر چه مرثيههاي مذهبي، تازهترين نوع مرثيهسرايي بوده است،[10] به علت عدم رواج مذهب شيعه، تا قرن هشتم نميتوان نمونههاي فراوان و چشمگيري يافت.[11]
اين مسأله به دليل عدم وجود مرثيههاي مذهبي نيست، بلكه به جهت ظاهر شدن و يا ضايع شدن آنها به خاطر سياستهاي ضد شيعي بوده است. با اين حال در اواخر دوره سلجوقي كه شيعيان آزادي عمل نسبياي به دست آوردند، شاهد حضور گروهي به نام «منقبت خوانان» ـ كساني كه مدايح ائمه را به آواز در كوي و برزن ميخواندند ـ هستيم.[12] قوامي رازي، شاعر نيمه اول قرن ششم، مرثيه سراي فارسي زبان ديگري است كه دو مرثيه درباره امام حسين % سروده است.
يكي از مرثيهها، با اين بيت آغاز ميشود: روز دهم از ماه محرم به كربلا ظلمي صريح رفت بر اولاد مصطفي به ظاهر، مخستين شاعر شيعي كه به مدح و منقبت اهل بيت % زيان گشوده و سوگ نامه كربلا را با آه و دردي عميق سروده، كسايي مروزي، شاعر قرن چهارم هجري است. وي در قصيدهاي، پس از وصف زيباييهاي طبيعت، به شرح جريان كربلا پرداخته و قصيده خود را با اين بيت به پايان ميبرد: تا زندهاي چنين كن دلهاي ما حزين كن پيوسته آفرين كن بر اهل بيت زهرا & پس از كسايي، بايد از سنايي غزنوي، شاعر بلند پايه اواسط قرن پنجم هجري نام برد كه به شرح وقايع كربلا تا حضور كاروان اسيران در شام ميپردازد.
مطلع يكي از سرودههاي او چنين است: پسر مرتضي امير حسين ا صل و فرعش همه وفا و عطا … كربلا چون مقام و منرل ساخت كه چون اويي نبود در كونين عفو بخشش همه سكون و رضا ناگه آل زياد بر وي تاخت و شعر او با اين بيت خاتمه مييابد: باد بر دوستان او رحمت باد بر دشمنان او لعنت[13] عطار نيشابوري نيز در وصف شهيد كربلا و ماجراي عاشورا، اشعاري بكر سروده است.[14] از ديگر پيشتازان مرثيه سراي فارسي، سلمان ساوجي است با شعر: خاك خون آغشته لب تشنگان كربلاست آخر اي چشم بلابين، جوي خون پايت كجاست[15] و خواجوي كرماني با شعر: آن گوشوار عرش كه گردون جوهري با دامني پر از گهرش بود مشتري[16] نيز مولوي با شعر: كجـايـيـد اي شـهيدان خدايي بـلا جـويـان دشـت كربلايي كجاييد اي سبك بالان عـاشق پـرنـدهتـر ز مـرغـان هوايي سعدي با شعر: يا رب به نسل ظاهر اولاد فاطمه يا رب به خون پاك شهيدان كربلا[17] پس از ايشان شاعران پارسي زبان، مرثيههاي فراوان و ديوانهاي ويژهاي در رثاي شهيد كربلا سرودهاند كه از ميان آنها ميتوان به محتشم كاشاني و عمان ساماني اشاره كرد. نكته قابل توجه در مرثيههاي كربلا، اين است كه از همان دوره پس از شهادت سيد الشهداء، شاهد ادبيات پيام و قيام هستيم. از آن جمله ميتوان به حقگرايي به جاي مصلحتگرايي در شعر فرزدق، دعوت به قيام در برابر ظلم و الحاد در شعر الوالاسود دوئلي و قصيدههاي والاي هاشميات، كميت بن زيد، معرفي اهل بيت و افشاگري و ظلم در شعر سيد حميري و منصور نمري، و نيز پيام ايستادگي و مقامت در راه آرمان الهي در شعر دعبل خزائي اشاره كرد.
2ـ زيارات
يكي از مهمترين و غنيترين ابعاد عزاداري و ادبيات عاشوراي، زيارات و رواياتِ زيارات است كه پشتوانه عقيدتي، فلسفي و كلامي شيعه امامي به شمار ميآيد. ادبيات به كار رفته در اين زيارات و رواياتِ مربوط به آنها «اصولاً و عموماً ادبياتي است تعليمي، تبليغي، ارشادي و انساني كه رسالتش، آموزش حقجويي و حقگويي، ستمستيزي و ستمسوزي و ارشاد به اصول آزادي و عدالت و جهت آن، افشاي سه جريان زورمند و زرمند و تزويرمندِ حاكم بر تاريخ انسان، و موضوع آن مسايل عقيدتي، اخلاقي، سياسي و اجتماعي و هدف نهايي آن، رستگاري انسان در دنيا و آخرت است».[18] مجموع ادبيات زيارتي عاشورا را ميتوان به دو گونه بررسي كرد: الف) رواياتِ زيارات از سه منظر قابل تبيين است:
1. روايات تأكيدي ـ ترغيبي، كه زيارت امام حسين % و قبر مطهر ايشان را يك فرضيه مي داند. امام صادق% ميفرمايد: هي كس به زيارت جدّم حسين% نرود تا بميرد، هر چند خود راشيعه پندارد، ولي شيعه و پيرو ما نيست.[19]
2ـ روايات تعليمي ـ ارشادي، كه در آن بر درستي عقيده، سلامت اخلاقي، و معرفت و اخلاص زاير تأكيد و به شايستگي براي زيارت و هماهنگي نسبي در ايمان و عمل با شخص زيارت شونده امر ميشود. تلاش اين روايات اين است كه زيارت، عوام زده و تفريحي نشود، بلكه از آغاز تا انجام، حركتي عقيدتي به شمار آيد.
3ـ روايات ترويجي ـ تعميمي عاشورا كه امامان( ميكوشند تا فرهنگ عاشورا را در زندگي روزانه شيعيان در تمام روزهاي سال گسترش دهند. ب) متن زيارات اين زيارات همانند زيارت عاشورا، زيارت وارث، زيارت ناحيه مقدسه و زيارت مطلقه امام حسين% و نيز دعاهايي چون دعاي عرفه امام حسين% به مثابه متون عقدتي ـ آموزشي تشيع، آكنده از آموزههاي ناب توحيدي است؛ آموزههايي چون، اخلاص در پرستش، اخلاص در معرفت، توجه مطلق به خداوند امام شناسي، درك حقايق، كشف حقايق، دريافت واقعيتهاي تاريخي، شناخت عميق دشمن در سه چهره تاريخيِ قاسطين، مارقين و ناكثين، كسب آمادگي لازم روحي ـ عقيدتي براي ستيز با بيعدالتي، ظلم و جهل حاكم بر زمانه، شناخت دقيق خيانتها و جنايتها، ايجاد بغض و كينه دشمن، تجديد عهد با امام معصوم و آمادگي براي جهاد و شهادت. «در ادبيات اين زيارتها، به ريتم، خاصي توجه شده است؛ زيرا هدف، انتقال حالات عاطفي و روحي و القاي مضامين عاليه بوده است. بنابراين، آهنگ آن، آهنگ تندي است كه از وقار خاصي برخوردار است و حاصلش، بيقراري و شكيبايي ميباشد»[20] و نيز در آن ، زبان حماسه، به طور كامل رئاليستي است. در ادبيات عاشورا، شكوائيه، به صورت نقد عقيدتي، سياسي، اجتماعي و نكوهش انساني و اعتراض تاريخي عليه وضع موجودِ هر عصر و نسل تجلي كرده[21] و از پويايي و كارآيي تاريخي برخوردار است. جوهره اصلي مضمون و روح مسلط بر زيارات، آگاهي بخشي، ايمان، آزادگي، آزادي، قسط انساني و عدالت اجتماعي است. هم چنين ادبيات اين زيارتها، از واژگان خاصي تشكيل يافته كه پيشينهاي در ادبيات نداشتند. واژگاني مثل ثار، ثائر، ثارالله، وِتْر، موتور، قتيل، وترالله، شاهد، مشهود، المظلوم و … در طي قرون متمادي نيز كتابهاي بسياري در خصوص آداب زيارت نوشته شده است.
3ـ روضه و مقتل
يكي از نمادهاي مهم و اساسي عزاداري سيد الشهداء% مقتل خواني، روضه خاني و مقتل نگاري است. در خصوص مقتل خواني، بايد اذعان كرد كه نخستين كساني كه به شرح حوادث و وقايع عاشورا و صحنههاي شهادت شهيدان كربلا و پيام خون آنها پرداختند، كاروان اسيران اهل بيت( و در رأس آنان، امام سجاد% و زينب كبري& بودند كه با آهنگي حماسي و حزين، به تبيين مظلوم بودن عاشوراييان و طرح آموزههاي عاشورايي در ميان مردم ، اعم از دوست و دشمن كوشيدند. بازماندگان حادثه كربلا و پيام آوران خون سرخ حسيني، هرجا كه فرصتي مييافتند، به رسالت خويش ميپرداختند، شعه قيام را فروزان نگاه ميداشتند و وقايع مصيبت بار عاشورا را نقل ميكردند. خطبه حضرت زينب در جمع مردم كوفه كه به تأثير شديد آنان و گريستن ايشان انجاميد، سخنان حضرت در مجلس ابن زياد در شام، خطبه امام سجاد% در مسجد جامع دمشق، و نيز ساير بازماندگان، آغاز، مقتل خوانيها و مرثيه سراييهاي آگاهانه و هدف دار در تاريخ عزاداري امام حسين% است. پس از آن حادثه همواره، عاشورا كانون شور و شعور شيعي بوده است و بهويژه امامان ( به بزرگ داشت عاشورا و بيان صحنههاي آن ميكوشيدند. بدين سان، بايد گفت كه مقتل خواني و يادآوري حوادث عاشورا، بدون فاصله و پس از حادثه، به وسيله اهلبيت( و شيعيان و دوست داران آل عترت آغاز شد و پس از آن در بستر تاريخ امتداد يافت و به زمان و مكان خاصي نيز منحصر نشد.
در مبحث روضه خواني، بايد رواج اين اصطلاح را پس از نگارش كتاب روضة الشهداء نوشته مولي حسين كاشفي سبزواري(م 910ه) و برگرفته از آن دانست. نويسنده رياض العلما در اين باره مينويسد: روضة الشهداء، نخستين كتابي است در مقتل، كه به فارسي تصنيف شده و آن متداول و معروف در ميان مردم است. در اين كتاب، او با مراعات جانب تقيه ظاهر ميشود… . درآن، از بسياري از كتب مانند عيون اخبار الرضا و ارشاد مفيد نقل كرده است. اما بيشتر آن بلكه همهاش از كتب غير مشهور، بلكه غير قابل اعتماد است.[22] بنابراين، بدان سبب كه روضة الشهداء متني فارسي و مؤلف آن واعظي متبحر و مشهور بوده و نيز اين كتاب را با قلمي شيوا و گيرا نگاشته است، اين كتاب در ميان مقتل خوانان و ذاكران شيوع و رواج مييابد و به متن برگزيده آنها تبديل ميشود، به طوري كه از آن پس، آنان به نام اين كتاب، «روضه خوان» ناميده ميشوند و اين اصطلاح به سرعت در فرهنگ عامه جاميگيرد. پرواضح است كه ذكر مصيبت امام حسين% از مدتها پيش، پس از وعظ واعظان مرسوم بوده است و اين به خوبي از تصريح و اشاره خود كاشفي در روضة الشهداء[23] پيداست.[24] به هر حال، از اين نوع ادبيات ، ميتوان به ادبيات روضهاي تعبير كرد كه چندان به بُعد واقعي تاريخي ماجرا توجهي ندارد و فقط حادثه را به عنوان پديدهاي ويژه، در قالب متوني خاص، به شكل داستاني، ادبي و روضهاي تصوير ميكند. سابقه اين ادبيات را ميتوان در قرن پنجم جستوجو كرد: ابوالحسن بكري[25] كه بخشهاي عمدهاي از تاريخ اسلام را به صورت داستان درآورده و كتابهايي پيرامون مقتل علي% و مقتل الحسين% دارد، از اين ادبيات سود برده است. پس از آن، ميتوان از لهوف سيد بن طاووس و مثير الاحزان ابن نماي حلي و كامل بهايي نام برد.
پس از روي كارآمدن صفويان، مراسم عاشورا، جايگاه رسميتري مييابد و به تبع آن، روضه خواني اهميت فزونتر و گستره بيشتري مييابد. كتاب المنتخب طريحي (م1085) در اواخر همين دوره نوشته ميشود. اين مسأله،در دوره قاجاريه ابعاد گستردهتري پيدا ميكند، به طوري كه بيش از 67 [26] اثر در اين حوزه نگاشته ميشود. اما مقتل نگاري به معناي ثبت روايات و داستانهاي تاريخي مربوط به شهادت امام حسين% و يارانش، از شعبههاي مهمي است كه توجه بيشتري را ميطلبد. به ظاهر اولين كسي كه كتابي به نام مقتل الحسين% داشته اصبغ بن نباته، از ياران خاص علي% بوده است.[27] پس از او، ميتوان از جابربن يزيد جعفي،[28] ابومخنف لوط بن يحيي ازدي[29] در قرن اول و دوم، محمد بن علي بن فصل،[30] نصربن مزاحم[31] در قرن سوم، محمد بن علي بن بابويه،[32] محمد بن حسن طوسي[33] و ابوالحسن شافعي[34] در قرون چهارم و پنجم نام برد. در سده ششم هجري، ابوالمؤيد موفق خوارزمي(م 568ق) مشهورترين فردي است كه كتابي در خصوص مقتل نوشده است. او در بيشتر نقلها سلسله راويان خبر را نيز نام ميبرد. همچنين در همين دوره، ميتوان از ابن شهرآشوب نام برد كه اگر چه متاب مستقل در مقتل ننوشته، ولي در كتاب مناقب آل ابي طالب زير عنوان مناقب امام حسين%، به شرح مقتل آن حضرت پرداخته است.[35] غير از موارد مذكور در برخي نگارشهاي تاريخي و نسب شناسي عام، همانند طبقات الكبري، از محمد بن سعد، انساب الاشراف از احمد بن يحيي بلاذري (م 1279) اخبار الطوال، احمد بن داود دينوري (م 282) تاريخ طبري اثر محمد بن جرير طبري (م 310) و الفتوح احمد بن اعثم كوفي (م حدود 314) ميتوان شرحهاي مبسوطي از زندگاني امام حسين% و شهادت آن حضرت به دست آورد. به عنوان مثال، ابن اعثم كوفي در الفتوح به شرح مبسوط حادثه عاشورا ميپردازد كه به صورت مستقل و تحت عنوان مقتل الحسين% ابن اعثم كوفي به چاپ رسيده است.
4ـ تعزيه
تعزيه از نظر لغوي، به معناي اظهار هم دردي، سوگواري و تسليت است، ولي به عنوان شكلي از نمايش، ريشه در اجتماعات و مراسم يادكرد شهادت امام حسين% در روزهاي محرم دارد و در طول تكامل خود، بازنمايي محاصره و كشتار صحراي كربلا، محور اصلي آن بوده و هيچگاه ماهيت مذهبياش را از دست نداده است.[36] درباره تعزيه، دونكتبه در خور بررسي است: نخست آنكه ريشه و منشأ تعزيه چيست؟ نكته بعدي آن كه تاريخ شكل گيري اين نوع نمايش مذهبي، چه زماني است؟ در خصوص منشأ و ريشه تعزيه، نظرات گوناگوني ابراز شده است. برخي بر اين باورند كه تعزيه، ريشه در نمايشهاي دراماتيك پيش از اسلام ايران دارد و نمونه آن را داستان مرگ و قتل سياوش با سابقه سه هزار ساله[37] و واقعه كينِ ايرج دانسته اند.[38] پاره اي براي تعزيه، نظيري چون مراسم آييني «آدونيس» و «تموز» در فرهنگ بين النهرين باستان ذكر كرده اند.[39]
برخي نيز به طور كلي، تعزيه مذهبي را در ايران، متاثر از اروپا دانستهاند. ملك الشعراي بهار و دكتر عبدالحسني زرين كوب[40] از اين دستهاند. با اين حال، به نظر ميرسد كه نظريه نخست متقنتر و صحيح تر باشد؛ چرا كه با روح كلي حاكم بر اين مراسم و نيز تاريخ همراه آن هم سازتر است. البته اين بدان معنا نيست كه بعدها اين نوع آيين، هيچ اثري از درامها و نمايشهاي اروپايي و فضاي مسيحي آنها نپذيرفته باشد و اين امر هم ممكن است. در مورد اين موضوع كه تاريخ آغز شبيه خواني مذهبي (تعزيه) چه زماني است نيزف اتفاق نظريه وجود ندارد و بيشتر صاحب نظران، آن را به دوران صفويه بازگشت داده[41] و گزارشهاي «كورني يل لابرون» هلندي،[42] «سالامون» انگليسي و «وان گوگ» هلندي[43] را، دليل بر آن دانستهاند. با اين حال، تاريخ آل بويه، گزارشهايي كه به بحث عزاداري ميرسد در هيجدهم محرم براي مصعب بن زهير، در برابر عاشورا خبر ميدهد كه در آن مراسم شبيه سازي از طرف سنيان برگزار شد و زني را عايشه ناميدند، كسي را طلح و ديگري را زبير خواندند و گفتند ميخواهند كه با اصحاب علي% بجنگند.[44] اين موضوع به احتمال قريب به يقين، در برابر شبيه خوانيهاي صورت گرفته از سوي شيعيان از جريان كربلا بوده و پارهاي از سنيهاي متعصب را به واكنش واداشته است. ديدگاه عالمان و فقيهان نيز درباره تعزيه، قابل توجه است. ميرزا ابوالقاسم قمي(م 1231)، ميرزا ابوطالب قمي، ميرزا محمد تقي نوري و محمد رفيع طباطبائي، از كساني هستند كه به جواز آن نظر دادهاند،[45]ولي بسياري از عالمان و فقيهان بزرگ، هم چون مرحوم شاهآبادي، حاج شيخ عبدالكريم حائري و آيتالله بروجردي، آن را با توجه به نوع اجراي مراسم جايز نميشمردهاند.[46] از اين رو، به نظر ميآيد ابعاد هنري گوناگون تعزيه، نيازمند بازسازي، دوباره نگري، پيرايش، ورود عناصر جديد و متون متقن است تا بتواند دوباره زنده شود و نقش صحيحي برعهده گيرد.
5ـ توغ
از جمله وسايل عزاداري كه از قرنها پيش رايج بوده، «توغ» است. فرهنگ دهخدا در بيان ريشه لغوي آن مينويسد: جنسي است از هيزم سخت كه آتش آن دير بماند و آن را تاغ و تاخ نيز مينامند.[47] همچنين در توضيح اصطلاح آن مينويسد: علم مانندي است كه بر سر آن به جاي پرچم، منگولهاي از موي اسب يا اريشم يا ابريشم آويزند. بيرق تركان عثماني و آن دم اسبي بود بر سر نيزه.[48] يكي ديگر از نويسندگان درباره توغ ميگويد: در اصل، لغتي است تركي و معناي پرچم، علم، بيرق. چون تركان آق قويونلو هميشه در پيشاپيش سپاهيان خود علمي را حركت ميدادند كه به آن توغ ميگفتند. به كار بردن اين علامت، در زمان صفويه نيز بين سپاهيان قزلباش رواج يافت. به تدريج اين علامت، در دستجات عزاداري نيز به كار برده شدف به اين تعبير كه عزاداران، همگي سربازان امام حسين% هستند. از اين جهت ف به عنوان شئاي مقدس شناخته شد و با همان لغت تركي توغ شهرت يافت.[49] صاحب كتبا تاريخ مذهبي قم نيز آن را تركي ماوراءالنهري و مربوط به دوران سلجوقيان به بعد و متعلق به سپهسالاران بزرگ ميشمارد.[50] به هر حال، اين علامت كه داراي انواع زبانهدار و بي زبانه است،[51] و در ايامي چون شب و روز عاشورا، در ايامي ديگر چون 28 صفر و 21 رمضان، به عنوان عزا برداشته ميشود.
البته لازم به ذكر است كه اكنون، بيشتر در دسته جات قديمي متداول است. در قديم، نزاعهاي بسياري ميان محلهها و دستههاي مختلف براي برداشتن آن صورت ميگرفته است. يكي از آداب آن حمل خميده آن به نشانه علم واژگون شده حضرت عباس% است.[52]
6ـ بيرق و علم
از جمله وسايل متداول در دستههاي عزادار، حمل بيرق و علم است. بيرق، همان علم است و علم، به معناي پرچمي است كه نشانه و معرف چيزي است. شخصي كه علم را حمل ميكند، علمدار ناميده ميشود. «سابقه علم، بسيار طولاني و قديمي است و پيش از اسلام و پس از اسلام، در بين اقوام، جمعيت ها، لشكرهاي كشورها مرسوم بوده است».[53]دستهجات حسيني نيز از قديم، علمهايي را با خود حمل ميكنند كه نشانههاي شناسايي آنها، هم به عنوان دسته عزادار و هم هيأت محلي آنان است اين پرچمها، معمولاً سبز، سرخ و سياهف و پس از انقلاب، پرچم سه رنگ جمهوري اسلامي هستند؛ البته پرچمهايي با رنگهاي ديگر نيز وجود دارد.
7ـ علمات
در بسياري از دستهها، تكيهها و حسينيهها، وسيلهاي به نام علمات وجود دارد كه معمولاً در روزهاي اصلي عزا، مانند تاسوعا و عاشورا حمل و به مكانهاي مذهبي، نظير حرم حضرت معصومه& و حرم امام رضا%آورده ميشود و به عنوان عرض ادب، با سه بار خم كردن آن، به آن امام يا امامزاده سلام داده ميشود. گاه عرض و طول علمات به پنج ميرسد و شعبههايي دارد كه بر بالاي آن، پرهايي از طاووس و ديگر پرندگان زده ميشود و با شماره پرها، شمارش ميشود. مشخص نيست كه ريشه اين نوع ابزار چيست و در اين مورد، تحقيق خاصي صورت نگرفته است. البته به نظر ميآيد كه علمات نيز تاريخي مانند توغ داشته باشد؛ يعني علامتي نظامي لشكري بوده كه به عزاداري آورده شده و بنابراحتمال، به دوره صفويه و پس از آن باز ميگردد.
8ـ نخل برداري
از جمله مراسم عزاداري است كه در برخي از شهرها و روستاهاي ايران رواج دارد. «نخل از معروف ترين وسايل عزاداري است كه از گذشتههاي دور، بين دستهجات حسيني رواج داشته است و به عنوان تاب و حجله عزاي امام حسين% آن را تأسيس نموده و حمل مينمايند. اما آن را به خاطر سنگيني ، روي پنج پايه يا بيشتر از چوب بلند و ضخيم قرار ميدهند كه دو پايه آن در طرف جلو و عقب نخل، و سه پايه ديگرش در طرف راست و چپ آن ميباشد و از چهار طرف ده پايه شمرده ميشود و به عنوان جنازه تشبيهي امام تشييع نموده و جمعيت زيادي در پاي آن، بر سروسينه زنان، به نوحه خواني و عزاداري ميپردازند و در انتهاي مسير عزاداران، آن را به زيارت امام زادهها ميبرند. از اين جهت، بدان نخل ميگويند كه براي ساختن آن، در قديم از چوب درخت خرما(نخل) استفاده ميكردهاند؛ چون قابليت انعطاف بيشتري دارد. بر نخل، پارچه سياه، نوار قرمز رنگ و پارچه سبزي ميپوشانند.[54]
9ـ قمه زني
قمه زني، يكي ديگر از نمادهاي عزاداري است كه به ويژه ميان تركزبانان ايران و عربها و عربهاي ايراني تبار عراق و بعدها در ديگر نقاط چون هند و پاكستان، سابقه داشته و دارد. «قمه» بر اساس آن چه در لغت نامه دهخدا مينويسد، در اصل سلاحي تركي است كه شبيه شمشير است، ولي كوتاه تر و پهن تر و بدون انحنا است.[55] بدين سبب، ميتوان قمه زني در عزاداري عاشورا را نيز، داراي منشأ تركي دانست؛ چنانچه امروزه نيز اين مراسم، به ويژه در ميان ترك زبانان ايران و به خصوص اردبيل كه در مجاورت تركان عثماني قرار داشتهاند، رواج دارد.
10ـ جامع سياه پوشيدن
رايج ترين شيوه عزاداري سيدالشهداء% نزد دوستداران آن حضرت، جامه سياه پوشيدن است. البته مسألهاي كه در اين مورد وجود دارد، رواياتي از امامان شيعه در نهي پوشيدن لباس سياه است. اين روايات، از دو منظر قابل تبيين است: نخست آنكه آنها در زماني صادر شد كه رنگ سياه، علامت عباسيان و نماد آنان گشته بود و امامان معصوم به دليل ممتاز ساختن شيعيان، آنان را از پوشيدن لباس سياه نهي فرمودند.[56] ديگر آنكه اين نهي و كراهت، به زمانهاي غير عزا ـ كه از دير باز همگان در مصيبت لباس سياه ميپوشيدهاند ـ اختصاص دارد. ضمن آن كه رنگ سياه، در ميان اكثر جوامع و اقوام و ملل نماد عزا و اندوه بود است.[57] در تاريخ اسلام نيز در سوگ حمزه،[58] پيامبر- ،[59] علي% ،[60] امام حسن%،[61] امام حسين%،[62] زيد[63] و يحيي بن زيد[64] و امام كاظم%،[65] مؤمنان، مسلمانان و شيعيان، جامه سياه بر تن كردهاند؛ از اين رو، جامه سياه همواره جامه عزا و مصيبت به شمار ميآمده است. عباسيان نيز به عنوان حركتي تبليغاتي در مصيبتع اهلبيت( ، جامه سياه ميپوشيدند و پس از دست يابي به خلافت، آن را به نشان خلافت خود مبدل ساختند. روايات صادر شده از امامان، سيه پوشي در عزا و مصيبت، به ويژه عزاي سيدالشهدا را در بر نميگيرد؛
11ـ گريه، سينه زدن و زنجير زدن
از برترين اعمال در عزاداريف گريستن، گرياندن و حالت گريه(تباكي) به خود گرفتن، است. به نظر ميرسد بر سينه كوبيدن در هنگام عزا به عنوان رسم سوگواري، بيشتر در ميان عربها رواج داشته و سپس در بين ايرانيها گسترش يافته است. برخي آن را به دوران عزاداري در بغداد و قاهره نسبت داده اند.[66] پارهاي نيز با توجه به گزارش ابن بطوطه، آن را به اوايل قرن هشتم و در سوگ پسر اتابك افراسياب، حاكم قسمتي از خوزستان بازگرداندهاند. ابن بطوطه در توصيف سوگواري وي مينويسد:« دستهاي بالاي منظره و دستهاي ديگر پايين منظره قرار داشتند و به طرف يكديگر هجوم ميبردند و در حالي كه به سينههاي خود ميكوبيدند، ميگفتند: خوندگار ما يعني اي آقا و سرور ما»[67] زنجير زني كه اكنون متداول است نيز يكي از رسمهاي ديرپاي عزاداري سيدالشهدا است. به طور دقيق مشخص نيست كه آغاز زنجير زني و استمرار آن در عزاداري سيدالشهداء، از چه زماني و از كجاست. البته برخي آن را داراي منشأ و آغازي هندي دانستهاند كه با توجه به رواج اين گونه رياضتها و مراسم در شبه قاره هند، ميتواند نظري درست تلقي شود. كاه و خاكستر به سر ريختن نيز يكي از شيوههاي عزاداري است. امروزه، كاه بر سرريختن، در برخي دستهها رواج دارد و ظاهراً بايد سابقهاي طولاني داشته باشد و در ميان عربها حتي پيش از اسلام نيز شايع بوده است. هم چنين است گل به سرماليدن كه يكي از نشانههاي عزاداري است. اما از وسايلي كه از ديرباز در دستههاي عزاداري مورد استفاده واقع ميشده، طبل و شيپور است كه به طور حتم از دستههاي نظامي به دستههاي عزاداري راه پيدا كرده و به ويژه در دوران صفويه رونق گرفته؛ چنانچه در سفرنامه جهانگردان خارجي به آن اشاره شده است.[68]
_ _______________________________________
[1] نگرش انتقادي تاريخي به ادبيات عاشورا، سيد عبدالحميد ضيايي، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381.
[2] سير الائمه، سيد محسن امين، دارالتعارف، بيروت ، 1400ق، ج3ـ5 ص 169.
[3] همان، ص 168.
[4] تاريخ كامل، ابن اثير، ج4، ص 237ـ238.
[5] مقتل خوارزمي، ج 2، صص17 و 130 و 151 ـ 152.
[6] همان.
[7] همان، ص 143.
[8] الذريعة، ج 22، ص28.
[9] همان، ج22، ص 26.
[10] شعر و ادب فارسي، زين العابدين مؤتمن، تهران، زرين 1364، ص 60.
[11] مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص 2.
[12] همان، ص 3.
[13] حديقة الحقيقة، تعليق: مدرس رضوي، چاپ كتابخانه سنايي، 1361، ص 266.
[14] مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص 384.
[15] ديوان سلمان ساوجي، تصحيح منصور مشفق، تهران، صفي علي شاه، چ2،1367، ص 423.
[16] ديوان خواجوي كرماني، تصحيح: احمد سهيلي خوانساري، تهران، پاژنگ، چ1، 1369، ص 130.
[17] كليات سعدي، به اهتمام محمد بن علي فروغي، تهران، امير كبير، چ 4، 1363، ص 602.
[18] مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، 1374، ص 83.
[19] وسائل الشيعه، ج10، ص 336، حديث11.
[20] خورشيد، شهادت، ص 84.
[21] همان، ص 85.
[22] رياض العلما، ميرزا عبدالله افندي اصفهاني، تحقيق، سيد احمد حسين، قم، خيام، 1401 ق، ج2، ص 190.
[23] ر.ك: روضة الشهدا، صص 12ـ13.
[24] تأملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان، صص339 ـ 346.
[25] همان، ص 35.
[26] همان، صص 37ـ 38.
[27] الفهرست، شيخ طوسي، افست دانشگاه مشهد، مشهد، 1351ش، ص 63 و نجف ، المكتبة المرتضويه، ص 63.
[28] الذريعة، ج2، ص 24.
[29] معالم العلماء، ص 94.
[30] رجال نجاشي، ص 273
[31] همان، ص 302.
[32] معالم العلماء، ص 112.
[33] الفهرست، ص 161.
[34] الذريعة، ج22، ص 22.
[35] مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، خرداد 1374، ص 268.
[36] تعزيه، هنر بومي پيشرو ايران، پترچ.
[37] تعزيه در ايران، صادق همايوني، شيراز ، نويد شيراز، چ2، 1380، صص21 ـ 23؛ تعزيه، پترچلكووسكي، ص 9.
[38] تعزيه در ايران، ص 23.
[39] تعزيه، چلكووسكي، ص 10.
[40] عبدالحسين زرين كوب، تهران، امير كبير، ص 487.
[41] تعزيه، پترچلكووسكي، ص 10ـ11.
[42] ارزيابي سوگواريهاي نمايشي، غلامرضا گلزواره،تهرانف سازمان تبليغات اسلامي، چ1، 1375، ص 28.
[43] پژوهش در تعزيه و تعزيه خواني، فصلنامه هنر، ش2 زمستان 61، بهار 62.
[44] البداية و النهاية، ابن كثير، ج11،ص 275.
[45] همان، ص 62 ـ66، مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر سوم، 1374، ص 303 ـ 304.
[46] ارزيابي سوگواريهاي نمايشي، غلامرضا گل زواره، تهران، سازمان تبليغات اسلامي 1375، صص 38 ـ41.
[47] لغت نامه دهخدا، علي اكبر دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چ افست، 1334، ج13، ص 1125.
[48] همان.
[49] تويسركانف محمد مقدم گل محمدي، تهران، غزالي، چ1، 1371، ج1، ص 388.
[50] تاريخ مذهبي قم، علي اصغر فقيهي، قم، اسماعيليان، چ1، 1357، ج1، ص 276.
[51] عزاداري سنتي شيعيان، سيد حسين معتمدي، قم، عصر ظهور، چ1، 1378، ج17 ص 577.
[52] همان، ص 584.
[53] [54] عزاداري سنتي شيعيان، صص559ـ603.
[55] لغت نامه دهخداف ج31، ص 479.
[56] سياه پوشي در سوگ ائمه نور، علي ابوالحسني ( منذر) قم، چ1، 1375 ش، صص 205 ـ 206.
[57] ر.ك: همان، صص 53 ـ73.
[58] البداية و النهاية، ابن كثير دمشقي، تحقيق: احمد ابوملحم و ديگران، بيروت ـ لبنان، دارالكتب العلمية، چ1، 1405 ق، ج4 ، ص 59.
[59] ديوان حسان بن ثابت، شرح عبدالله مصفا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1406ق، ص 67.
[60] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربي، چ2،1387ق، ج16، ص22.
[61] ترجمة الامام الحسن% من تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، تحقيق، محمد باقر محمودي، بيروت، مؤسسه المحمودي، چ1، 1400ق، ص 288.
[62] المحاسن، برقي، تحقيق، محدث ارموي، قم، دارالكتب الاسلامية، چ2، ص 420، حديث 195.
[63] المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، مقريزي، قاهره، مكتبة الشقافية الدينية، چ2، 1987 م، ج2، ص 440.
[64] الفتوح، ابن اعثم كوفيف حيدرآباد، دكن، دائرة المعارف عثمانيه، چ1، 1395ق، ج8، ص .160
[65] كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، تصحيح: علي اكبر غفاري، قم، انتشارات اسلامي، چ1، 1405 ق، ج1، صص38ـ39.
[66] تاريخ مذهبي قم، علي اصغر فقيهي، ج1، ص 264.
[67] رحلة ابن بطوطه، بيروت، داربيروت، چ1، 1405ق، ص 196.
[68] تاريخ مذهبي قم، ج1، صص 274و 289. ابنا
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر