امام هادی (علیه‌السلام) پیشوای دهم شیعیان است. نام آن بزرگوار، علی و معروف‌ترین القابش، نقی و هادی است. آن معصوم را با کنیه «ابوالحسن» می‌شناسند.

البته در اصطلاح راویان شیعه، ایشان به «ابوالحسن ثالث» شهرت دارند؛ زیرا پیش از ایشان، کینه امام هفتم و امام هشتم (علیهما‌السلام) نیز «ابوالحسن» بود. پدر آن بزرگمرد، پیشوای نهم شیعیان، حضرت امام جواد (علیه‌السلام) و مادرش زنی با فضیلت و باتقوا، به نام «سمانه» بود.

حضرت هادی (علیه‌السلام) در سال 220 هـ.ق، پس از شهادت پدر گرامیش، خلعت امامت پوشید. خلفای عباسی زمان امام: آن حضرت در طول حیات خویش، حکومت هفت خلیفه عباسی را تحمل کرد که عبارتند از: “مأمون”، “معتصم”، “واثق”، “متوکل”، “منتصر”، “مستعین” و “معتز”. در میان این افراد، حکومت “مأمون”، پیش از امامت آن جناب، خاتمه یافت. از این هفت نفر، رفتار “واثق” و “منتصر” با علویان سخت نبود و آنان تا حدودی در رفاه بودند. “منتصر” که از تباه‌کاری‌های پدرش به ستوه آمده بود، وی را در حال مستی بر قتل رساند و به حکومت رسید.

او در طول حکومت شش ماهه خویش، رفتاری مناسب با شیعیان و علویان داشت. به جز این دو نفر، بقیه تا می‌توانستند، شیعیان را می‌آزردند و با آنان بدرفتاری می‌کردند. اینان بر اهل بیت (علیهم‌السلام) نیز که انسان‌هایی والامقام و گرانمایه بودند، سخت می‌گرفتند. خاندان عباسی، همواره حیله‌ها و نقشه‌های گوناگونی را برای خاندان نبوت و امامت در نظر داشتند.

علت بدرفتاری‌های عباسیان با معصومان (علیهم‌السلام) این بود که آنان، چون خورشیدی بودند که می‌درخشیدند و همه را به خود جلب می‌کردند.

سپس می‌کوشیدند تا پیروان خود را هدایت کنند و از نادرستی‌ها باز دارند. همین امور سبب می‌شد که هدایت یافتگان، عملکرد نادرست و رفتار نامطلوب خلفا و اطرافیانشان را بشناسند و از آنان انتقاد کنند و این امر، نتیجه‌ای جز روگردانی مردم از ظالمان عباسی در پی نداشت.

“عباسیان” برای کم‌فروغ کردن جلوه اهل بیت (علیهم‌السلام) سعی می‌کردند، از افراد دیگری تبلیغ کنند تا مبادا کسی به سوی امامان معصوم گرایش یابد. برای مثال، “متوکل” با نقل خواب‌های ساختگی، مردم را به پیروی از “محمدبن ادریس شافعی”، تشویق می‌کرد. همچنین این ستمگران، امامان را در منطقه‌ای نزدیک خود و زیرنظر خود محدود می‌کردند و اجازه نشر معارف اسلام را به ایشان نمی‌دادند. “متوکل عباسی” در سال 243 هـ.ق امام را محترمانه از “مدینه” به “سامرا” تبعید کرد.

ایشان بعدها در “سامرا” فرمودند: «مرا به اجبار از “مدینه” به “سامرا” آوردند». علت این احترام، آن بود که مأموران حکومتی نتوانستند هیچ بهانه‌ای برای آزار ایشان به دست آورند. سپس آن گرامی در منزلی در کنار اردوگاه نظامی “متوکل”، جای گرفت. مزدوران عباسی، در ابتدای ورود، آن حضرت را به محله گدایان بردند و در آنجا سکنی دادند و سپس به منزل دیگری بردند.

مقصود آنان از این حرکت، تحقیر آن والا مقام بود. خیرخواهی امام؛ حتی بر دشمنان: “متوکل” و دیگر خلفای ستمگر عباسی، همواره در ظاهر خود را دوستدار امام جلوه دادند تا مردم را بفریبد، ولی هیچ گاه از آزار ایشان، دست برنداشتند.

آنان، چنان رعب و وحشت را حکمفرما کرده بودند که مردم جرأت بهره‌گیری از ایشان را نداشتند. خلفای غاصب عباسی، در حالی به اهل بیت (علیهم‌السلام) و پیروانشان، سخت می‌گرفتند که ایشان همواره خیرخواه دیگران بودند.
آنان حتی با دشمنانشان با انسانیت برخورد می‌کردند؛ ولی متأسفانه جز بدی چیزی نمی‌دیدند. برای مثال، متوکل عباسی، بر اثر دملی که در بدنش ایجاد شده بود، سخت بیمار شد؛ چنان که در شرف مرگ بود مادرش نذر کرده بود اگر او بهبود یافت، مقدار زیادی پول، از دارایی خود، نزد ابوالحسن، علی بن محمد بفرستد.

“فتح بن خاقان”، وزیر و منشی متوکل، به وی گفت: «ای کاش! نزد این مرد (امام هادی (علیه‌السلام) ) می‌فرستادی. او راه معالجه را می‌داند». “متوکل”، شخصی را نزد حضرت فرستاد. او دارویی تجویز کرد، که حال “متوکل” خوب شد. مژده بهبودی او را به مادرش دادند؛ وی ده‌هزار دینار نزد حضرت فرستاد و مهر خود را بر آن کیسه زد. در مقابل، وقتی متوکل، بهبود یافت و جریان هدیه مادرش را شنید، به دربان خود، سعید گفت: «شبانه به او حمله کن و هر چه پول و اسلحه نزدش بود، بردار و پیش من بیاور». دربان شبانه به منزل ابوالحسن (علیه‌السلام) رفت.

آن حضرت در حالی که لباس و کلاه پشمی داشت، بر سجاده‌ای حصیری نماز می‌خواند. دربان، همه جا را گشت، ولی تنها چیزی که یافت، کیسه‌ای پول با مهر مادر متوکل و یک شمشیر ساده در غلاف بود. او آنها را نزد “متوکل” برد. “متوکل”، مادرش را طلبید و ماجرا را پرسید. مادرش ماجرا را گفت و “متوکل” آن اموال را بازگرداند.

تمجید اهل تسنن از امام: اگر شیعیان و علاقه‌مندان به آن حضرت، از ایشان تعریف و تمجید کنند، ممکن است مقبول نیفتد، ولی نقل سخنان دیگران درباره ایشان شنیدنی است.

اینجا فقط به چند مورد اشاره می‌کنیم:

الف) “خیرالدین زرکلی” می‌گوید: «”علی”، ملقب به “هادی”، … یکی از پرهیزگاران نیکوکار است.»

ب) “ابن حجر هیثمی” می‌آورد: «ابوالحسن، در علم و سخاوت، وارث پدرش بود.»

ج) “ابن کثیر” درباره ایشان می‌گوید: «او عابدی وارسته و زاهدی بی‌همتا بود.» سیره عملی و اخلاقی حضرت: درباره عبادت آن جناب آورده‌اند که بسیار عبادت می‌‌کرد.

آن حضرت با آنکه از گناهان دور بود، شبانگاه این گونه با خدا مناجات می‌کرد: «بارالها! گناهکاری بر تو وارد شده و تهیدستی به تو روی آورده است. تلاشش را بی‌نتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار ده.»

شخصی به نام “اسحاق جلاب” درباره سخاوت آن جناب چنین می‌گوید: من برای ابوالحسن،گوسفندان زیادی خریدم.
وی مرا خواست و از اصطبل منزلش به جای وسیعی برد که من آنجا را نمی‌شناختم. سپس دستور داد تا تمامی آن گوسفندان را میان فقرا تقسیم کنم.درباره حلم و بردباری و بخشش آن جناب آورده‌اند که “بریحه عباسی”، حاکم مدینه، یکی از عاملان تبعید امام به سامرا بود.

“بریحه” هنگام تبعید امام، ایشان را همراهی کرد و در میان راه به امام گفت: «اگر نزد “متوکل” از من شکایت کنی، تمامی درختان شما را در مدینه آتش می‌زنم و خدمتکاران شما را می‌کشم.» امام فرمود: «شکایت تو را نزد خدا بردم و بر غیر خدا، عرضه نخواهم داشت». “بریحه” با شنیدن سخن امام، به پای امام افتاد و با گریه و زاری از امام (علیه‌السلام) تقاضای عفو و بخشش کرد.

آن‌گاه امام فرمود: «تو را بخشیدم» فعالیت‌ها: از کارهای مهم امام هادی (علیه‌السلام) که امامان قبل از ایشان هم، به آن بسیار اهمیت می‌دادند، حفظ خط فکری و فرهنگی تشیع و جلوگیری از القائات مخالفان بود.

به همین دلیل، ایشان به تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته‌ای چون: “ابن سکیت اهوازی”، “عبدالعظیم حسنی”، “اسماعیل بن مهران” و…. پرداخت. همچنین امام هادی (ع) برای معرفی سیمای تابناک اسلام، جلسات متعددی را برای بحث پیرامون مسائل مختلف عقیدتی، فکری و اجتماعی برگزار می‌کرد و به سؤالات و شبهات پاسخ می‌داد. شهادت حضرت: سرانجام آن حضرت در سوم رجب سال 254هـ.ق بر اثر مسمومیت به شهادت رسید.

طبق نقل برخی مورخان، “معتمد”، برادر “معتز”، به آن حضرت زهر داده است. آن حضرت پس از33 سال امامت و رهبری در سامرا به خاک سپرده شد. در تشییع پیکر پاک ایشان، بزرگان شهر حضور داشتند و جمعیتی جمع شده بود که “سامرا” در تاریخ خود، هرگز نمونه آن را ندیده بود.

زمینه های جامعه شناختی رفتار سیاسی امام هادی علیه السلام

براي بررسي رفتار سياسي امام هادی نخست لازم به نظر می رسد که باید به دوره های زندگی ایشان اشاره کرد . آن حضرت در سن شش سالگی به امامت رسید و چون پیشتر امام جواد علیه السلام در هشت سالگی به امامت رسیده بود از این بابت برای شیعیان در پذیرش امامت او مشکلی پیش نیامد . جز عده کمی که به امامت موسی مبرقع معتقد شدند و پس از مدتی انان نیز به امامت امام هادی (ع) گردن نهادند .

رفتار سیاسی خاصی برای امام در این دوره شاید نتوان مثال زد گر چه امام در این سن هم به برخوردهای سیاسی با حکومت وقت پرداخت . امام تا سن 15سالگی معاصر معتصم همان قاتل پدرش بود . گرچه گزارشهای مفصل و حتی مجملی درباره این دوره از زندگی امام در دسترس نیست اما می توان این دوره را با دوره زندگانی امام رضا و هارون و امام کاظم و منصور مقایسه کرد .

وجه شباهت این است که ائمه ما پس از شهادت پدرانشان به وسیله خلیفه عباسی از گزند خلیفه قاتل نسبت به خود در امان بوده اند .چرا که خلیفه قدرت بر شهادت دو امام در دوران حکومتی خود را نداشته و شهادت امام پیشین برایش دردسرهای روحی و اجتماعی خاصی می آفرید .سالهای 15 تا 20سالگی امام همزمان با حکومت واثق شد و پس از واثق امام تا 38 سالگی خود همدوران متوکل بود .پس از متوکل فرزندش منتصر شش ماه حکومت کرد و مستعین تا 42سالگی امام خلیفه بود که پس از مرگش معتز تا سال 255 هجری که امام در این هنگام 45 ساله بود خلافت کرده و دست خود را به خون امام آغشته کرد .از مشخصه های حکومت عباسی در این دوره 1- زوال هیبت و عظمت خلافت است ، از دوره متوکل به بعد ترکان وارد دستگاه خلافت شدند و جای ایرانیان را گرفتند ،کار به جایی رسید که خلافت یک مقام تشریفاتی شد . در عین حال هرگاه احساس خطری از سوی مخالفان می شد خلفا و کارمندان و اطرافیان در سرکوبی و نابودی مخالف یکصدا میشدند .

دومین مشخصه این دوران خوش گذرانی و هوسرانی دربار و شخص خلیفه است . کار خلفا در این دوره خوش گذرانی و شب نشینی و میگساری بود و کار به جایی کشید که دربار عملا میکده شد .از دیگر مولفه های شناخت این دوران ، ظلم و ستم و بیدادگری و خودکامگی و گسترش آن در این دوره بود . صرف هزینه های فراوان در خوش گذرانی ها و برپایی مجالس عیش و نوش و ساخت و ساز قصر های مجلل و تفرحگاههای بی نظیر ،بار سنگینی را بر دوش مردم گذاشته بود و جان مردم به لب رسیده بود .

در این زمانه نهضتها و قیامهای علویان و غیر علویان گستردگی ویژه ای پیدا کرد به طوری که این قیام ها به خبرهای روزمره جامعه عباسی تبدیل شد .گرچه این قیام ها به شدت سرکوب می شد اما اثر خود را برجا می گذاشت . و نارضایتی ها را تداوم می بخشید .در فاصله سالهای 219 تا270قمری تعداد 18 قیام ضبط شده است . در اینچنین جامعه ای که التهاب از سر و رویش می بارد رفتار سیاسی امام باید به گونه ای باشد که تنش زا نباشد و جان و مال شیعیان را از تیغ آماده عباسیان برهاند و الا ،شیعیان نیز در بین و همراه با دیگر مخالفان به شدت سرکوب می شدند .اما مبا توجه به این اوضاع و احوال ،کارهای سیاسی خود را با فعالیتهای زیر زمینی و مخفیانه آغاز می کند .موید این معنا بویژه در دوره متوکل این گزارش است ؛ محمد بن شرف می گوید : همراه امام هادی در مدینه راه میرفتم .
امام فرمود : آیا تو پسر شرف نیستی ؟عرض کردم : آری . آنگاه خواستم از حضرت پرسشی کنم ،امام بر من پیشی گرفت و فرمود :« ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل ،برای طرح سوال مناسب نیست » ! (بحار الانوار،تهران مکتبة الاسلامیه ،ج 50،ص176 ؛کشف الغمه ،تبریز : مکتبه بنی هاشمی ،ج 3 ص 175 )

این حادثه تنها جلوه ای از اختناق در دوره امام علیه السلام است. امام هادی در برقراری ارتباط با شیعیان که در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزدیک سکونت داشتند ،ناگزیر همین روش مخفی کاری را رعایت کردند و وجوه و هدایای آنان را با نهایت پنهان کاری تحویل می گرفت .نمونه ای از این موارد : محمد بن داود قمی و محمد طلحی نقل می کنند : اموالی از قم و اطراف آن که شامل خمس و نذور و هدایا و جواهرات بود ،برای امام ابوالحسن هادی حمل می کردیم . در راه پیک امام در رسید و به ما خبر داد که باز گردیم فزیرا مقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست . ما بازگشتیم و آنچه نزدکان بود همچنان نگه داشتیم تا آنکه پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود بار کنیم . آنها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم . ما اموال را به همی کیفیت حمل کردیم و فرستادیم .بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم ،فرمود به اموالی ک فرستادید بنگرید ! دیدیم اموال در خانه امام به همان حال محفوظ است .(مجلسی ، بحارالانوار ، ج 50 ص 185) .هر دو نمونه به صورت خوبی اوضاع هراسان آنزمان را به تصویر می کشد .گر چه مشخص نیست این حادثه در مدینه اتفاق افتاده یا در سامراء اما شدت خفقان را نشان می دهد .حال که مشخصات جامعه آن عصر را دانستیم ، وضیعت حکومت و مناسبتش با مردم و مخالفان تا حدی روشن شد ،اکنون در پی کشف رفتار های امام در این دوره خواهیم بود .

یکی از مهمترین سازمان ها و تشکیلات آن دوره را می توان شبکه ارتباطی وکالت دانست که امام علیه السلام به تدبیر امور آن و اداره اش می پرداخت و گرچه حکومت فضای اختناق را بیشتر می نمود اما امام توانست به پویایی این نهاد پرداخته ،ضمان شوکت آنرا بنماید .هدف اصلی این سازمان جمع آوری خمس ، زکات ،نذوز و هدایا از مناطق مختلف بوسیله وکیلان و تحویل آن به امام ،و نیز حمل و نقل پرسش ها و پاسخ ها بین امام و شیعیان بود . آنحضرت گرچه در سامراء حضور داشت اما به مانند پدر بزرگوارش به نصب وکلاء پرداخت و کارهای آنان را زیر نظر داشت . و عدم دسترسی آسان به امام ، وظائف وکلاء را افزایش داد و وکیلان نیز شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به چهار ناحیه تقسیم کرده بودند .

نخست : بغداد ،مدائن و عراق ( کوفه ) را شامل می شد .
دوم : بصره و اهواز را شامل بود .
سوم : قم و همدان بود .
چهارم : حجاز ،یمن و مصر بود .اوضاع اجتماعی پر بود از اختناق ،تا آنجا که امام هادی به ایوب بن نوح می نویسد : ای ایوب به هیچ یک از مردم بغداد و مدائن اجازه تماس با من را نده . این سخن گرچه فشار زمانه و زمامداران را به امام هادی (ع) می رساند ،از سوی دیگر حامل این سخن است که اجازه دیدار شیعیان با امام را وکلاء صادر میکرده اند.نامه نگاری های مختلف امام ،به وکلاء و معتمدانش بیانگر آن است که امام تنها از این راه می توانسته با دیگران در ارتباط باشد و حتی ارتباط حضوری هم در بسیاری از موارد غیر ممکن بوده است . البته بعضی از وکلاء لو رفته و دستگیر شدند و در دوره متوکل بود که بعض وکلای امام در بغداد ،مدائن و کوفه زیر شکنجه از دنیا رفتند .این حالت اجتماعی ،زیرکی خاصی از امام را میطبید و امام که زیرک ترین مردمان بود با توجه به شرایو و احوال جامعه ،نوعی مبارزه نرم و بی تنش را با حکومت پی گیری کرد .در سخترین شرایط رابطه امام و وکلاء قطع نشد و پرسشگری و پاسخ بری همچنان بردوام بود . عبدالله بن محمد هاشمی فرماندار وقت مدینه به خلیفه یعنی متوکل نامه ای نوشت و او را از فعالیت های امام بیم داد و پایگاه اجتماعی آنحضرت را برای متوکل تشریح کرد .(بحارالانوار ،ج 50 ص200؛ الارشاد ،شیخ مفید ،قم : بصیرتی ، ص 33 ).

اما امام نیز نامه ای به متوکل نوشت و ادعاهای عبدالله را که غالبا مبنی بر تلاش امام برای جنگ مسلحانه بود را رد کرد .نامه عبدالله نشان میدهد که فرماندار حریف امام نشده است که از خلیفه کسب تکلیف می کند و الا راسا وارد عمل می شد . متوکل در نهایت مجبور میشود با نامه ای به ظاهر محترمانه امام را به سامراء فرا بخواند. گزارش یحیی بن هرثمه از همراهی امام در سفر ازمدینه به سامراء جلوه هایی از رفتار امام را برای ما آشکار می سازد . او آورده است : وارد مدینه شدم … پس از ورود من به خانه او …اظطراب و ناراحتی عجیبی در شهر به وجود آمد و چنان فریاد و شیون از مردم برخاست که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم . با دقت در رفتار مردم با این حادثه عظمت شخصیت امام بیش از پیش برای ما روشن می شود و از سوی دیگر به این نگته دقیق می شویم که امام در طی مدتش در مدینه به نحوی با آنان برخورد نموده که دوری او را به هیچ وجه نمی پذیرند و این همان نتیجه جنگ نرم امام با حکومت و تربیت یاران و هواداران است.

وضعیت شیعه در دروان امام هادی(ع)

دوره زندگي امام هادي عليه السّلام مصادف با خلافت خلفاي عباسي معتصم واثق ـ متوكل ـ منتصر مستنصر و معتز  بوده است. سياست خلفاي پيش از متوكل همان سياست مأمون بود. اين سياست از معتزله در برابر اهل حديث (كه سني هاي افراطي بودند) دفاع مي‌ كرد. اين امر سبب شد فضاي مناسب فرهنگي و سياسي براي شيعيان به وجود آيد. امّا با آمدن متوكل تنگ نظري ها شروع شد. متوكل از اهل حديث حمايت كرد و معتزله و شيعه را سركوب كرد. در دوره امام هادي عليه السّلام و به طور كلي در دوره عباسيان مذهب شيعه در قلمرو اسلامي گسترش يافت.

1. گسترش شيعه و تفكر شيعي
با شروع دعوت عباسيان مذهب شيعه در قلمرو اسلامي گسترش يافت. امام باقر عليه السّلام و امام صادق عليه السّلام از فرصت پيش آمده استفاده كردند. ظهور ابومسلم خراساني(2) اختلافات داخلي بني اميه(3) ، شورش ها و قيام هاي علويان ، اين فرصت را در اختيار اين دو امام بزرگوار قرار داد تا مباني فكري و عقيدتي و فرهنگي شيعه را گسترش دهند.

بنابراين اين عوامل سبب شد كه تشيع در دوره عباسيان در مقايسه با دوره امويان گسترش بيشتري يابد. در دوره امام هادي عليه السّلام تشيع حتي به ميان فرماندهان و رجال دولت عباسي نيز راه يافته بود. يحيي بن هرثمه كه مأمور بود امام هادي عليه السّلام را از مدينه به سامرا بياورد مي‌ گويد: وقتي همراه امام عليه السّلام به بغداد رسيدم، اسحاق بن ابراهيم طاهري حاكم بغداد به من گفت: يحيي اين مرد فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. اگر متوكل را بر قتل او تحريك كني با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ دشمن شده اي. گفتم : من از او جز نيكي نديدم. آن گاه به سوي سامرا روانه شديم. وقتي به آنجا رسيديم، وصيف تركي (يكي از فرماندهان ترك در دربار عباسي) به من گفت: اگر يك مو از سر اين مرد كم شود با من طرف هستي.

اين داستان نشان دهنده گسترش تفكر شيعي حتي در بين مقامات عباسي است. ابي دلف مي‌ گويد: هنگامي كه امام هادي عليه السّلام را به سامرا آوردند. رفتم تا از حال او جويا شوم، زرّافي دربان متوكل با ديدن من دستور داد وارد شوم.
پرسيد: براي چه كاري آمدهاي؟
گفتم: خير است …
گفت : گويا آمده اي از حال مولاي خود خبر بگيري؟
گفتم: مولاي من كيست؟ مولاي من خليفه است.
گفت: ساكت شو، مولاي تو بر حق است. نترس كه من نيز بر اعتقاد تو هستم و او (امام هادي ـ عليه السّلام ـ) را امام مي‌ دانم…
ابن سكيت معلم فرزندان متوكل فردي شيعي و دوستدار اهلبيت بود. روزي متوكل از او پرسيد: اين دو فرزند من نزد تو محبوبترند يا حسن و حسين؟ !
ابن سكيت با عصبانيت گفت: به خدا قسم قنبر غلام علي عليه السلام در نزد من از اين دو فرزند و پدرشان محبوبتر است.
همه اين مسائل نشانگر اين است كه شيعه و تفكر شيعه در اين دوره گسترش و نفوذ فوق العادهاي حتي در بين درباريان عباسي داشته است.

2. وجود شيعيان عالم و تربيت يافته اهل بيت ـ عليهم السّلام

يكي از كارهاي مهمي كه ائمه شيعه ـ عليهم السّلام ـ به آن اهميت زيادي مي‌ دادند، حفظ خط فكري و فرهنگي تشيع و جلوگيري از انحرافات فكري بوده . اين كار به تربيت شاگرداني برجسته و تشكيل حوزه علميه و تدريس فقه و عقايد اصيل اسلامي نياز داشت. در زمان امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ اين كار به طور گسترده شروع شد و سپس امامان ديگر ـ عليهم السّلام ـ در هر شرايط آن را تداوم بخشيدند. باقر شريف القرشي مي‌ نويسد:
زماني كه امام جواد عليه السّلام در مدينه بود، به اشاعه علم و تهذيب اخلاق و تربيت مردم به آداب اسلامي مي‌ پرداخت آن حضرت جامع نبوي را مدرسه قرار داده بود. علما و روات زيادي دور آن حضرت را گرفته بودند و از سرچشمه علوم الهي آن حضرت بهره مي‌ گرفتند.

بسياري از شاگردان امام جواد عليه السّلام در دوره امام هادي عليه السّلام زنده بودند، از محضر امام هادي عليه السّلام نيز استفاده كرده و فرهنگ شيعي را بارور مي‌ ساختند. افراد برجستهاي همچون حضرت عبدالعظيم حسني ، ابن سكيت اهوازي، ابوهاشم جعفري، اسماعيل بن مهران، علي بن مهزيار و… كه بعضاً هم از شاگردان امام جواد عليه السّلام محسوب مي‌ شوند و هم از شاگردان امام هادي عليه السّلام .

اين ياران وفادار و عاشق پروانهوار گرد وجود ائمه ـ عليهم السّلام ـ را مي‌ گرفتند و براي گسترش حقيقت جاودانه اسلام تلاش مي‌ كردند. كتاب هاي زيادي در اين دوره توسط برخي از اين شيعيان نوشته شدكه به برخي از آنها اشاره مي‌ كنيم:

ابو مقاتل ديلمي يكي از اصحاب امام هادي عليه السّلام كتابي روايي و كلامي درباره مسأله امامت تأليف كرد.

احمد بن محمد بن خالد برقي از شيعيان معاصر امام هادي عليه السّلام كتاب «المحاسن» را تأليف كرد. اين كتاب دايرة المعارفي است مشتمل بر احاديث امامان در تمامي زمينه هاي مختلف معارف ديني از قبيل اخلاق، تفسير و…
وي تأليفات ديگري هم داشته از جمله كتاب «التبيان في اخبار البلدان» كه جغرافياي تاريخي اسلام محسوب مي‌ شده است.

حسين بن سعيد اهوازي حدود 30 كتاب نوشته است و نجاشي آنها را در رجالش ذكر كرده است.

فضل بن شاذان يكي ديگر از شيعياني است كه تأليفات زيادي داشته است و امام حسن عسكري عليه السّلام با مشاهده برخي از نوشته هايش بر او رحمت فرستاد.

از ديگر شيعياني كه تأليفات زيادي داشته مي‌ توان به علي بن مهزيار اهوازي اشاره كرد. او حدود 33 كتاب تأليف كرده است.

وجود چنين شيعياني قطعاً باعث رشد و گسترش فرهنگ شيعي در اين دوره شده است. ائمه اطهارعليهم السلام به شاگردان خويش اعتماد داشتند و حل مشكلات ديني شيعيان را برعهده آنان گذارده بودند. ابا حماد رازي (از اهالي ري) مي‌ گويد: در شهر سامرا مرا نزد امام دهم علي النقي عليه السّلام رفتم و مسائلي از حلال و حرام از ايشان پرسيدم. حضرت به من جواب داد. سپس هنگام خداحافظي به من فرمود:
اي حماد اگر در امور ديني برايت مشكلي پيش آمد در ري ، از عبدالعظيم بن عبدالله حسني سؤال كن و سلام مرا نيز به او ابلاغ كن.

نتيجه گيري:

در دوره امام هادي عليه السّلام مذهب شيعه در مناطق مختلف اسلامي گسترش يافته بود. شيعياني كه آن حضرت تربيت كرده بودند، در حفظ و گسترش فرهنگ شيعي تلاش مي‌ كردند. كتاب هاي زيادي توسط اين افراد تأليف شده است.

شيعيان امام علی النقی علیه السلام در ايران

اکثر شيعيان در قرن نخست از شهر کوفه بودند. از دوران امام باقر و امام صادق عليهما السلام به اين طرف ، لقب”قمي” در آخر اسماء تعدادي از اصحاب ائمه به چشم مي خورد.

اينها اشعري هاي عرب تباري بودند که در قم مي زيستند. در زمان امام هادي (ع)، قم مهمترين مرکز تجمع شيعيان ايران بود و روابط محکمي ميان شيعيان اين شهر و ائمه طاهرين وجود داشت.

در کنار قم، دو شهر آبه (يا آوه) و کاشان نيز تحت تأثير تعلميات شيعي قرار داشته و مردم اين شهرها از بينش شيعي مردم قم پيروي مي کردند.

مردم قم و آوه ، همچنين براي زيارت مرقد مطهر امام رضا (ع) به مشهد مسافرت مي کردند که امام هادي (ع) نيز آنها را در قبال اين عمل “مغفور لهم” وصف کرده اند.

نعمتهای خدا

شیخ صدوق از ابوهاشم جعفری روایت کرده که گفت : وقتی فقر وفاقه بر من شدت کرد خدمت حضرت امام علی نقی (ع) شرفیاب شدم پس مرا اذن داد.

پس چون نشستم فرمود: ابوهاشم ! کدام نعمتهای خدا را که به توعطا کرده می توانی ادا وشکر آن کنی ؟

ابوهاشم گفت ندانستم چه جواب گویم ، پس خود آن حضرت ابتدا کرد فرمود:

ایمان را روزی توکرد پس حرام کرد به سبب آن بدن تورا بر آتش

وروزی کرد تورا عافیت تا اعانت کرد تورا بر طاعت

وروزی کرد تورا قناعت پس حفظ کرد تورا از ریختن آبرویت ،

ای ابوهاشم ! من ابتدا کردم تورا به این کلمات به جهت آنکه گـمان کردم که تواراده کرده ای که شکایت کنی نزد من از آنکه با تواین همه انعام کرده وامر کردم که صد دینار زر سرخ به تودهند بگیر آن را.

چگونگي مواجهه امام هادي علیه السلام با خلفاي عباسي

امام هادي در سال 212هجري قمري در منطقه «صريا» كه در اطراف مدينه است به دنيا آمد. آن حضرت 42 سال در اين جهان زيست و سرانجام در رجب سال 254 هجري قمري به دست معتز عباسي مسموم شد و به شهادت رسيد. سوم رجب، سالروز شهادت آن حضرت است.

به اين مناسبت نوشتار حاضر، نگاهي به ابعاد مواجهه امام دهم(ع) و نوع تعاملي كه خلفاي عباسي با آن حضرت داشتند را ارائه مي دهد. اميد است مورداستفاده خوانندگان محترم قرارگيرد. تعامل خلفاي عباسي خلفاي عباسي مي دانستند كه باوجود امام هادي(ع) نمي توانند به راحتي دستگاه قدرت را طبق خواسته خود گسترش دهند و مردم را زير يوغ ستم بكشانند به همين خاطر امام(ع) را در محاصره قرار دادند:

الف- انتقال حضرت از مدينه به سامراء: امام هادي(ع) را مانند جد بزرگوارش امام رضا(ع) از مدينه النبي(ص) بالاجبار خارج ساختند تا بيشتر حضرت را در محاصره خود قرار دهند نامه اي به ظاهر محترمانه توسط متوكل نوشته شد تا امام(ع) به سامراء بيايد و او بتواند براحتي نقشه هاي خود را عملي سازد كه مهمترين نقشه او محروم كردن مردم از نور امامت بود.

«يزداد» طبيب مسيحي و شاگرد «نجتيشوع» با اشاره به انتقال اجباري امام(ع) به سامراء مي گفت: اگر شخصي علم غيب مي داند، تنها اوست. او را به اينجا- سامراء- آورده اند تا از گرايش مردم به سوي او جلوگيري كنند زيرا باوجود وي حكومت خود را در خطر مي بيند

ب- جلوگيري از ارتباط امام(ع) با شيعيان و مردم عادي خلفا طبق سياست! خود مردم را به انواع مختلف- تهديد، ارعاب، شكنجه، قتل،…- از امام(ع) دور مي ساختند بنابراين شيعياني كه مي خواستند به محضر او بشتابند جز در خفا و تحمل مشكلات فراوان راه ديگري نداشتند- كه خيلي از افراد توسط افراد امراء دستگير شده و به مجازات هاي سنگيني مي رسيدند كه در تاريخ اسامي آنها ضبط شده است.

ج- بازرسي از منزل امام هادي(ع) شب يا روز، صبح يا شب و… فرقي نداشت هرموقع كه دلشان مي خواست به منزل حضرت هجوم آورده منزل را جستجو مي كردند تا شايد با يافتن شمشيري يا… حضرت را متهم به قيام برعليه حكومت كنند و حضرت را به شهادت برسانند.حتي موقع انتقال حضرت(ع) به سامراء يحيي بن هرثمه- مأمور آوردن حضرت- ابتدا منزل را جستجو كرد و چون چيزي جز تعدادي قرآن و كتاب دعا نيافت از منزل خارج شده تا امام آماده سفر گردند!

د- اذيت و آزار شيعيان:

1 – شكنجه جسمي: متوكل در سياهي دل و جنايات سرآمد خلفا است، در حكومت او علويان بسياري زنداني يا تحت تعقيب قرار گرفتند و بسياري نيز شهيد شدند كه نمونه آن «ابن سكيت» است. يار باوفاي امام جواد(ع) و امام هادي(ع). شاعر و اديب نام آور شيعي.

جرم او دوستي با علي(ع) و آل علي است. روزي متوكل از او پرسيد: اين دو فرزند من نزد تو محبوبترند يا حسن(ع) و حسين(ع)؟ (ابن سكيت) از اين مقايسه برآشفت و گفت: قسم به خدا (قنبر) غلام علي(ع) درنظر من از تو و دو فرزندت بهتر است يا نصربن علي جهنيرا به خاطر نقل حديثي در فضائل اهل بيت هزار تازيانه زدند.

فشار اقتصادي چنان بر علويان توسط خلفا سنگين شد كه كودكان شيعي از گرسنگي ناله ها سرداده و وضع شيعيان چنان وخيم بود كه در تاريخ آمده بانوان علوي يك دست لباس درست براي نماز نداشتند4. در مقابل خلفاء با بيت المال مسلمين براي خود قصرها و كاخهاي بيشمار مي ساختند و مشغول لهو و لعب بودند كاخهائي همچون؛ شاه، عروس، شبداز، بديع، مليح،… در زمان متوكل ساخته مي شدند و پولهاي فراواني صرف مي شد. مثلاً براي ساخت كاخ «بركواء» بيست ميليون درهم خرج شد.

و در همان كاخها جشن هاي مفصلي برگزار مي شد و پولهاي مردم صرف عيش و نوش درباريان و مدعوين- غيرشيعي- مي گشت. در جشن ختنه كنان پسر متوكل- عبدا… معتز- هشتاد و شش ميليون درهم خرج شد. متوكل 12هزار كنيز داشت.

2-شكنجه روحي: علوياني كه زير سخت ترين شكنجه خلفا بودند روزگار سختي را مي گذراندند، ولي در مقابل، امام زمان خود را دارند و آلام دردهايشان امام(ع) بود ولي وقتي كه روي يار را نبينند چه كنند؟ در سال 236 قمري علويان ديدند كه «ديزج» يهودي الاصل به دستور متوكل قبر مطهر اباعبدالله الحسين(ع) را خراب كرده و زمين ها را صاف كرد و تبديل به زمين كشاورزي نمود و وقتي هم كه ديد بازهم مشتاقان حضرتش عاشق ديدارند قوانين سختي گذاشت تا جائي كه براي رفتن به زيارت شخص بايد دستش قطع مي شد؟!

منبع:

عصر ایران