به نام خدا
دوم دی ماه 45 نفر از بچه های کلاسهای آفتاب و مهتاب برای رصد آسمان (که توسط انجمن نجوم دانشگاه علوم پزشکی قم ترتیب داده شده بود) دعوت به عمل آمد.گزارش ذیل توسط یکی از بچه های کلاسهای مهتاب که 16 سال دارند نوشته شده است. همچنین از انجمن نجوم دانشگاه علوم پزشکی قم و مربیان عزیز خانمها فردوسی زاده، خسروی، شکوهی و آقای قدمگاهی که در اردو حضور داشتند تشکر می شود. در صورتی که در گزارش اشکال ویرایشی یا ادبی وجود دارد بدلیل حفظ امانت ما دست نبرده ایم.
ساعت 2 ظهر بچه ها به انتظار سرویس در حیاط مشغول گفتگو بودند، نیم ساعت بعد مربی بچه ها به همراه سرویس از راه رسید و بچه ها برای رفتن به اردو با نظم سوار مینی بوس شدند، مسیر طولانی بود و بچه ها همچنان منتظر.
ساعت 3 سرویس ها به دانشگاه رسیدند، بچه ها در حال گفت و گو درباره اسم دانشگاه بودند. با هم می گفتند: اینجا دانشگاه علوم پزشکی است یعنی اگر من هم بخواهم دکتر شوم می توانم در همچین دانشگاهی درس بخوانم.
تا اینکه جلوتر شاهد حضور چند دانشجو شدند که برای استقبال از بچه ها ایستاده بودند. همه شاد و خندان با احترام و ادب به آنها سلام دادند و بعد از راهنمایی به اتاقی هدایت شدند.
در این اتاق که به نظر می رسید کلاس بود در ابتدا یک آقایی آمدند و اعلام کردند که اولین برنامه آنها برای بچه ها: تماشای یک فیلم کارتونی یک و نیم تا دو ساعته است و ازبچه ها خواست تا به تماشای فیلم بنشینند.
در نیمه های فیلم از بچه ها با شیرینی پذیرایی کردند و دوباره ادامه فیلم …
ساعت 5 فیلم به پایان رسید و دوباره آن دانشجوهای عزیز بچه ها رو به طبقه پایین برای صرف میوه راهنمایی کردند، از بچه ها با موز، انار، نارنگی و هندوانه پذیرایی شد و در پایان صرف میوه هم از بچه ها خواستند تا آرزوهایشان را نقاشی کنند. بازار داغ داغ بود همه باهم بزرگ و کوچک فرقی نداشت همه داشتند نقاشی می کشیدند، خدا می داند که کشیدن آرزوهایشان چقدر طول می کشد.
نقاشی های زیبا و متنوع هریک از بچه ها برای سبقت گرفتن از دیگری چشمک زنان خودنمایی می کرد. ساعت 5:20 دقیقه صدای اذان در محوطه پیچید و عده ای برای خواندن نماز به طرف نماز خانه راهی شدند. دقایقی بعد کسی اعلام کرد که قرار است برندگان نقاشی اعلام شود و به برندگان هدیه ای تعلق بگیرد. بچه ها خوشحال کنار هم جمع شدند و منتظر شنیدن اسامی برندگان بودند.
بهترین ها یکی پس از دیگری اعلام می شدند و بچه ها با دست و هورا دوستانشان را تشویق می کردند، بعد از اعلام بهترین ها از بچه ها با یک لیوان نسکافه پذیرایی شد. اصلا باورم نمی شد اینکه تمامی این ساعات را با کارهای بچه گانه گذراندیم اولش که تماشای یک کاتونی بود و بعد هم کشیدن نقاشی و حال هم که دانشجوهای گرامی داشتند با بچه های بازی می کردند، شعر می خواندند و…
کمی بعد تلسکوپ و یک دوربین دوچشمی قوی را آماده کردند و همه باهم در کنارش عکس دسته جمعی انداختیم. لحظاتی بعد بچه ها برای تماشای آسمان و ستارگان با تلسکوپ به صف شدند اما به دلیل ابری بودن آسمان فقط می توانستند چراغ های ساختمان ها را در دوردست ببینند. برای همه بچه ها اولین بار بود که با تلسکوپ به جایی نگاه می کردند برای همین هم مشاهده ی همین چراغ ها هم لذت بخش بود حتی برای کوچکترین فرد گروهمان که با اون قدش به تلسکوپ نمی رسید و همچنان تلاش می کرد تا چیزی را در داخل تلسکوپ ببیند.
سر ساعت 7:30 دقیقه هم سرویس ها آمدند و بچه ها بعد از گرفتن شام (جوجه کباب با دوغ) و خداحافظی از دانشجوهای عزیز برای رفتن به خانه هایشان سوار شدند و دقیقا نیم ساعت بعد همه در خانه هایشان کنار خانواده هایشان بودند.
پایان
الهام حسینی گزارشگر مؤسسه امام هادی (ع)
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر