آنچه در پي مي آيد مقاله اي است مصاحبه گونه که با استناد به سخنان حضرت علي (ع) تهيه شده است. «رياض نجيب الريس» روزنامه نگار معروف عرب که در اين مقاله نقش مصاحبه گر را دارد، با طرح سؤالات متعدد در صدد است با الهام از سخنان حکمت آميز و روحبخش امام علي (ع) راه چاره اي براي مشکلات و دردهاي پيچيده و فراوان بشريت معاصر خسته از هياهوي مدرنيسم دنياي غرب بيابد. درج اين مصاحبه در مجله «المستقبل» چاپ پاريس که در تاريخ 26 فوريه 1983 صورت گرفت با استقبال وسيع انديشمندان اروپا و آسيا مواجه شد. بدون شک آنچه بر زيبايي و جذابيت اين مقاله مي افزايد انتخاب قالب مناسب و شيوه اي ابتکاري و نو براي طرح سخنان و افکار امام علي (ع) آن هم توسط فردي غير شيعه است. افزون بر آن، توجه شخصيت هاي غير مسلمان به مقاله حاضر، مؤيد محبوبيت جهاني حضرت علي(ع) و علاقه وافر جهانيان به شناختن اين شخصيت الهي ناشناخته است. با هم ترجمه اين مقاله را مي خوانيم. در عصر درهاي بسته، در هنگامه جستجو براي يافتن راهي امن و بي خطر در تاريکي روزگار معاصر، کسي نيست که با روزنامه نگار، درباره ويژگي هاي امروز به گفتگو بنشيند تا از اين طريق به نشانه هاي فردا دست يابد. در شرايط ناهنجاري که اعراب و کشورهاي عرب از زمان اشغال لبنان توسط اسرائيل بدان دچار شده اند، دولتهاي عرب از نيل تا فرات خواسته يا ناخوانسته در زير چتر «سازش با اسرائيل» قرار گرفته اند، هيچ کس را در اين جهان نمي شناسم که از او درباره وضعيت موجود و علت پيدايش آن و راه هاي مقابله با آن سؤال کنم. «نااميدي» واژه اي شده است که هر صبح و شام آن را تکرار مي کنيم. به دنبال کسي بودم که براي من چيزي بگويد و راهي فرارويم نشان دهد. با خود انديشيدم که در اين دوران، کسي وجود ندارد که پاسخگوي سؤالات کوچک و بزرگ من باشد و مرا از وادي مجهولات برهاند.
لذا کوشيدم خود را به ساحل دريايي از شناخت و معرفت برسانم تا عطش خود را با جرعه اي از آن سيراب کنم و از حيرت و گمراهي برهم. تصميم گرفتم به ديدار امام علي بن ابيطالب (ع) در نهج البلاغه بروم تا گفت و گويي با جانشين رسول خدا و سرور شهدا و اميرمؤمنان انجام دهد. من قبلاً «علي بن ابيطالب» را نمي شناختم. شناخت من نسبت به ايشان سطحي و از روي مطالعات تاريخي بود. همانند شناخت صدها تن از مسلمانان امثال خودم. براي اين منظور بايستي به «سيد شريف رَضي» مراجعه مي کردم تا مرا به باب شناخت علي بن ابيطالب در نهج البلاغه رهنمون شود. او باب شناخت علي بن ابيطالب را در نهج البلاغه به خوبي گشوده است و براي من يافتن اين باب، درخشش نور هدايت در عصر تيره و ظلماني معاصر بود. مطالعه نهج البلاغه شريف رضي که هفته هاي طولاني ادامه داشت همراه با شرح استاد شيخ محمد عبده، آرامش عميقي به من بخشيد. با خواندن نهج البلاغه، سؤالات من به طور مداوم افزايش مي يافت اما پاسخهاي سخاوتمندانه را نيز در آن مي يافتم. در اين مقاله سعي شده است از طرح نظرات و ديدگاههاي امام علي(ع) درباره مردم عراق، شام، ايران و ترکها و يا مردم مکه ، کوفه و بصره خودداري شود تا مستمسکي براي مطرح شدن گرايشات قومي و ناسيوناليستي از سوي فرصت طلبان نباشد؛ و بنا به فرمايش آن امام که «من تذکر بعد السفر استعد؛ آن که دوري سفر را ياد آرد، خود را براي آن آماده سازد». خود را آماده کرده ام که محور سخن در اين مصاحبه ، به دور از لغزشهاي دوران معاصر باشد. شايد مهمترين ويژگي سخنان و نظرات امام اين باشد که تمام زمان را خلاصه مي کند. گويي که تاريخ، سرشتهاي اين ملتها را دگرگون نساخته و به آنها درس واحدي نداده است. براي آغاز سخن با امام علي (ع) از ايشان اجازه مي گيرم تا سؤال اول را مطرح کنم:
1سرور گرامي، امير مؤمنان ! در عصري که در آن به سر مي بريم، سرکشي و طغيان انسانهاي متمدن عليه پروردگارشان روز به روز افزايش يافته و کبر و غرور و تفاخر و برتري جويي بر سايه همنوعان، آنان را به کلي از ارزش هاي معنوي دور ساخته است. شما چه صحبتي با اين گونه انسانها داريد؟
ج – (اين گونه انسانها مگر پيام قرآن را نشنيده اند که مي گويد): «اي انسان چه باعث شد که به خداي کريم بزرگوار مغرور گشتي»؟ «فرزند آدم را با ناز و تفاخر چه کار؟ که آغازش نطفه اي بي ارزش بوده و پايانش مرداري گنديده، نه خود را روزي مي دهد و نه مي تواند مرگش را باز گرداند» . «بينوا فرزند آدم!! مرگش پوشيده است و بيماريش پنهان و کردارش (از قبل) نگاشته شده است. پَشه اي او را آزار دهد و جرعه اي گلوگير،او را بکشد و بوي عرق، بدبويش سازد.»
2 اي اميرالمؤمنين! چگونه انسان با ابزار حکومت و سلطان حاکم بر خورد کند؟ حال آنکه مي دانيم وضعيت کنوني اعراب و مسلمانان ناتوان و فلج است؟
ج- «آنجا که گفتن بايد، خاموشي نشايد و آنجا که ندانند، بهتر که خاموش مانند». آيا حاکم مي تواند با زيردستان و مردم خود مشورت کند؟ ج- «هر که خودرأي باشد به هلاکت رسد و هر که با مردمان مشورت کند خود را در خرد آنان شريک سازد.» «کسي که نظرات مختلف را بشنود درست را از خطا باز شناسد».
3 امام عزيز! ظلم و ستم به صورت يکي از نشانه هاي امت اسلام درآمده است. آيا اين ظلم را پاياني نيست؟
ج- «ستم بر سه گونه است: آن که آمرزيدني نيست (مانند شرک به خدا) و آن که بازخواست کردني نيست (مانند ستم شخص بر خويشتن) و آن که واگذاشتني و قابل اغماض نيست (مانند ستم بندگان بر يکديگر) «روز ستمديده بر ستمکار سختتر است از روز ستمکار بر ستم کشيده» . «روز داد بر ستمگر سختتر است از روز ستم بر ستمديده».
4 اما سلاطين و حاکمان عصر حاضر از اجراي عدالت به تنگ مي آيند! ج- «آن که عدالت را برنتابد ستم را سختتر يابد». جناب اميرالمؤمنين! از نظر شما ويژگي هاي حاکمان و فرمانروايان چيست؟
ج- «سزاوار نيست که افراد خسيس، نادان، ستمکار، بي عدالت و رشوه¬ستان، رهبري و امامت مردم را عهده دار شوند که خسيس، در اموال آنان حريص گردد و نادان به ناداني خويش، مسلمانان را به گمراهي بر و ستمکار با ستمگري ، عطاي آنان را قطع کند و بي عدالت، در تقسيم اموال به عده اي ببخشد و عده اي را محروم سازد و آن که در حکم کردن رشوه ستاند حقوق مردم را پايمال کند و آن را چنانچه بايد به حق دار نرساند».
5 امام عزيز! وطن واقعي کجاست؟ در حالي که همه ما در غربتي سخت به سر مي بريم؟
ج- «براي تو هيچ شهري بهتر از شهر ديگر نيست. بهترين شهرها آن است که در آن، آسايش زندگيت فراهم باشد». «توانگري در غربت، چون در وطن، ماندن است ودرويشي در وطن چون در غربت زيستن».
6 اما اي اميرالمؤمنين ! فقر و درويشي براي ما تنها غربت محسوب نمي شود بلکه اين پديده گويي که حتي در دوران غنا و ثروتمندي اعراب، با ماست و از ما جدا نمي شود!
ج- (آيا به فرزندم محمد بن حنفيه نگفته ام) «که از فقر و تنگدستي بر تو هراسانم، پس، از آن به خدا پناه ببر که تنگدستي، به دنيا زيان رساند وخرد را سرگردان کند و خصومت پديد آرد». (از آن بالاتر اين که ) «تنگدستي مرگ بزرگتر است».
7 اي اميرالمؤمنين! جود و بخشش ما حتي از آن روز که دارايي و ثروتمان فراوان بود، اندک شده است. نظر شما در اين باره چيست؟
ج- « از اين بخشيدن اندک، شرم مدار که بي بهرگي و محروم شدن، اندک تر از آن است. » و «آن که نعمت خدا بر او بسيار باشد، نياز مردم نيز به او بسيار خواهد بود.» «بخشيدن مال به کسي که مستحق آن نيست تبذير و اسراف است. چنين بخششي قدر و ارزش بخشنده را در دنيا بالا برده و در آخرت فرود آرد. اورا در ديده مردمان گرامي کند و نزد خدا خوار گرداند. » «چه زشت است فروتني هنگام نياز و درشتي به وقت بي نيازي» (و بالاخره) «نه مال براي تو پايدار است و نه تو براي مال برقرار».
8 اما اي امام بزرگوار! نياز ، در بسياري مواقع، انسان را به سوي خواستن و تقاضا سوق مي دهد؟
ج- «نگاه داشتن آنچه خود، در دست داري در نزد من بهتر است از گرفتن آنچه در دست ديگران است و تلخي نوميدي بهتر تا از مردم طلبيدن» «بزرگترين توانگري، چشم نداشتن به مال مردم است».
9 و طمع چگونه است:
ج- «آزمندي، بندگي جاويد است».
10چه رابطه اي ميان علم و ثروت وجود دارد و تفاوت آنها چيست؟
ج- «دانش بهتر از مال و ثروت است که دانش تو را نگهبان باشد و ثروت را پاسبان. ثروت ، با هزينه کردن ، کاهش يابد و دانش با نشر آن افزون شود » «دانش، فرمانگذار است ومال فرمانبردار».
11جناب اميرالمؤمنين! درعصر ما، قرآن ، مهجور مانده و مسلمانان بدون توجه به محتوا و پيام اصلي آن که سعادت انسان را تضمين مي کند تنها به ظواهر و حفظ آداب ظاهري آن بسنده مي کنند؟
ج- «بدانيد که در قرآن علم آينده است و حديث گذشته، درد شما را درمان است وشيوه سامان دادن کارتان در آن است.» و «بدانيد کسي که با قرآن است، نيازمند و محتاج نخواهد بود… قرآن شفاي بزرگترين بيماريها يعني کفر و دورويي و به بيراهه شدن و گمراهي است.» (همچنين) «اخبار مروبط به پيشينيان و آيندگان و آئين چگونه زيستن را در قرآن مي يابيد.»
12سرورم! وضع عبادت و پرستش خداوند در جهان امروز نابسامان و آشفته است. اصلاً آدمي نمي داند مردم چگونه عبادت مي کنند و به چه چيز باور و ايمان دارند؟
ج- «گروهي از مردم خدا را به اميد بخشش مي پرستند که اين، پرستش بازرگانان است و گروهي او را از روي ترس، عبادت مي کنند و اين ، عبادت بردگان است و گروهي وي را براي سپاس مي پرستند و اين، پرستش آزادگان است.
13 تفاوت ميان عاقل و احمق چيست؟
ج- «زبان خردمند در پس دل اوست و دل نادان پس زبان او».
14شخص احمق و نادان معمولاً به دنبال چيست؟
ج- «او خواهد که تو را سود رساند ليکن دچار زيانت گرداند».
15 فاجر و تبهکار چگونه؟
ج- «او تو را به اندک بهايي بفروشد».
16 و درغگو چگونه است؟
ج- «او به سرابي مي ماند که دور را به تو نزديک و نزديک را به تو دور نمايد».
17آيا قضاوت در مورد آنچه در باطن ديگران است دشوار نيست؟
ج- «هيچ کس چيزي را در دل نهان نمي کند مگر آنکه در سخنان بي انديشه اش آشکار شود و در صفحه رخسارش پديدار».
18 اي امير مؤمنان! در چنين شرايط دشواري، چگونه با مردم معاشرت کنيم؟
ج- «با مردم چنان بياميزيد که اگر مُرديد بر شما بگريند و اگر زنده مانديد به شما مهرباني کنند.» مباد که ميان تو و مردم پيغام رساني جز زبانت و پرده دار و درباني جز چهره ات باشد» (تا نيازمندان بتواند مستقيماً با تو به گفت و گو و عرض حاجت بپردازند و بدون مانع تو را ببينند و ملاقات کنند) «هر که زبانش را بر خود فرمانروا سازد، خود را بي ارزش کند».
19 برخورد ما با دشمنانمان چگونه باشد؟
ج- «اگر بر دشمنت دست يافتي به شکرانه پيروزي بر وي، او را ببخشاي».
20 امام عزيز! آيا با دشمنان خود مصالحه کنيم؟
ج- «از صلحي که دشمن تو را بدان فرا خواند و رضاي خدا در آن باشد روي مگردان که آشتي، موجب آسايش سربازانت شود و از اندوه حيات برهاند و شهرهايت ايمن ماند. ليکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتي که بسا به تو نزديک شود و تو را غافلگير کند. پس دور انديشي پيشه کن و زياد، خوش گمان مباش!»
21 نظرتان در مورد حق و باطل چيست؟
ج- «هر که در باطلي وارد شود دو گناه بر گردن او باشد: گناه کردار و گناه خشنودي به آن کار» .« آن که با حق درآويخت خون خود بريخت».
22رفتارهاي اجتماعي يک مسلمان چگونه بايد باشد؟
ج- «بترس از کاري که در نهان انجام دهند و در عيان از آن خجلت برند و بپرهيز از کاري که چون از کننده آن بپرسند انرا انکار کند يا عذرخواهي نمايد» «آن که به کار کساني خشنود باشد گويا که در کار آنان شريک بوده است».
23 در چنين شرايطي که در آن به سر مي بريم چگونه با زندگي و مشکلات برخورد کنيم؟
ج- «هيچ چيز نيست جز آن که دارنده اش از آن سير شود و از داشتن آن ملول گردد. مگر زندگي که هيچ چيز را بر آن ترجيح ندهد چرا که در مرگ، آسايش و راحتي نمي بيند».
24 اما در مورد روزگار چگونه با آن برخورد کنيم؟
ج- «روزگار دو روز است: روزي به نفع تو و روزي به زيان تو. در روزي که به نفع توست سرکشي مکن و در روزي که به زيان توست تن به شکيبايي ده».
25 در چنين روزگاري چگونه تهمت را از خود دور سازيم؟
ج- «آن که خود را در جاهايي که موجب بدگماني است قرار دهد، آن را که گمان بد به او برد سرزنش نکند».
26 چگونه از عادت اصرار بر جهل پرهيز کنيم؟
ج- «هر که از روي ناداني خصومت ورزد، از ديدن حق کور شود».
27 آيا چنين عادتي منجر به از دست دادن دوستان نخواهد شد؟
ج- «ناتوانترين مردم کسي است که از به دست آوردن دوستان عاجز باشد و ناتوانتر از او کسي است که دوستي به دست آورد و سپس او را ضايع گرداند»… (اما به خاطر داشته باش) «که دشمن دوستت را دوست نگير تا دوستت را دشمن نباشي».
28 در همه اين موارد، آيا جاي اميدواري وجود دارد؟
ج- «آن که بر لب جوي نشسته است از بيم تشنگي رسته» . ( آن که حق را شناخته از باطل بيم ندارد).
29 سرور و مولاي من اي اميرالمؤمنين! در پايان براي حُسن ختام اگر صحبتي و يا پيامي داريد بفرمائيد؟
ج- «ما اکثر العبر و اقل الاعتباره ؛ پندها چه بسيار است و پند گرفتن چه اندک!»
برگرفته شده از مجله الغدير، چاپ بيروت، شماره 11 – 10، روزنامه کيهان.
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر