داستان

شهيد ثالث ، قاضى نوراللّه شوشترى (ره )، مى فرمايد: بين اهل ايمان معروف است كه يكى از علماى اهل

شهادت مرحوم حاج ميرزا نور الله اصفهاني برادر مرحوم آقاي نجفي عالم قديم مشهور شهر اصفهان مرحوم حاج آقا نور

در شب و روز جمعه( مشهد) چه گذشت؟ مردم متفرق شدند و بسياري در مسجد و صحن ها ماندند، اينها

آماده شدن مردم براي جنگ بزرگ(مسجد گوهرشاد) روز شنبه از صبح تا شام در تمام کوچه ها و خيابانهاي مشهد

چگونه از شهر مشهد خارج شدم بنده در منزل آن زن نماز صبح را با يارانم خواندم , براي نماز

در زندان افغانستان در همين زندان که بنده چهار سال زنداني بودم، يکسال در شب عاشورا يک نفر سرهنگ سنّي

مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي(قدس سره) بارها مي فرمودند: شبي توسلي پيدا کردم تا يکي از اولياي خدا را

يكي از روزهاي سال اول دبيرستان بود. من از مدرسه به خانه بر مي گشتم كه يكي از بچه هاي

آن‌ حضرت‌ در زمان‌ نمرود كه‌ در عجم‌ به‌ كيكاوس‌ معروف‌ بود،زندگى‌ مى‌ كرد.نمرود مردى‌ باقوت‌ وحشمت‌ بود.سپاه‌ بسيار داشت‌ ودر

فجاءته احداهما تمشى على استحياء قالت ان ابى يدعوك ليجزيك اجر ما سقيت لنا فلما جاءه و قص عليه القصص