درآمد

نويسندگان بسيارى درباره ابعاد گوناگون زندگى امام على عليه السلام  پژوهش هاى زيادى انجام داده اند. آنان در خلال پژوهش هاى دامنه دارشان (كه پايانى نيز براى اين گونه پژوهش ها وجود ندارد) از ويژگى هاى منحصر به فرد و پسنديده اى كه در وجود آن امام همام متجلى است, پرده برداشته, سپس اين ويژگى ها و صفات را با دلايل و شواهد آشكار به صورت كتاب درآورده, فراروى ديده جهانيان گذاردند; به طورى كه اين كتاب ها در هر كتابخانه اى يافت مى شود. [در اين زمينه], برخى از نويسندگان, درباره شجاعت آن حضرت نگاشتند و برخى درباره عدالت و پايدارى وى سخن راندند; پاره اى از آنها درباره نوع دوستى و عرب بودنش مطالبى به رشته تحرير در آوردند; و دسته اى هم عنان قلم را به سوى زهد حضرت كشاندند[ .اين پژوهش ها ادامه يافت] تا آن جا كه صفات حميده و پسنديده اى باقى نماند, مگر اين كه حضرت, نمونه بارز و برجسته آن به شمار مى رفت. اما به رغم آن كه درباره ايشان آثار فراوانى نگاشته شده, جنبه هاى مهمى در زندگى ايشان همچنان باقى مانده, كه به طور كامل مورد بررسى و مداقه قرار نگرفته است; تا توانايى ها, استعدادها, و درك عميق آن حضرت, در اين بعد از زندگيشان را به منصه ظهور برساند.

يكى از آن وجوه فراموش شده, فرماندهى و مديريت و برنامه ريزىهاى جنگى آن حضرت مى باشد. علت اين بى توجهى را مى توان اين گونه توجيه كرد كه بررسى كنندگان و پژوهشگران زندگى آن حضرت, در اين زمينه, آن چنان كه شايسته و بايسته است مهارت نداشتند تا در آن توغل كرده, پرده از گنج هاى گرانبهاى آن بر دارند. به اين معنا كه هر كس بنا بر تخصصى كه داشت, پيرامون امام على ـ عليه السلام ـ و موضوع تخصصى خود بررسى و تعميق كرده, به دنبال آن هم دستاوردها و نظريات نيكو و مهمى را استخراج مى نمود.

اما بعد نظامى زندگى حضرت احتياج به فردى داشت كه در اين عرصه از تخصص كافى بر خوردار بوده, تا بتواند بحث و بررسى كرده و اين جنبه مهم زندگى امام را آشكار نمايد; جنبه اى كه مالامال از مبارزه و جهاد ايشان در راه دفاع از ارزش هاى اسلامى و انسان دوستانه (حتى تا آخرين روز زندگى شرافتمندانه اش) بود و سرانجام هم جان خود را در اين راه فدا كرد. كتاب هاى تاريخى عربى و اسلامى سرشار از صحنه هاى منحصر به فرد و درخشانى درباره اين بعد زندگى امام مى باشد, كه سزاوار است به آنها توجه نموده و با زدودن گرد و غبار[ گذشت] زمان, لباس امروزى بر آن پوشانده و به گونه اى عرضه كنيم كه هم با ذوق و سليقه يك فرد نظامى, و هم مطابق با ذوق و سليقه يك فرد غيرنظامى, سازگارى باشد. يكى از دلايلى كه افراد را از نوشتن درباره اين بعد[ مبارزاتى] امام رويگردان كرده است, ممكن است داخلى بودن جنگ هاى حضرت على ـ عليه السلام ـ باشد كه كاوش در آن, موجب برانگيخته شدن احساسات و تعصبات عده اى مى شود. اما ما اين مطلب را توجيه مناسبى براى بى تفاوتى نسبت به اين ميراث گرانمايه آكنده از مهارت و خبرگى[ امام على ـ عليه السلام ـ] و مواهب خداوندى نمى دانيم. هدف ما[ در اين مقاله] صرفا پژوهشى است; بدون جانبدارى از فرقه يا گروه يا عقيده اى خاص, و به دور از كاوش در دلايل به وجود آورنده اين جنگ ها (كه مسلمانان در برابر آن مواضع گوناگونى اتخاذ كرده اند و همچنان جزيى از اسباب اختلاف و تفرقه ميان آنان مى باشد).

البته سخن ما نه به اين معناست كه به طور كلى اسباب و علل به وجود آورنده اين جنگ ها (كه اسباب و عللى سياسى است) را به كنارى نهاده ايم; چرا كه در صورت كنار گذاشتن اين اسباب و علل, مطمئنا به طور كامل موفق به دستيابى يك تحقيق استوار و واقع گرا نخواهيم شد (زيرا اساسا جنگ يكى از ابزارهاى سياسى, بلكه آخرين وسيله آن است و لذا جزيى از آن به شمار می آيد). در نهايت تلاش ما بر اين پايه استوار است كه از مطرح كردن ديدگاه ها و موضعگيری هاى برانگيزنده يا كمك كننده به پيدايش اختلاف و نزاع پرهيز نماييم; زيرا اساسا هدف ما چيزى جز اين است. [اينك] به استراتژى و تاكتيك نظامى حضرت على ـ عليه السلام ـ مى پردازيم.

استراتژى و تاكتيك حضرت على ـ عليه السلام ـ

قدرت امام على ـ عليه السلام ـ و بينش استراتژيكى وى ضمن حركت عظيم او در رإس نيروهايش از كوفه به صفين كاملا به چشم مى خورد. حضرت از محل تجمع نيروهايش به طور دقيق در منطقه ((نخيله)) (واقع در بيست كيلو مترى جنوب كربلا) تا منطقه صفين, مسافتى[ به طول] حداقل هزار كيلومتر راه را از ميان دره ها, دشت ها و بيابان ها با بيش از پنجاه هزار نيرو پشت سر گذارد و اين در حالى بود كه حضرت خواسته ها و احتياجات اين نيروى عظيم را (با همه تفاصيل آن) در اين مسير طولانى مهيا و آماده كرده بود. [همانطور كه مى دانيد] هر يك از دو عامل اطلاعات و امنيت, از مهم ترين پايه هاى موفقيت يك حركت نظامى مى باشد. اين امر هم از ديد تيزنگر امام به هيچ وجه پنهان نماند. امام به بررسى زمين (كه كليد پيروزى عمليات است) پرداخت و طبق مشخصات آن, برنامه اى تنظيم كرده و آن را به همراه دو عامل فوق الذكر در برابر ديدگان خود قرار داد. سرزمينى كه امام تصميم به عبور از آن را داشت, از ناحيه غرب هم مرز با صحرايى باير و بىآب و علف بود, كه به سرزمين شام[ پايگاه خلافت معاويه] منتهى مى شد. امام اين احتمال را از نظر دور نكرد كه ممكن است دشمن با روى آوردن به شرق, روبه سوى فرات (كه البته مستلزم گذشتن از بيابان ها و صحراهاست) با حمله اى سنگين, صفوف نيروها را آشفته كند. از اين رو, نيرويى دوازده هزار نفره از سواره نظام را به عنوان پيشرو و طلايه دار جدا ساخته, آنها را به موازات كرانه راست رود فرات همراه با سفارش ها و توصيه هايى روشن, درباره وظايف و روش هاى كارشان راهى كرد. اين سفارش ها, بهترين توصيه ها از اين دست مى باشد كه يك رهبر, خطاب به بخشى از نيروهايش جهت انجام صحيح مأموريت ويژه اشان مى كند.

امام قبل از راهى نمودن اين نيروى پيشرو, دسته اى را به فرماندهى مالك اشتر ارسال كرده بود, كه از ((مدائن)) سير خود را آغاز كرده, به موازات رود دجله روبه سوى ((موصل)), ((يعنين)) و ((دارا)) حركت نموده, سپس با تغيير مسير به موازات رودخانه ((خابور)) به حركتشان ادامه داده با عبور از كوه هاى ((سنجار)) به ((عنه)) و ((هيت)) گام بردارند. اين كار امام اقدامى بود براى آن كه امنيت نيروهاى پيشرو را, كه به سوى شمال طى طريق مى كردند, تإمين كند. بعد از آن كه اين نيروها در مناطق ((موصل)) و ((الجزيره))(1) و در فرازه جاى فرات حضور يافتند, ارتش امام مى توانست به دور دست ترين منطقه اى كه قلمرو حكومت در سمت شمال بدانجا كشيده شده بود برسد. مالك اشتر هم توانست خود را به مناطق ((حران)) و ((رقه)) و ((قرقيسيا)), كه معاويه بر آنها حكم مى راند, برساند. اين پيشروى تإثير زيادى بر روحيه مردم آن مناطق گذاشته, و آنها را از هر گونه اقدام در مخالفت با حكومت[ على ـ عليه السلام ـ] باز داشت. بقيه نيروها كه متشكل از ((قسم اكبر)) (قلب سپاه), ((جنبتين[ ((دو جناح ميمنه و ميسره (جناحين) يا راست و چپ لشكر] و ((موخره)) يا ((ساقات)) (نيروهايى كه پشت سر بقيه نيروها حركت مى كنند), از ميان دو رود دجله و فرات شروع به پيشروى كردند; به طورى كه از ((كربلا)) گذشته, رو به سوى ((بابل)) و از آن جا به ((مدائن)) رفتند, ولى سريع آن جا را تخليه كرده, از تنگه اى كه حد فاصل دو رود دجله و فرات است (كه شهر بغداد, اكنون در آنجا واقع است) با در پيش گرفتن راه شمال, به سوى شهر ((انبار)) كه مشرف بر نهر فرات است به پيشروى خود ادامه داده, بعد از آن به موازات كرانه چپ رود فرات, به طرف ((بهيت)), ((حديه)) و ((عنه)) حركت كردند.

آنان كرانه راست رود فرات را هم پشت سر گذارده و به طرف ((جزيره)) كه عراق را از شام جدا مى كرد گام برداشتند. برنامه امام اين بود كه نيروهايش در ((رقه)) به يكديگر بپيوندند, نيروهايى كه به سه بخش تقسيم شده بودند: نخست, لشكر مالك اشتر كه حضرت او را به ((موصل)) و ((جزيره)) فرستاده بود; دوم, نيروهاى پيشتاز (خط مقدم) به سركردگى زياد بن النضر و شريح بن هانى; و سوم, بخش اعظم سپاه (بخش بزرگ تر) كه همان قلب لشكر است و حضرت فرماندهى آن را به عهده داشت. از ديگر برنامه هاى آن حضرت شكل دادن به دو عامل ((اطلاعات)) و ((امنيت)) و ((كوشش خبرى[ جاسوسى])) (براى به دست آوردن تعداد نفرات دشمن) بوده كه[ به خوبى] توانست آن را به مرحله عمل برساند; بدين ترتيب كه نيروهاى پيشتاز (مقدمه) و نيروهاى مالك اشتر, هر روز, اطلاعات مفصلى از پستى و بلندى زمين, و گرايش ها و جهت گيرىهاى ساكنان, و نيز چگونگى برخورد آنان, و مواضعشان نسبت به جنگ را براى امام مى فرستادند. علاوه بر آن در سرزمينى كه خود تسخير كرده بودند و در آن پيشروى را آغاز كرده بودند, شروع به تجسس و خبرچينى[ جاسوسى] كردند. معاويه نيز عده اى را به همين قصد فرستاد; لكن درگيری هاى محدودى بين نيروهاى مالك اشتر و نيروهاى معاويه رخ داد. اساسا, برنامه اين بود كه نيروهاى امام در مناطق شمالى شام در منطقه ((رقه)) (كه در برابر دشت پهناور ((حلب)) قرار داشت) حضور بيابند, تا بر ساكنين شهرهاى شمال ((جزيره)) و نيز شهرهاى واقع در طول مرزها, حتى شهر ((حمص)) اثر فراوان بگذارند. رويگردانى تعداد زيادى از شهرنشينان شمال از همكارى با معاويه و پيوستن به ايشان, نتيجه اين حضور بود.

علاوه بر اين, امام كليه مقاومت هايى را كه در برابر ايشان بود (البته نيروى [خط] مقدم قبلا اين گونه مقاومت ها را سامان داده بود, ولى بعدها معاويه به آن دامن زد) بدون درگيرى از بين برد. قابل توجه اين كه كليه مناطق فارس تا شرق و شهرهاى جنوبى, حتى ((نجد)) و ((حجاز)), هوادار ايشان بودند. هم چنين سرزمين هاى شمالى واقع در تحت نظر خلافت, همگى فرمانبردار بودند. لذا جناح راست لشكر امام كاملا در امنيت به سر مى برد. هم چنين آب فرات براى خط سير پيوسته امام از طريق جلگه هاى حاصلخيز و زمين هاى هموار, و به موازات كرانه چپ رود فرات تا سرزمينى كه تحت قلمرو دشمن بود (صفين) و بنا بود در آن جنگى آغاز شود (امام اين سرزمين را به خاطر نزديكى با پايگاه فرماندهى[ معاويه در] دمشق انتخاب كرده بود); نوارى امنيتى براى امام و نيروهايش به حساب مىآمد. [اما درباره خود اين جنگ بگوييم]. اين جنگ, جنگى فيصله دهنده و تمام كننده بود; چرا كه دشمن هرگز براى بازسازى نيروهايش جهت شركت در جنگى همانند ((صفين)), فرصتى نداشت و اصلا محال بود كه بتواند دوباره جنگى آغاز كند… شايسته است به يك نمونه از راهنمايى ها و دستورات حضرت, خطاب به دو نفر از سران لشكرشان (زياد بن النضر و هانى بن شريح) نظرى بيفكنيم. حضرت در اين مكتوب چنان دستورات دقيقى داده و چنان راهنمايى هاى سودمند و مفيدى كرده, كه گويا اين مكتوب را فرماندهان نظامى معاصر نگاشته اند.

هدف حضرت در اين مكتوب وادار كردن لشكريان به اجراى دستورات بود. هم چنين حضرت براى انجام ندادن دستورات (اگر شفاهى باشد), مجال هيچ عذرى براى آنها باقى نگذاشت كه بگويند فراموش كرديم. البته چنان نبود كه دستورات و اوامر حضرت جزء موارد واجب الاطاعه در هر موقعيتى باشد, بلكه به آنها اين آزادى عمل را داده بود تا احيانا هنگام به وجود آمدن درگيرى محدود و يا حالت وضعيت فوق العاده خود بتوانند آن را حل كنند. ليكن در عين حال, آنان موظف بودند در همان چارچوب كلى كه امام براى سرپرستى نيروى پيشتاز (مقدمه) معين كرده بود عمل كنند. امام هم چنين اختلافى را كه ميان آن دو (زياد بن النضر و هانى بن شريح) واقع شده بود, با ديد تيزبين خود حل كرد. بدين گونه كه آن دو, نامه اى خطاب به امام نوشته و پرسيدند كه فرماندهى نيرو به عهده كيست؟ امام هم با نوشتن مكتوبى درجات فرماندهى را به طور واضح بيان كردند. به اين صورت كه نيروها را به دو بخش تقسيم كرده, براى هر بخش يكى از آن دو نفر را به عنوان فرمانده قراردادند. اما اگر در موقعيتى قرار گرفتند كه لشكر نياز به فرماندهى واحدى داشته باشد (مانند اين كه هنگام پيشروى با دشمن درگيرى پيدا شود) زياد بن النضر فرمانده بوده و امور جنگ و مديريت و رهبرى آن بر عهده باشد; اما اگر دو لشكر از يكديگر جداشدند هر كدام مسوول بخشى شوند.

اين شيوه و اسلوب در اين زمان هم در جنگ هاى معاصر دنبال مى شود. بدين صورت كه نيرويى (مثلا لشكرى) تحت امر نيرويى ديگر در می آيد (به خاطر تاكتيك جنگى) و دستورات هم تنها خطاب به فرمانده ارشد دو نيرو آمده, و او فرمانده هر دو نيرو مى شود. اين نوع فرماندهى هم يكى از انواع فرماندهى ها در عمليات است و آنچه كه امام ـ عليه السلام ـ انجام داد كارى بس مهم بود; چرا كه اداره كردن عمليات و رهبرى درگيرى و جنگ, تنها يك فرمانده و سرپرست را مى طلبد اگر نيرويى دو فرمانده داشته باشد (البته در آن واحد) قدرت تصميم گيرى قاطع و واكنش سريع نسبت به حادثه يا وضعيت فوق العاده را از بين مى برد. بد نيست به ضرب المثل معروفى درباره اين موضوع كه بين نظاميان معاصر مشهور است اشاره كنيم: ((قائد واحد غير كفوء خير من عده قاده إكفإ)); يك فرمانده نالايق بهتراز چند فرمانده لايق است. امام نامه ذيل را نگاشت(2): بسم الله الرحمن الرحيم ((از بنده خدا على, اميرالمومنان, به زياد بن نضر و شريح بن هانى. سلام بر شما. من خداوندى را نزد شما ستايش مى كنم كه جز او خدايى نيست. اما بعد, من ((زياد بن نضر)) را به سردارى پيشتازان خويش گماشتم و فرماندهى آنها را بدو سپردم و ((شريح)) را نيز فرمانده گروهى ديگر از آن سپاه كردم. اگر دشوارى اوضاع موجب همگامى شما مى شود و هر دو بر آن اتفاق نظر داريد,در اين صورت ((زياد بن نضر)) به سردارى همگان گماشته شده (و فرمانده كل) است و اگر از يكديگر جدا شديد, آن گاه هر يك از شما فرمانده همان سپاهى است كه به او سپرده بوديم.

و بدانيد كه مقدمه و طلايه داران سپاه, چشمان و ديده بان آنهايند, و ديده بانان طلايه داران, گشتى هاى آنها هستند. پس چون شما از مرزهاى سرزمين خود بيرون رفتيد, در اعزام گشتى هاى نوبتى و افرادى كه از بيراهه و در پناه درختان و تپه ها از هر سو ديده بانى كنند, ملول نشويد و غفلت نورزيد تا دشمن شما را نفريبد و در كمين شما نباشد. فوج ها[ و دسته ها] را از بام تاشام جز براى تمرين و آمادگى رزمى, به راهپيمايى نكشانيد تا اگر دچار حمله اى غافلگيرانه شديد يا اتفاق ناگوارى افتاد, شما پيشاپيش در حالت آماده باش بوده باشيد. و چون بر دشمن در آمديد يا دشمن بر شما در آمد, بايد لشكرگاه شما در جاى بلند و مشرف يا دامنه كوه ها يا كنار رودها موضع گرفته باشد تا اين موضع گيرى براى شما كمك و جان پناهى باشد. و بايد نبرد شما در يك سو يا دو سو باشد[ و چند جبهه با هم نگشاييد]. و ديده بانان خود را در بلندى كوه ها و فراز نقاط مشرف و بالاى تپه ها بگماريد كه براى شما ديده بانى كنند تا دشمن از جايى كه بيم داريد يا از آن[ به خطا] ايمن هستيد بر شما نتازد. از پراكندگى بپرهيزيد. اگر جايى فرود آمديد با هم فرود آييد و اگر از جايى كوچيديد با هم به راه افتيد. و چون شب فرا رسيد و فرود آمديد, نيزه ها و سپرها را گرداگرد لشكر خود حصار دهيد و تيراندازانتان را در پناه اين سپرها و نيزه ها بگماريد. و چون بر خاستيد به همين هيئت برخيزيد كه غافلگير نشويد و دستخوش نيرنگ دشمن نگرديد; و هيچ گروهى نيستند كه گرداگرد لشكر خود شبانه روز سپر و نيزه نهاده باشند جز آن كه گويى در دژى پناه گرفته اند. خود به نگهبانى از لشكر خويش بپردازيد و مبادا تا صبحگاه خواب سيرى بچشيد مگر اندكى, يا به صورت آب به دهان بردن و برون افكندن (كه حالت خواب و بيدار يا چرت زدن است).(3) سپس بايد همه كار و رفتار شما انحصارا متوجه جنگ باشد, تا كار دشمنان را تمام كنيد و بايد هر روز گزارش و پيك شما نزد من بيايد; زيرا[ هر چند چيزى جز آن كه خدا بخواهد نمى شود] من مراقب رد پا و آثار شما هستم.

بر شما واجب است كه در جنگ خونسردى و متانت خود را حفظ كنيد و از شتابزدگى بپرهيزيد, مگر آن كه فرصت مغتنمى باشد كه عذر و حجتى بر شتاب ورزيدن بدان از پيش داشته باشيد. و مبادا آغاز به جنگ كنيد مگر آن كه دشمن بدان آغاز كند يا فرمان من به شما برسد.)) ان شإ الله والسلام والاكرام نيروهاى پيشروى كننده معمولا به بخش هاى ذيل تقسيم مى شوند : (اين تقسيم بندى, به هيچ وجه تغيير نكرده و از قديم الايام و حتى در جنگ هاى معاصر[ براى] نيروهاى پيشتاز (مقدمه) اين روش را به كار مى برند; امام ـ عليه السلام ـ نيز در هنگام پيشروى خود به همين اسلوب عمل كرد). اول, نيروهاى پيشتاز (مقدمه); دوم, بخش اصلى يا قلب لشكر (القسم الاكبر); سوم, نيروهاى جانبى (المجنبات[ :(نيروهاى عمل كننده در اطراف لشكر], چه يكى باشند و چه دوتا (بسته به وضعيت زمين و تهديد دشمن); و بالاخره چهارم, پشتيبان (موخره يا ساقات). بر هر يك از اين چهار بخش[ بنا] بر حجم نيروها و نوع سلاح هايشان عوامل متعددى تإثير مى گذارند كه مهم ترين آنها عبارتند از: وضعيت زمين, قدرت و توانايى دشمن كه نيروهايش را در محور پيشروى نيروها متمركز كرده است, و نوع سلاح هاى دشمن. اين عوامل در هر عصر و زمانى, خود را بر اين چهار بخش تحميل مى كنند. به عنوان مثال : شكل گيرى نيروهاى پيشتاز, برخاسته از وضعيت زمين است, چه كوهستانى باشد چه جلگه اى و چه بيابانى; به همين صورت از حجم نيروهاى تمركز يافته در محور (در راستاى مانع براى[ پيشتازان] با وارد كردن خسارت[ هر چقدر كه ممكن است]) اثر مى پذيرد. هم چنين نوع تسليحات دشمن بر حجم نيروها اثر گذاشته آنان را به تهيه تسليحاتى كه بايد داشته باشند[ و كمبود دارند] وادار مى سازد. اين موضوع به طور آشكارى در جنگ هاى امروزى هم به چشم مى خورد. چرا كه مثلا اگر زمين به صورتى باشد كه حركت نوع معينى از نيروها[ و ادوات], مانند زرهپوش ها بر آن به آسانى صورت پذيرد, در اين جا نيروى پيشتاز (مقدمه) مى تواند زرهپوش داشته باشد[ و با زرهپوش به سوى نيروهاى دشمن هجوم برد], در حالى كه اگر زمين كوهستانى باشد و راه هاى ارتباطى چندانى در آن نباشد, تكيه بر نيروى پياده خواهد بود[ كه به وسيله حيوانات جابه جا مى شوند]. نيز اگر مقاومت نيروى دشمن زياد باشد, در[ سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) هم, نياز به نيروى بيشترى داريم و يا اگر دشمن اسلحه هاى آتشين سنگين داشته باشد (كه در محور يا محورهاى پيشروى نيروها مانعى ايجاد كند),ما هم نيازمند اسلحه اى خواهيم بود كه آتشبار ما را تقويت كرده, متناسب با آتشبار آن ها باشد. لذا توپخانه اى سنگين يا نيروى زرهپوش براى ايجاد اين توازن لازم است. به جز اين كه, مخلوطى از اين سه عامل (وضعيت زمين, قدرت دشمن و نوع سلاحش) است, كه بر تصميم گيرى نهايى درباره ميزان و كيفيت مسلح ساختن نيروى پيشتاز (مقدمه) دخيل مى باشد.

اين سه عامل, هم چنين بر شكل گيرى نيروى[ پيشتاز] نيز اثر مى گذارد. همين سه عامل در خلال جنگ هاى گذشته هم در شكل گيرى نيروى پيشتاز(مقدمه) تإثير مى گذاشته است. مثلا بر نوع نيروها (پياده نظام يا سواره نظام), يا بر چگونگى مسلح كردن نيروها, همچين بر تهيه زاد و توشه و از اين قبيل مسايل, تإثير گذار است. توجه شما را به شكل تقسيم بندى نيروى يك لشكر جلب مى كنيم[ مطالبى كه قبلا گفته شد]. لشكر پيشتاز (مقدمه) جناح راست لشكر (مجنبه) نيروهاى اصلى(القسم الاكبر) جناح چپ لشكر (مجنبه) نيروهاى پشتيبان (موخره) اعراب جاهلى اين گونه تقسيم بندى نيروى نظامى را نه در اثنإ پيشروى, نه در بحبوحه جنگ ها[ كه ماهيت حمله و گريز داشته, و نيروها را فرسوده مى كرد] نمى دانستند. اما در خلال برخورد و تماس با ارتش هاى دو دولت ((بيزانس)) و ((ايران)) كه در هنگام فتح كردن دو سرزمين شام و عراق روى داد, اين تقسيم بندى را آموختند. [ولى مى بينيم] امام على ـ عليه السلام ـ وظايف گروه پيشتازان سپاه را با دقتى بس شگفت انگيز توضيح دادند. اين توضيحات و ارشادات را اگر بهتر از جزوات و متون آموزشى دانشكده هاى جنگ (كه در ارتش هاى مختلف جهان تدريس مى شود) ندانيم, كمتر از آنها هم نيست. آن چيزى كه وظيفه لشكريان پيشتاز (نيروهاى خط مقدم) است; كسب اطلاعات و جلوگيرى[ از يورش دشمنان] مى باشد. آنان مانند دوربينى هستند كه دشمن در آن ديده مى شود. همان طورى كه معمول بود [سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) دسته كوچكى را جدا كرده, به جلو مى فرستاد كه به آن طليعه[ ديده بان] (پيش قراول) مى گفتند.

اين دسته عنوان خبرچين[ جاسوس] يا ديده بان لشكريان پيشتاز (مقدمه) به حساب مىآمد كه امام هم در همين زمينه فرمود: از فرستادن پيش قراولان در جلوى نيروهاى پيشتاز و فرستادن آنها به جاهاى مختلف خسته و ملول نگردند;طليعه[ لشكر] (پيش قراول) جستجو و كاوش در دره ها و جنگل ها است. در نامه امام كلمه ((نقض)) آمده كه با توجه به معناى لغويش واقعا بليغ است. معناى لغوى اين كلمه اين است كه گروهى در روى زمين پخش شوند, كسب خبر كرده, دقت كنند آيا در اين راه دشمن وجود دارد يا نه؟ و آيا فلان راه, هراس انگيز هست يا نه؟ نتيجتا دشمن از غافلگير كردن نيروهاى خودى ناكام شده, از گرفتار شدن ياران خودى در كمينى كه دشمن در راه پيشروى لشكر به وجود آورده بود نيز جلوگيرى مى شود. امام هم چنين دستور دادند كه دسته جات[ سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) همواره آماده پيكار باشند[ .رمز] آماده بودن آنها در اين است كه جنگ شكل انفتاحى[ بازكننده معبر] به خود بگيرد; چرا كه اين شيوه از اتلاف وقت نيروها جلوگيرى مى كند. اما در حالت پيشروى نيروهاى پيشتاز (مقدمه), معمولا, بيشتر وقت فرمانده براى صادر كردن دستورات گرفته مى شود. به همين علت, باز شدن نيروها به چپ و راست و طرف جلو, دشمن را قادر مى سازد كه بعد از وارد كردن ضربه به نيروهاى خودى از معركه بگريزد. از اين رو, پيشروى نيروهاى مقدمه به صورت منفتح (انفتاح نهايى) به نيروهاى خودى اين امكان را مى دهد كه در برابر حمله ناگهانى دشمن واكنش سريع نشان داده, دشمن را وادار به عقب نشينى كنند;

به طورى كه تهاجم دشمن بى ثمر شده, حتى كمانى هم از آنها تكان نخورد (يعنى تيرى هم شليك نشود). امام هم چنين روش ساختن يك لشكرگاه در فضاى باز و[ نحوه] جاىگيرى در آن را نيز توضيح مى دهد, و اين موضوعى است كه جزوه هاى آموزش نظامى كه در رابطه با آمادگى نيروها در مناطق كوهستانى است, نيز بدان پرداخته اند. امام هنگامى كه نيروهاى خودى به دشمن نزديك شده اند يا دشمن به نيروهاى خودى نزديك باشد, خواهان ساخت اردوگاه در مناطق مرتفع يا دامنه كوه ها يا انحناى رودخانه ها مى باشند. در اين گونه مناطق براى لشكرگاه, پوششى طبيعى در برابر ديده بانى و هم چنين آتش دشمن (كه در قديم تير و نيزه بوده) وجود دارد. هم چنين امنيت يكى از جوانب لشكرگاه را هم به طور طبيعى تإمين مى كند. در نتيجه تنها يك يا دو سمت لشكرگاه نياز به مراقبت پيدا مى كند. اين چيزى است, كه وضعيت و موقعيت زمين آن را تحميل مى كند و دشمن را وادار مى كند كه تحريكاتش در جهت خاصى باشد. البته سزاوار است نيرويى كه لشكرگاه را در اختيار دارد, گروهى از ديده بانان يا نگهبانان را به مناطق مرتفع مشرف به لشكرگاه فرستاده تا اقدام به ديده بانى نموده از هر گونه حركت و جابه جايى دشمن كسب خبر كند,[ تا] اين عمل دشمن را از شبيخون و تهاجم به نيروهاى داخل اردوگاه كه آماده نيستند و هشدارى هم به آنها داده نشده ناكام كند. مطمئنا باقى ماندن يكپارچگى نيروها, اهميت بسيار زيادى در زمينه اجراى فرامين و جلوگيرى از حملات دشمن و از كار انداختن كمان هاى آنان دارد. لذا اگر نيروها, گروه گروه شده, هريك از ديگرى, با فاصله, حركت كنند و بايكديگر هماهنگ نباشند, يكى بعد از ديگرى در معرض نابودى قرار خواهند گرفت. لذا امام به دو فرمانده [نيروهاى مقدم] (لشكريان پيشتاز) سفارش مى كند كه با هم در يك لشكرگاه باشند و در حركت كردن هم با يكديگر باشند; چرا كه اگر نيروها پراكنده شده, هر يك گروه گروه شوند (چه شب و چه روز) حتما هدف و شكارى آسان براى دشمن خواهند شد. سپس امام به توصيف لشكرگاهى كه نيروها هنگام جابه جايى يا رويارويى با دشمن, قبل از شعله ور شدن آتش جنگ در آن به سر مى برند بر مى گردد, و شروط مهمى را بيان مى كند كه اولا مربوط به ساختن لشكرگاه است و در ثانى پيرامون عملكرد[ نيروها] درون لشكرگاه از نظر توزيع اسلحه و تقسيم شدن نيروها مى باشد. جزوه هاى آموزش نظامى (بخش مربوط به آمادگى نيروها) هم بر شرايط معينى در ساختن لشكرگاه تإكيد دارند[ كه در ذيل می آيد] :

ساختن ديوارى از كيسه هاى شن (يا هر مواد ديگرى كه در منطقه باشد) دور تادور لشكرگاه, سپس گماشتن نيروها, و پس[ از آن] گذاردن اسلحه بر بالاى ديوار خارجى آن; چرا كه در برخى از لشكرگاه ها كه نيروها به مدت زيادى در آن اتراق مى كنند, ديوارى داخلى علاوه بر آن ديوار خارجى ساخته مى شود تا از جنگجويانى كه موظف به دفاع از لشكرگاه شده اند, در مقابل آتش خمپاره اندازها پشتيبانى شود. خارج نشدن نيروها شب هنگام از لشكرگاه, استقرار نيروى گشتى و كمين در مسيرهايى كه احتمال حركت دشمن در آن مى رود, اشغال[ و جاىگيرى] در ارتفاعات مشرف به لشكرگاه (كه لشكرگاه در پايين آن ساخته شده) و نيز ارتفاعات نزديك به آن, تا دشمن نتواند از ارتفاعات به عنوان پايگاه هاى آتشبار بر ضد نيروهاى خودى استفاده كند.

امام از هر دو فرمانده مى خواهد كه اگر بعد از راه رفتن طولانى, وارد لشكرگاهتان شديد, امنيت اردوگاهتان را تإمين كنيد. به اين صورت كه جنگجويان با فرو بردن نيزه ها و سپرهايشان در زمين, نزديك به هم, ديوارى دفاعى را شكل دهند, و كمانداران پشت آن ايستاده و كاملا آماده براى نشانه رفتن آتش هايشان[ تيرهايشان] به طرف دشمن باشند (هنگامى كه از دور حركتى از دشمن به چشم مى خورد). امام اين لشكرگاه را كه به صورت فوق ساخته شده به قلعه و دژى تشبيه مى كند كه افراد داخل آن,نيرو و توانايى براى رفع شبيخون و حركت ويرانگرانه دشمن را دارند. اسكندر مقدونى در ساختن اين گونه ديوارها (هنگامى كه مى خواست در فضايى باز لشكرگاهى بسازد), از چوب درختان استفاده مى كرد. وى درختان را قطع مى كرد, سرهايشان را مى تراشيد; تا راحت كوبيده شده در زمين فرو رود. و چون مناطقى كه اسكندر در آن گام مى نهاد, بيشه زار يا مناطقى پر درخت بود و هم چنين چون كه زمين اروپا تماما پوشيده از جنگل هاى انبوه و فراوان بود از اين رو, وى به طور سيستماتيك از اين درختان براى ساختن لشكرگاه استفاده مى نمود. اما مناطقى كه امام از آن عبور كرده يا زندگى مى كرد, آن قدر داراى درخت نبود كه از آنها بتوان براى ساختن لشكرگاه ها استفاده كرد. لذا امام براى ساختن لشكرگاه, دستور به استفاده از نيزه ها و زره ها مى داد و اگر امام در ميان مناطق جنگلى و بيشه زارها عبور مى كرد, به جاى استفاده ازنيزه ها و سپرهاى جنگجويانش, براى ساختن لشكرگاه از درخت ها استفاده مى نمود و نيزه ها و سپرها را به نيروهايش مى داد تاهنگام آغاز جنگ با هجوم دشمن به لشكرگاه[ ساخته شده در فضاى باز] استفاده شود. امام به كار و وظيفه مهم فرماندهان در آن موقعيت ها; يعنى شب بيدارى جهت امنيت و حفاظت نيروها مى پردازد و به فرمانده[ سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) دستور مى دهد كه شخصا بر اقدامات و تدابير امنيتى نظارت داشته, بر حسن اجراى آن مطمئن شوند;

و اين ميسر نمى گردد مگر اين كه هر دو, هر شب, بيدار بوده و به كليه نقاط لشكر مانند ديده بانى و نگهبانى سركشى كنند.

حضرت به آنان يادآور شد كه جز اندكى نخوابند[ ((و لاتذوقوا النوم الا غرارا إو مضمضه)); مخوابيد جز اندك, يا لختى بخوابيد و لختى بيدار مانيد.(](4 تا بتوانند به حالات فوق العاده و اضطرارى سريعا رسيدگى كنند. هم چنين به آن دو فرمود : بر طبق دستورى كه دادم, همچنان باقى باشيد; تا اين كه به نيروهاى دشمن برخورد نماييد. امام بعد از اين كه شيوه صحيح آماده باش بودن, جا به جا شدن و تحرك نيروها را بيان مى كند, به وظيفه اساسى نيروها مى پردازد. وى به فرماندهان نيروى مقدمه دستور مى دهد هر روز براى او گزارشى ارسال نمايند (كه امروزه به اين گونه گزارش ها, گزارش ضد اطلاعات گفته مى شود), كه اين گزارش ها بايستى حاوى اطلاعاتى دقيق و مفصل از موقعيت دشمن, زمين, آب و هوا و از قلب لشكر نيز (كه حركت آن به دنبال نيروى مقدمه است) باشد.

در جزوه هاى آموزشى دانشكده جنگ هم, وظايف نيروى پيشتاز (مقدمه) به صورت نزديك به آنچه امام بيان نموده, آمده است. پس فرمان هاى امام و جزوه هاى نظامى دو وظيفه اساسى را ثابت مى كنند كه آن دو عبارتند از : كسب خبر از دشمن و درگيرى با آنان در هنگام ضرورت. زيرا نيروى پيشتاز, نيروى كمى هستند, و تاب و توان كارزار بلند مدت را ندارند. هم چنين[ توان] ورود به جنگ هاى سخت, آن هم با نيروهاى دشمن كه از آنها پر تعدادتر بوده و سلاح قوىترى هم داشته باشد (مخصوصا اگر نيروى دشمنى كه با نيروى خودى درگير شده قلب, يا جزء اكبر نيروهاى دشمن باشد) را ندارند. امام, در اين جا حالات و شرايطى كه نيروى مقدمه در آن وادار به جنگيدن مى شود را بيان مى كند كه اولا نيروها با تإنى و انديشه وارد كارزار شوند. اين مسإله مهمى است كه بايد نيروى پيشتاز (مقدمه) متوجه آن بوده و آن را هميشه مد نظر داشته باشد. لذا وارد جنگ نشوند مگر اين كه خود را قادر به جنگيدن ببينند و شرايط آن چنان مساعد باشد كه پيروزى تضمين شده باشد. هم چنين امام در وضعيت ها و شرايط ديگرى غير از وضعيت قبلى, سفارش به عدم درگيرى مى كند مگر اين كه دشمن درگيرى را آغاز كند, يا خود حضرت شخصا براى فرماندهان نيروها, دستورى صادر كنند. آنچه گذشت, درنگى گذرا در پاره اى از متونى بود كه ناظر به روش هاى نظامى حضرت است; روش هايى كه حضرت در جنگ با دشمنانش به كار مى برد. ما نيز فرامين نظامى حضرت را با آخرين و جديدترين تئوری هاى نظامى مورد تدريس در دانشكده هاى جنگى در زمينه تاكتيك مورد استفاده در جنگ, حالت آماده باش, پيشروى نيروها و مشخص كردن نقش نيروها, مقايسه كرديم, نتيجه اوليه اى كه آشكار شد اين بود كه امام ـ عليه السلام ـ در برنامه ريزى جنگى (با همه اشكال و انواع مختلف آن), يدى طولى داشته اند. اينك اين پژوهش را خدمت شما تقديم مى داريم و اميدواريم كه خداوند بارى تعالى, ما را در پايان رساندن پژوهشى همه جانبه از زندگى امام يارى دهد.

والسلام والاعزاز

1ـ جزيره منطقه شمالى بين النهرين, بين دجله و فرات (مترجم). 2ـ ترجمه نامه حضرت على ـ عليه السلام ـ از كتاب پيكار صفين, اثر نصر بن مزاحم منقرى, به تصحيح و شرح عبدالسلام محمد هارون و به ترجمه روان پيروز اتابكى, از منشورات شركت انتشارات علمى فرهنگى (انقلاب اسلامى سابق) اقتباس شده و بدون هيچ دخل و تصرفى در اين جا نقل شده است(مترجم). 3ـ عبارت عربى چنين است: ((و اياكما إن تذوق نوما حتى تصبحا الا غرارا إو مضمضه)); در اللسان آمده است: اين كه براى خواب فعل چشيدن را به كار برده يعنى نبايد به خواب سنگين روند, همان گونه كه در مضمضه فقط آب را به دهان مى برند و بيرون مى ريزند و تنها به زبان مى چشند ولى نمى نوشند و به گلو فرو نمى برند. 4ـ مإخوذ از نامه يازدهم نهج البلاغه, ترجمه استاد سيد جعفر شهيدى (مترجم). …………………………………………………… نويسنده: احمد الزبيدى مترجم: على زاهدپور

منبع:

مجله حوزه اصفهان ،شماره 4